Lean Management

مدیریت ناب

Lean Management

مدیریت ناب

مدیریت ناب یک وبلاگ آموزشی و تحلیلی درباره ارزش آفرینی در سازمان و مدیریت و راه هــــــای شناخت و دستیابی به موفقیت در زندگی کاری و فردی است. گروه مهندسی مدیریت ناب متعــهد است هر آنچه که آموخته با شما به اشـــــتراک بگذارد و در ترویج "ما می توانیم" نهایت سعی و تلاش خود را بکار گیرد.

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هدف» ثبت شده است

بنام خدا

در داد و ستد اجتماعی مهم این است به یک نتیجه متعادل دست یابید. همان اندازه که می گیرید، پس دهید. البته منظورم این نیست که با طرف خود یک به یک حساب کنید. تعادل و نتیجه کار شما باید در همه زمینه های زندگی تقسیم شود و دارای توازن باشد. بزرگوارانه عمل کنید، آن جا که علاقه دارید و یا موقعیت چنین ایجاب کند، اگرچه زیادی هم پس نگیرید ولی هیچ وقت عنوان نکنید که پشیمان شده اید. وقتی که شما تعادل مبادلات را در رفتار اجتماعی رعایت کردید، به این نتیجه خواهید رسید که هر دو آن ها در واقع یکسان هستند، انرژی های مثبتی که از یک فرد به فرد دیگری سرازیر می شوند. 

استرس مثبت 
  مورد بزرگی که به راحتی می تواند شما را از حالت تعادل خارج کند، مساله هیجان است و مقابل آن آرام گرفتن است. هر نوع استرس مثبت (( اوی استرس )) نامیده می شود. که در نتیجه هیجان مثبت کاری ـ به دلیل علاقه به کار ـ به وجود می آید. در یک نگاه دقیق تر لحظات آرامش بخش هستند که می تواند در شما حالت تعادل و توزان ایجاد کند. در مقابل برخی از فشارها و استرس ها به گونه ای است که فرد احساس ضعف می کند. در چنین شرایطی مرزی برای خود بکشید و فضای امن آزاد برای خود در نظر بگیرید. چنانچه با اراده محکم و استوار چنین حد و مرزهایی را برای خود حفظ کنید، خواهید دید که نتایج آن برای تان شگفت آور است. توجه داشته باشید درست به همان مقداری که فشارهای خارجی تاثیرگذار هستند، اعمال و رفتار خود ما نیز مسبب بعضی از فشارها و تنش های داخلی است. چنانچه بتوانیم کاری را با آرامش خاطر تمام کنیم، برای مان به مراتب لذت بخش تر است. چنانچه شخص طوری مشغول و متمرکز شود که از خودش غافل بماند تعادل و توازن را از دست خواهد داد. وقتی که شما هم از مساله رنج می برید، سعی کنید آن فکر را رها کنید و بی جهت ذهن خود را مشغول نگه ندارید و با خود بگویید: هر کاری از دستم برآمد، کردم و دیگر تمام است. اما در این میان موقعیت خطرسازی وجود دارد که انسان همه چیز را ضمن خونسردی، سرسری بگیرد. یعنی در زمان و مکان فعلی حالتی انفعالی به خود بگیرد و کاملا بی تفاوت جلوه کند. در این جا این ضرب المثل هندی مصداق پیدا می کند: آرامش علی الظاهر بسیار خوب است اما مواظب باشید که بی خیالی مفرط انسان را راحت نمی کند بلکه از درون به تب و تاپ می اندازد و از بیرون منفعل و واخورده و منفی جلوه می دهد. وقتی شما همه چیز را به بی خیالی بگذارید، انگیزه و هدف به طور کلی از زندگی شما محو می شود و اوقات شما هرز و بیهوده طی می شود.
هیجان و آرامش در حالت تعادل
هیجان و آرامش در حالت تعادل در واقع به این منظور است، وقتی که کار زیاد انجام دادیم پس از آن عدم فعالیت و استراحت در حالت تعادل است مانند ریتم های تنفسی دم و بازدم عمل می کنند. نفس کشیدن مانند کار کردن و نفس را بیرون دادن مانند استراحت کردن است.
هیچ کس زمان کار و استراحت را به شما تحمیل نمی کند، بلکه خود شما باید آنرا برای خود تنظیم کنید. بنابراین قبل از آنکه کاملا خسته و بی رمق شوید، فورا دست از کار بکشید. چنانچه مشغول فعالیت شدید هستید، وقفه ای میان این فعالیت بیندازید و استراحت کنید. با انجام این امور شما مشاهده خواهید کرد تعادل در کار و استراحت شما را به حرکت وا می دارد و به شما انگیزه مثبت جهت ادامه کار می دهد، اما شتاب هر چه تمام تر به سوی هدف، شما را از مسیر اصلی دور می کند و دیرتر به هدف می رساند. این سطوح بسیار به هم نزدیک و در تعامل با یکدیگر هستند، به طوریکه فرد اگر در حوزه شغلی دچار تنش شود و اضطراب شود، این حوزه به حوزه خانوادگی او نیز منتقل می شود. وقتی فرد از چندین سطح عملکرد صحیح باز بماند، دچار عدم تعادل می شود. برای بخش های مختلف سطوح زندگی شما فرم و استاندارد خاصی وجود ندارد که بخواهید از آن الگو بگیرید. هیچ کس نمی تواند برای شما تعیین کند، واکنش رفتاری شما در تعامل با سطوح مختلف زندگی تان چند درصد مثبت بوده است و یا چند درصد دیگر باید افزایش یابد تا آن حالت تعادل و توزان به وجود آید، زیرا موقعیت زندگی شما به خود شما کاملا وابسته است و منحصرا خود شما بایستی سکان هدایت آن را در دست بگیرید و این را هم بدانید، هیچ کس نمی تواند مذاق شما را برای یک غذای نامطلوب تغییر دهد. اما یک چیز کاملا مشخص است آن هم وقتی که شما یک مورد را تحت بررسی قرار می دهید، زمان برایش صرف می کنید و به نحوی این خلا را پر می کنید تا بتوانید تعادل را برقرار کنید، در غیر اینصورت راحتی زندگی را از دست می دهید و به مخاطره می افتید. پس از آن رشد و تکامل شخصی شما متوقف می شود، خود را تنها می بینید و یا باعث نتایج ناخوشایندی در گستره های دیگر زندگی می شوید. وقتی دچار حالت های می شوید که تعادل خود را از دست می دهید اینگونه عمل کنید:
· سعی کنید دریابید، در کدام موارد دچار عدم تعادل می شوید
· سعی کنید دریابید آن دلایلی را که باعث یک طرفه بودن شما شده است کدام مواردند
· توجه خود را بیشتر به طرفی متوجه و معطوف سازید که تا به این لحظه نسبت به آن کم توجه بوده اید.
جهت بررسی اینکه شما در زندگی تعادل و توازن دارید یا خیر از روش های زیر بهره بگیرید:
1. یک برگه را بردارید و یک خط از راست به چپ آن در عرض بکشید 
2. با رعایت فاصله مناسب جنبه های مختلف زندگی را بنویسید
3. دور هر یک از آنها دایره بکشید. برای جنبه های که بیشتر برای آن وقت می گذارید دایره بزرگتر و برای جنبه های که وقت کمی برای آنها می گذارید دایره کوچکتر
4. با نگاه کردن به کاغذ می توانید ببینید آیا زندگی شما حالت تعادل و توازن خود را حفظ کرده است یا نه؟ در نظر داشته باشید که از تعدیل یک بخش فعال تر و بزرگ تر به بخش های نا فعال کوچک تر می توان حالت موازنه را بوجود آورد.

 با بکارگیری اصول فوق شما یک سیستم جدید در زندگی خود پیاده کرده اید که برای رسیدن به تعادل از افراط کاری ها دست کشیده اید و به دیگر حوزه های بی اهمیت نیز پرداخته اید. هر چند که این حوزه ها اصلا بی اهمیت نیستند بلکه شما به آن اهمیت نمی دادید، بنابراین وقتی شما به دیگر حوزه ها بها دادید و خدمت رسانی کردید، از این طریق در مقابل بسیاری از بحران های خطرساز زندگی مصون مانده اید. به موقع جلو بروز بحران را گرفتن نیز خود حالتی از تعادل و حفظ آن در زندگی به شمار می رود. پس سعی کنید در کنار تمامی این موارد مذکور، روال و روند زندگی شما تغییرات فاحشی پیدا نکند. هرچه کامل تر و با نظم تر و به هم پیوسته تر این شبکه های زندگی در هم گره بخورند، بهتر می توانید در مقابل بحران های زندگی مصون بمانید. شبکه محکم زندگی این جاست که این امکان را برای تان میسر می کند که نه فقط در زمان بحران به تعادل برسید، بلکه در هر زمانی دیگر به موقع این امکان را در اختیار شما قرار می دهد. بنابراین برقراری تعادل برای هر یک در سطوح مختلف جهت آسیب نرساندن به سطوح دیگر، واقعا ضروری و مهم به نظر می رسد. نوعی حالت تعادلی وجود دارد که بر تمامی ضد و نقیض های عینی در سطوح زندگی تسلط دارد. جسم، روح و روان این مثلث هم زاویه به عنوان سمبلی جهت برقراری تعادل جسمی و روحی که فرد نباید از آن غافل بماند.  اگر می خواهید که همیشه سالم و پر انرژی باشید، باید به موقع به علایم هشدار دهنده بدن توجه کنید، آن علایم دقیقا برای تان اخطار می فرستد که نیاز به استراحت دارد یا حرکت و یا نیاز به کدام مواد غذایی دارد تا خود را بوسیله آن ترمیم کند و سرشار از انرژی سازد. پس سعی کنید به جسم خود توجه کافی داشته باشید و آن را بسیار با ارزش تلقی کنید، ولی بدون آنکه در آن افراط کنید. روح قادر به حل معمای سوالات ذهن است. به راحتی می تواند به سوالات شما پاسخ دهد و به شما در جهت گسترش معلومات خودتان یاری دهد و این امکان را در اختیارتان می گذارد، تا دنیا را در ابعاد وسیع تری نگاه کنید. روح، می تواند زمینه ساز انگیزه های شما شود و راه خودشناسی و مردم شناسی را به راحتی برای تان هموار گرداند. هر چند افکار نقش تعیین کننده دارد اما مسیر درست و جهت یابی صحیح را روح نشان می دهد. بنابراین به روح خود هیجانات مثبت و با ارزش و سازنده را هدیه کنید و از این طریق آن را همواره شاداب نگه دارید. روان باید ورای مسایل عینی، مادی و ظاهری باشد. در حقیقت روان کمتر به جسم وابسته است و بیشتر به موارد ایده آل وابسته است. روح بیشتر با زیبایی ها سازگار است و طالب خوبی ها است. در واقع چشم باید زیبایی ها را ببیند، همان چیزی که روح و روان شما به آن نیازمند است. آن چه روان به آن شدیدا نیازمند است مفهوم و معنی است. وقتی که شما نمی دانید برای چه چیز کار را انجام می دهید، لذت زندگی از دید شما ارزش واقعی خود را از دست خواهد داد. ممکن است مدتی به خاطر علاقه و یا بهره دهی شما را سرگرم و راضی نگه دارد، اما در درازمدت، روان شما از شما سوال خواهد کرد: به چه جهت و شما بدون پاسخ آزرده خاطر می شوید. وقتی شما یک مفهوم خاصی از زندگی را پیش خود تداعی می کنید و هدفی هم بر آن مدنظر قرار می دهید، زندگی شما را معنی دار و هدف دار می کند و روان شما را راضی نگه می دارد. پس تلاش شما باید در همین راستا باشد، برای رسیدن به تعادل میان جسم، روح و روان کارهای روزمره را به گونه ای تنظیم کنید، که به روح و روان شما آسیبی نرسد. چنانچه هنگام انجام امورات روزمره به هر سه مورد اهمیت و بها دادید، بدانید که در حالت تعادل کامل به سر می برید.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

زنی که رکورد تمام رقیبان خود را شکست!!!

در 4 ژوییه 1952، زن جوان 34 ساله‌ای به نام فلورانس چادویک تصمیم گرفت نخستین زنی باشد که شناکنان جزیره کاتالینا تا ساحل کالیفرنیا را بپیماید. او قبلا رکورد شنا را در مسیر مانش شکسته بود. آن روز، 15 ساعت و 55 دقیقه پس از حرکت او را به داخل قایقی کشیدند که مادرش در آن‌جا منتظر وی بود تا گرمش کند زیرا از سرما بی‌حس شده بود.

وقتی خبرنگاران از او پرسیدند چرا زمانی که آن‌قدر نزدیک به هدف بود از ادامه دادن منصرف شد، پاسخ داد که وجود مه مانع می‌شد کالیفرنیا را نبیند و این امر موجب ناامیدی و دلسردی‌اش شده است. او 33 کیلومتر را طی کرده بود و فقط 1 کیلومتر دیگر باقی مانده بود،ولی پس از مدتی، او دوباره برای این کار ناتمام آماده شد.

و این بار هم، همچنان مه بود اما او می‌دانست که هدف و مقصدش پشت آن مه غلیظ قرار دارد... و سرانجام به پیروزی رسید. نه تنها پیروز شد بلکه توانست رکورد تمام مردان شناگر قبلی را نیز بشکند.

چادویک می‌گوید: "برنده" هیچ‌گاه تسلیم نمی‌شود و "تسلیم‌شونده" هیچ‌گاه برنده.

وقتی هدفی برای خود مشخص کردید، حتی اگر مه بود پایداری کنید. وقتی که تسلیم می‌شوید ممکن است در چند قدمی موفقیت باشید. هدف خود را تصور کنید حتی اگر آن را نمی‌بینید. تجسم به شما شهامت می‌دهد تا استقامت داشته باشید و موفق شوید.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

 انتخاب وزیر

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند... 

چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. 

آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: "در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید"... 

پادشاه بیرون رفت و در را بست...

سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند. 

نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود! 

آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،باز شد و بیرون رفت!!! 

و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته! 
وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: "کار را بس کنید. آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم". 
آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: "چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟" 

مرد گفت: "مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظهای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟ 
نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسألهای وجود دارد، چگونه میتوان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛  هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است". 

پادشاه گفت: "آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد".

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

افکار مولد و سازنده

اغلب بر ما مشخص نیست، که چقدر زیاد زندگی از طریق افکارمان برنامه ریزی می شود. جای هیچ تعجبی نیست، زیرا به قدری افکار به ما اعتماد دارند که نفس کشیدن ما به ما. اگر یکبار به درستی بنگرید، برای تان مسلم خواهد شد که شما همواره به طور ماهرانه ای طبق گفتار درونی خود عمل می کنید بدون اینکه خود متوجه باشید. آنچه شما می اندیشید، بر رفتار و اعمال شما تاثیر گذار می شود همانطور که احساس می کنند و به این وسیله هم آنچه برای شما اتفاق می افتد به مرحله ظهور می رسد. اگر شما طوری اندیشه کنید که دنیا پر از خطر است، جرات پیدا نمی کنید افکار خلاقانه ای داشته باشید، چیزی را خلق کنید و طوری رفتار کنید که حداکثر به یک اعتماد و اطمینان و امنیت خاطر برسید. یعنی دست به یک کار محتاطانه می زنید و قدم در جای امنی می گذارید که دیگران با اطمینان آنرا طی کرده اند و جرات نمی کنید حتی قدم در سرزمین ناشناخته بگذارید و چیز جدیدی کشف کنید. چنانچه دنیا خود را بر ضد خود ببینید، اغلب ترس سراسر وجودتان را فرا می گیرد، همانطور که انتظارش را داشتید. از این طریق شما ترجیح می دهید که قدم به یک جای مطمئن بگذارید و پس از آن چیزهایی را تجربه کنید که دقیقا طبق نسخه پیچیده شده از طرف دیگران بوده است.

واجب است که شما با الگوی فکری خلاقیت خود و با آموخته های خود درک کنید. هر دوی اینها مشخص کننده این مطلب است که شما چگونه دنیا را می نگرید و به این وسیله بخشی از آن را هم خلق می کنید. بسیار مهم است که شما طبیعت، ذات و فطرت گره خورده خود را با الگو و طرز تفکرتان به درستی بشناسید و قبول کنید.

با داشتن یک حس کامل خود ارزشی می توانید حساب کنید که در هر کاری موفق خواهید شد. شکست های تان را هم به پای یک مساله می گذارید که چیز مهمی نیست و با خود می گویید: دفعه بعد حتما موفق خواهیم شد. این حس به خصوص اگر از دوران کودکی ایجاد شده باشد بسیار تاثیرگذار است. اگر در دوران کودکی از احساس ارزشمندی و عزت نفس به اندازه کافی برخوردار شده باشید، در رشد افکار شما هم تاثیر گذار می شود. وقتی دست به کاری می زنید، چون انتظار شکست دارید، قطعا شکست به سراغ تان خواهد آمد و در نهایت هم شکست خواهید خورد و به این طریق، شما در ذهن خود از طریق افکار آموخته شده و شرطی شده منفی در زمان حال مانع از آن می شوید که تجربیات مثبت به دست آورید.

توجه داشته باشید که در افکار خود عالمانه کنکاش کنید

هر اتفاقی که برای تان رخ می دهد، دو جهت دارد. هیچ روشنایی ای وجود ندارد که درکنارش سایه نباشد. این روش که افکار منفی را نام دیگری بگذاریم از این جهت به درد می خورد که شما با دقت تمام به جای اینکه جنبه منفی آنرا بنگرید به جهت مثبت آن فکر کنید و ذهن تان را به سمت آن سوق دهید و هدایت کنید. حتی برای احساس ارزشمندی خود می توانید نام گذاری کنید. دقت کنید به این مساله که حتی زمانیکه که یک کار غلط انجام می دهید، بازهم در مورد خود، خوب فکر کنید و هرگز خود را از ارزش نیاندازید. بیاد داشته باشید کسیکه از روی افکار خود همه چیز را منفی تلقی می کند، ضرورتـا بایستی شکست بخورد. هرگز سعی نکنید که منحصرا مثبت نگر باشید. هیچ وقت خود را جزو افرادی به حساب نیاورید که مطلقا زیبا اندیش و زیبانگر هستند و اعتقاد دارند که هر طور شده باید دنیا را بسازند. یک تغییر مثبت در افکار، به آن معنی نیست که شما به آنچه می خواهید سریع برسید. با افکار جادویی و آرزوی مطلق اینکار میسر نخواهد شد. حاصل افکار مثبت گاهی فریبکارانه است.

این مطلب ادامه دارد ... 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

4-   با سرعت خود پیش روید

نه فقط اندازه قدم ها مهم است بلکه سرعت هم مهم است این تضمین می کند که شما چقدر سریع به هدف تان می رسید با این همه با احتیاط باشید. هر روش سریع، سریعا به هدف نمی رسد. آیا اینکه شما سریع یا آرام به جلو بروید ابتدا از یک سوال شوق برانگیز خودتان شروع می شود؟ سعی کنید که همیشه عواقب کار را در نظر بگیرید. سرعت هم از ضروریات قابل دید است. عملکرد اگر اجرا شود نتایج قابل انتظاری به دست می آید. بنابراین از موقعیت ها باید سریع و درست استفاده شود. گویی که فقط شانسی یکباره است مسلما می توانید با این ضرب المثل مقایسه کنید. (( چیزی که خوب است دوباره هم تکرار نمی شود )). سخن معروف گورباچوف: (( هر کسی دیر بجنبد زندگی او را مجازات سختی خواهد کرد )). بعضی از اوقات هم می توان سریع عمل کرد. اصل هم همین است، فقط بعضی از کارهای سیاست مداران که سریع عمل نمی کنند و فکر می کنند خیلی از چیزها خودشان به تنهایی آرام آرام درست می شوند و اگر عجولانه انجام شود حالت عکس را به وجود می آورد توجه کنید. در هر حالت باید شما خوب فکر کنید قبل از آنکه آنرا ادامه دهید. به طبیعت خود رجوع کنید و خود را همانطور که هستید، رویت کنید و به این مساله فکر کنید، چقدر مهم است که سرعت تنظیم شده باشد. با یک مخلوطی از خودشناسی و تفکر درباره مسایل بیرونی می توانید بهترین سرعت را انتخاب کنید.

5-  از سبک به سنگین شروع کنید

این اصـــل این نکته را بیان می کند که چقدر مهم است آدم از راه آسان و عاقلانه و صبورانه شروع کند. مطمئنا راهی که از سبک به سنگین شروع می شود حتی بر سر کارهایی جزیی، به مراتب قابل استفاده تر است.گاهی احساس خوبی نسبت به انجام کاری ندارید. لیکن بایستی طوری انجام دهید که مورد تایید دیگران قرار گیرد زیرا چیزی را که کسی بدش می آید امکان دارد دیگری خوشش آید. شما هم از این روش استفاده کنید، اگر قصد دارید کاری را انجام دهید، همین طور برای خودتان از لحاظ مشکل بودن طبقه بندی کنید. همیشه جایی را شروع  کنید که برای تان از ساده ترین مقطع به حساب می آید و سخت ترین کارها را بگذارید برای آخر کار. به این مثال توجه کنید: شما می خواهید یک سبد لباس را اتو کنید. به جای اینکه از لباس های ابریشمی سخت شروع کنید، اول با رومیزی نخی آغاز می کنید یا اینکه می خواهید با اغاز آن قدرت و مقاومت خود را زیاد کنید و کار خودتان را به کرسی بنشانید. توجه کنید که با رییس شروع نکنید بلکه از پایین ترین سطح ممکن شروع کنید. اولا اینکه به این وسیله روحیه خود را گرم و آماده می کنید بدون اینکه از لحاظ روحی خسته شوید، ثانیا شما این تصور را می کنید که با چیز بی معنی شروع کرده اید، با استرس کمتر و ترس کمتر، از این طریق که همیشه با یک وظیفه تکلیف شخصی خوب انجام دهید. برای خودتان یک نتیجه موفقیت آمیز داشته باشید که کارهای بعدی شما را قوی تر و امید شما را بیشتر کند. 

6- برای برداشتن گام بعدی هیچ ترسی به خود راه ندهید 

از اینکه شما برای پیش رفتن به جلو گام بر می دارید شکی در آن نیست اما قدم بعدی را کی و چگونه می خواهید بردارید؟ بایستی دقیق و خوب روی آن اندیشیده باشید. اغلب احساس آشفتگی می کنیم و به راحتی نمی توانیم تصمیم بگیریم. ما باید پیشرفت کنیم یا اینکه سر جای خود درجا بزنیم یا دچار شک و تردید شویم؟ در این مرحله چهار موقعیت زیر می بایست مدنظر قرار گیرد:

-        شما کاری را که می کنید دوست دارید اما مسلط به آن نیستید:

در این موقعیت بایستی قدرت مقاومت و پشت کار خود را بالا ببرید تا اینکه کاملا صلاحیت دار شوید. بیاد داشته باشید: هر کاری در ابتدا مشکل است

-        شما کاری را که می کنید دوست دارید و به آن مسلط هستید

-     هر چند تسلط کافی به کار دارید و مهارت لازم را هم کسب کرده اید، اما آن کار را دوست ندارید: 

این موقعیت روتین شده و یکنواختی کار نامیده می شود. گویی کار را خواب آلوده انجام می دهید هرچند درآمد دارید اما تفریح و تنوع در کارتان نیست حتی روابط کاری تان در حد مطلوب است اما برای تان خسته کننده شده است. در این موقعیت برداشتن گام جدید بدون چون و چرا ضروری به نظر می رسد. شما اگر به این وضعیت ادامه دهید دیگر نمی توانید چیزی را تغییر دهید و هر چه هست همین است که قسمت و نصیب شما شده است، بدانید که دیر یا زود شهامت خود را از دست خواهید داد و یا به بیماری افسردگی دچار خواهید شد.

-        شما کاری را انجام می دهید که نه به آن علاقه مند هستید و نه دیگر خوب می توانید آنرا انجام دهید: 

در این موقعیت لازم و ضروری است که در اسرع وقت تغییراتی در زندگی خود به وجود آورید. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

1-   همزمان با پیشرفت در موفقیت، شخصیت شما هم باید تکامل پیدا کند

شخصیت شما همزمان بایستی تکامل پیدا کند. حداقل فایده ای که دارد این است که شما را با صلاحیت می کند. شما بایستی با دانش خود مسئولیت پذیر شوید و از آن به طور تضمینی حمایت کنید. این دیدگاه در درجه اول به حس خودآگاهی فرد باز می گردد. در نزد سایرین رقابت بر سر شناخت ها است. در میان رقبا، اگر به طور کودکانه عمل کنید، باعث می شود که جدی گرفته نشوید و یا مورد سوء استفاده قرار گیرید. همگام با پیشرفت علمی، شخصیت شما هم باید تکامل یابد. به جاست که از دوران ناپختگی قدم به دوران پختگی بگذارید تا عناوین کاملا برازنده ای شما شوند. به علاوه بسیار ضروری است که آن شخصیت و ویژگی و خصلت که فضیلت و تقوا و پاک دامنی است را در شخصیت خود تکامل بخشید حتی زمانی هم که این مفهوم نامرسوم قدیمی و کهنه به نظر برسد. شما بایستی همواره قابل اعتماد، قابل احترام و پذیرفتنی باشید و دوستانه و محبت آمیز برخورد کنید. خواهش می کنم فکر نکنید که این ها از بدیهیات هستند. سعی کنید در حد متعادل متواضع باشید. این توصیه مرا بپذیریرد و سعی کنید این نسخه پیچیده شده را به دیگران هم بدهید وگرنه جهت قدم بعدی به سمت پیشرفت و ترقی و برداشتن گام های بزرگ دیگر هیچ فایده ای برای تان نخواهد داشت.

2-  به کجا می خواهید برسید؟ 

در کمال آرامش و به دور از هر گونه فشار روحی و استرس با این سوال شروع می کنم: شما واقعا به کجا می خواهید برسید؟ چنانچه هیچ هدفی پیش رو ندارید در واقع می توان گفت در پوچی و خلا، حول یک محور می چرخید و یا شاید هم حــالت عقب گرد داشته باشید. از این رو ضروری است که در اولین قدم، هدف خود را در نظر بگیرید. اینکه به چه کسی یا این که به چه چیزی می خواهید برسید، بستگی تمام و کمال به خود شما دارد. هیچکس نمی تواند آن را برای شما دیکته کند که چطور خوشبخت شوید.

3- در چند قدمی هدف؟

به محض اینکه هدف تان را مشخص کردید از خود سوال کنید: چگونه می توانم به آن نایل آیم؟ چه اقدامی و برداشتن چه قدم هایی ضروری به نظر می رسد تا به آن برسم؟ راه خود را تقسیم بندی کنید، همان راهی را که قرار است طی کنید. از طبقه اول شروع کنید. هر طبقه ای که میرسید برگردید و نگاهی به طبقات زیررین نیز بیندازید، هنگامی که به جلو گام بر می دارید، ردپای خود را نیز جا بگذارید و از بین نبرید. بهتر این است که این تفکرات مکتوب باشد و هم زمان کارهای برنامه ریزی شده خود را علامتگذاری کنید. لازم این است پیش زمینه کاری فراهم شود زیرا راحت تر می توانید برآورد کنید، گام شما چه اندازه باید باشد؟ کیفیت و کمیت آن مهم نیست بلکه برداشتن آن مهم است برای هر فرد در هر موقعیتی.

این مطلب ادامه دارد ... 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

شایع است ملانصرالدین می خواست فلوت زدن را بیاموزد. او از استاد فلوت، سوال کرد: چقدر باید بابت تعلیم بپردازد. معلم به او گفت: ساعت اول یک سکه، ساعت دوم نیم سکه و ساعت سوم ربع سکه. ملانصرالدین در جواب گفت: پس لطفا از ساعت سوم با من شروع کنید. شاید ما از ساده لوحی او خنده مان بگیرد، اما اغلب ما نیز دقیقا همان کار را می کنیم. اغلب ترجیح می دهیم یک مرتبه چند قدم را یکجا با هم طی کنیم و بلافاصله به راس برسیم به جای اینکه نردبان ترقی را یکی یکی طی کنیم. دوست داریم با یک جهش ناگهانی چند قدم به جلو بپردازیم. زیرا به نظرمان می رسد، خیلی سخت است که با صبر و تامل پلکان ترقی را یکی پس از دیگری طی کنیم. روی هم رفته چرا چنین روالی حاکم می شود؟ احتمالا به دوران قبل باز می گردد. به روش تربیتی منحط و قدیمی. شاید والدین شما هنوز بر سر این عقیده باقیمانده باشند که آدم باید سریع به همه چیز برسد. به ندرت از آسمان چیزی به زمین می بارد مگر معجزه ای رخ دهد و الا همه چیز طبق منطق پیش می رود. بی شک گاهی افرادی پیدا می شوند که به موفقیت های بی شمار و چشمگیری دست یافته اند، بدون اینکه از دانش و مهارتی خاص برخوردار شده باشند و یا دانش و تخصص آن ها به اثبات رسیده باشد. اما ضرب المثلی بی نهایت زیبا مصداق حال این افراد است: (( به پایداری روز دل خوش نکن، که غروبی به همراه دارد)). این نوع موفقیت ها محصول اتفاقی نامیده می شود و اساس و بنیان ناپایداری دارد زیرا تقریبا آن داده های آسمانی و به چنگ آوردن های ناگهانی زودگذر هستند و دوام چندانی نخواهد داشت. برای لحضه ای در آن بالا به پرواز در می آیند ولی ثبات پایدار ندارند، بنابراین جهت استواری موفقیت (( آبکی )) به حساب می آیند. در بسیاری از جهات ما ظاهرا مشاهده می کنیم، افرادی موفقیت چشمگیری را یک شبه تصاحب کرده اند و به طور اتفاقی به آن دست یافته اند در صورتی که اگر دقیق مورد بررسی قرار دهیم، این موفقیت حاصل یک دورانِ ممتد از کوشش ها و تلاش های مستمر بوده است که یک شبه و ناگهانی به مرحله ظهور رسیده است. این موفقیت قدم به قدم که ناگهانی آشکار شده است، ربطی به موفقیت های آبکی ندارد. گام به گام حرکت کردن دو مزیت به دنبال دارد: 

1. شما را تضمین می کند

2. همزمان انعطاف پذیر می گرداند

محفوظات علمی وقتی شما را تضمین می کند، که شما ابزار استفاده از آن را بیاموزد و به طور دقیق وقوف کامل به گفته های خود داشته باشید. طبیعی است، وقتی که شما آگاهانه بدانید که همه چیز را نمی دانید بهتر می توانید مراتب ترقی را طی کنید. با دانش و تخصص کافی در رویارویی با رقبا بهتر می توانید عمل کنید و بر سر ابهامات جزئی نه تنها میدان را خالی نمی کنید بلکه خونسرد اعتراف می کنید: این مطلب را نمی دانم اما سعی می کنم پیدا کنم. زیرا برای یک پرنده در آسمان گاهی شکستگی بال پیش می آید و همزمان به ورطه سقوط می افتد. این مساله برای تمامی رشته های علمی و تمامی سطوح حرفه ای معتبر است. از طرف دیگر هر کس می تواند شما را روی یخ هل دهد، کسی که مایل است کمی بیشتر از حد معمول تجربه کسب کند و بدترین وجه آن این است که خود شما نیز بدانید که از بن و اساس دچار نقص و کمبــــود هستید یعنی کمبودی زیربنایی دارید. و بدان جا هدایت می شوید که هراسان از مهلکه بگریزیرد، از همان موقعیتی که نقد و بررسی بیشتر را می طلبد. دومین مزیت حرکت گام به گام قابلیت انعطاف پذیری است. هر کس می تواند شما را روی سطح یخ وسوسه کند و هل دهد. همان کسی که بیش از حد معمول مایل به تجربه کردن است و از طریق کنجکاوی بیشتر می خواهد شما را گیر اندازد. چنانچه شما راه دانش و معلومات خود را قدم به قدم طی کرده باشید برای تان به مراتب آسان تر خواهد شد که نقطه کلیدی کار خود را تغییر دهید و یا به یک موقعیت جدیدی بروید، چنانچه از موقعیت قبلی خود رضایت نداشته باشید. این جاست که به خاطر مهارت و معلومات مناسب تان شما باز هم با آغوش باز پذیرفته خواهید شد. با این همه اگر دانش خود را سرسری اندوخته باشید و یا با یک شانس خوب موقعیتی را بدست آورده باشید، اوضاع طور دیگری به نظر می رسد. بنابراین خود را به آب و آتش می زنید تا در آنجا خود را نگهدارید. قدم به قدم پیش رفتن به شما انعطاف می بخشد و شما را انعطاف پذیر می کند. دانش و اندوخته های شما مورد استفاده عموم قرار می گیرند و مصادره و غیر قابل استفاده نمی شوند بلکه بنیانی محکم و مستدل جهت گام بعدی به جلو می شود. از این معیار شما می توانید خود را هر چه بیشتر تکامل بخشید و گسترش دهید و چیزهای نو کشف کنید و حس خلاق تان هر چه بیشتر شکوفا شود.

این مطلب ادامه دارد... 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

9.  هر کس تاوان منحصر به فرد خود را می پردازد

گاهی اوقات این گونه به نظر می رسد، آن چه را که با رنج و زحمت و مشقت فراوان به دست می آوریم و گاهی به خاطرش می جنگیم و فنا می شویم، دیگری خیلی راحت به دست می آورد، درست به مثابه یک کادو و هدیه ای که بهایی را برایش نپرداخته است یا در حالی که شما با رنج فراوان به طور قسطی وسایل خانه را جهت تامین نیاز روزمره فراهم می کنید.

چون ما در جهان مادی زندگی می کنیم ماورای این جهان را نمی توانیم درک کنیم. ما فقط ظواهر را می بینیم و نمی توانیم پی ببریم، چه اسراری در پس پرده نهفته است بنابراین نمی توانیم تعیین کننده باشیم ما فقط می توانیم درست به هدف برسیم، زمانی که راه خود را هم درست انتخاب کرده باشیم. اگر به هدف نرسیدیم، دو امکان وجود دارد، یک امکان این است که راه مان و هدف مان اشتباه و امکان دیگر اینکه خیری و صلاحی در آن نهفته بوده است. پس اگر یقین دارک که راه درست و هدف کاملا شفاف بوده است، پس باید بدانیم مصلحتی برای مان در آن نبوده است، پس نباید دلسرد و ناامید شویم.

 یک ضرب المثل هندی می گوید: در مورد هیچکس در ابتدا قضاوت نکن، قبل از آنکه پا در کفش هایش نکرده ای و چند کیلومتری را با آن کفش ها طی نکرده ای.

پر واضح است، کسانی پیدا می شوند که سعادت، لذت و خوشبخی کامل به آن ها روی آورده است و اساسا روز به روز شانس های بهتر به آنها رو می کند. همه ما قبول داریم که آدم، ثروتمند باشد بهتر است تا اینکه فقیر باشد. طبیعی است که آدم زیبا و مشهور باشد بهتر است تا اینکه زشت و گمنام باشد. این پر واضح است افراد نفرت انگیز را کسی دوست نخواهد داشت یا گمنامی را هیچ کس نمی خواهد. با این همه، این گونه افراد خوشبخت تاوان موقعیت فعلی خود را پیشاپیش پرداخت کرده اند، با ایده هایی که خلاقانه طرح ریزی کرده و ارایه داده اند، با سرمایه هایی که در این راه هزینه کرده اند، با موجودیت و با تلاش و جستجوی قبلی خود، و ما امروز به عنوان نظاره گر، نتایج حاصله را می بینیم و خود آن ها نیز از آن لذت می برند اما آیا تاوانی را که آن ها به گزاف پرداخت کرده اند را نیز، می بینیم؟ مسلم است که نمی بینیم و چون نمی بینیم باورمان نمی شود و آیا شما باورتان می شود که دیگری یا حتی خودتان مفت و مجانی به چیزی یا جایی رسیده باشید؟ بدیهی است اولین قاعده بازی زندگی، پرداختن بها و تاوان برای نیل به هدف است پس ما با تین نگاهی به تاوان بعدی در می یابیم که همه چیز آسان به دست نخواهد آمد.

من به این باور قطعی رسیده ام که ما همواره درو می کنیم، آنچه را که با دست های خود می کاریم. از این رو وقتی که ادعا می کنیم، دیگران بدون پرداخت تاوان و بدون هیچ گونه زحمتی و یا جانکندنی به موقعیتی یا به هدفی یا به شانسی نایل می شوند، مثل این است که بگوییم: دیروز گندم کاشتم، امروز جو درو کردم. پس مطمئن باشید آنچه امروز درو کرده اید حاصل بذری بوده که دیروز در زمین کاشته اید و آن چه فردا درو خواهید کرد، حاصل بذری است که امروز بر زمین می کارید و در نظر داشته باشید همان بذری که کاشته اید درو می کنید. این ضرب المثل فقط برای من و شما نیست، نزد همگان هم به طور یکسان معتبر است. وقتی ما به انواع افسردگی ها و ناامیدی ها پی می بریم و به منشا و ریشه آن بر می گردیم، در می یابیم که اول از یک احساس گناه و تقصیر رونی شکل گرفته است. بیهوده نیست که یک ضرب المثل یونانی می گوید: در کارهایت سنجیده عمل کن و همواره خدا را مدنظر داشته باش. وقتی شما به افرادی برمی خورید که باعث می شوند حس حسادت شما تحریک شود، ابتدا خوب و دقیق بررسی کنید. سپس از خودتان سوال کنید: می خواهی جایت را با او عوض کنی؟ البته نه فقط با آن جهات مثبت و خوشایند زندگی او، بلکه با تمامی آن جوانب منفی زندگی اش که به او تعلق دارد. من هیچ کس را سراغ ندارم که تحت این شرایط حاضر باشد جایش را با دیگری عوض کند.

 10-  چرا باید تاوان هر چیز را پیشاپیش پرداخت کنیم؟

مادربزرگم همیشه این سخن حکیمانه بر سر زبانش جاری بود: (( چیزی که بهایی برایش پرداخت نشده باشد، ابدا ارزشی ندارد)). این جمله گویای آن است که فقط ما روی چیزهایی به درستی تخمین می زنیم و برایش ارزش قایلیم که مجبوریم خود را برای به دست آوردنش به زحمت بیندازیم. هر قدر این تاوان سنگین تر باشد، ارزشمندتر می شود و برای به دست آوردنش بیشتر جهد می کنیم. این جاست که می شود تشخیص داد، آیا شما جهد و تجربه فراوان آنرا به دست آورده اید یا یک دفعه و ناگهانی به چنگ آورده اید مانند ارث عمه مرحوم. احساسات ذهنی و درونی ما در جهت خوشبخی، شادی و لذت های مان، همواره نقشی بس اساسی و مهمی را ایفا می کنند. ما قبول داریم که هیچ لذتی بدون رنج به دست نمی آید. بنابراین از طریق پرداختن تاوان، دادن زجر جسمی به خود، این احساس در ما همواره بالا و بالاتر می رود. تصور کنید: لذت نوشیدن یک لیوان آب خنک را پس از یک راه پیمایی طولانی در صحرای خشک. دیگر دلایل و توجیهات در انگیزه های ما نهفته است. حس انگیزه در ما زمانی بالاتر می رود که همه چیز خوب و منظم پیش رود و زندگی طبق آهنگ هماهنگ خویش این روال را طی کند. پس باید در نظر داشته باشید، تاوانی را پرداخت کنید که دارای مفهوم و ارزش واقعی باشد و بدانید: پرداخت هر تاوانی هدیه ای در درون خود دارد. در هر زحمتی سودی نهفته است. در درون هر تاوانی پاداشی نهفته است، که از خودش به مراتب بزرگ تر و ارزشمندتر است، در حالی که شما هنوز در میانه راه رسیدن به هدف قرار دارید پس خود را و جهان اطراف خود را تغییر دهید. به طور یقین، در آن مفهومی نهفته است، برای اینکه شما قیمت این تاوان را بپردازید: زحمت کشیدن، رعایت کردن انضباط و نظم و جان فشانی و تمامی این تلاش ها هرچند مخارج هنگفتی در بردارد، با این همه شما را فقط پیشتاز می کند و در نهایت به جلو هدایت می کند، در عمل هم شما را جهت پیشرفت، ترقی و تکامل شخصیتی سوق می دهد. همان شخصیتی که در حال حاضر و در همین لحظه در شما وجود دارد. از این طریق شما پرداخت این تاوان را به رسمیت می شناسید. بر سر پرداخت تاوان ها ما نباید ناراحت شویم و جا بزنیم بلکه با اشتیاق پرداخت کنیم و نتایج مفید را پس از آن ببینیم. حالا پیش خود ارزیابی کنید که هنگام پرداخت آن بر چه نیروهایی غلبه می کنید: احساس قدرت در شما افزون می شود و به آن نیروی نهفته خود بیشتر پی می برید. شما در می یابید که می توانید مقاومت کنید، حس انعطاف پذیری در شما تقویت می شود. شما دارای مهارت جدیدی می شوید و در نهایت پی می برید که همه چیز را ناگهانی نمی توانید به دست آورید و یا نمی توانید تغییر دهید و یا تبدیل کنید بلکه همه چیز زمان خاص خودش را دارد. همچنین شما روز به روز کامل تر می شوید و دارای شخصیتی مستقل و آگاه تر خواهید شد. حس خودارزشی شما افزون می شود، قدرت استقلال و خودآگاهی در شما بالا می رود، و هر چه بیشتر این تاوان ها را پرداخت کنید، این ویژگی ها در شما بهتر شکل می گیرد و گسترش می یابد. این هدیه الهی و آسمانی بهترین مبنای واقعی و مستدل پرداخت هر تاوانی است، زمانی که از ما سوال می شود چرا بایستی در روی کره خاکی مدام تاوان بپردازیم جواب می دهیم: به این طریق رشد می کنیم و همزمان به هدف می رسیم. این حس بنده شدن مضاعف در ما از میان نرود. پس با خوشحالی هرچه تمام تر تاوان ها را پرداخت کنید. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

7.   آیا آماده پرداختن تاوان هستید؟

چقدر هدف پیش روی شما مهم است؟ از این نقطه نظر بررسی کنید که تا کنون چه اقدامات اولیه ای را انجام داده اید. یک سخنران درمان گرا از شرق آسیا به روش خود، این چنین نقل می کند: جهان، عالم و کاینات همه دست در دست هم می دهند و قبل از آن که هدف را در تو جامعه عمل پوشانند، ابتدا می خواهند ببینند، آیا این نعمت با آن آرزو و خواسته قلبی تو هماهنگی دارد، آیا از ته قلب و به طور جدی و واقعی می خواهی که به این نعمت و خواسته برسی، آیا واقعا سزاوارش هستی، بعد به تو عطا کنند. بنابراین پیش خود این گونه تصور می کنیم که از آسمان، مجانی به زمین پرتاب نشده ایم، بلکه از دفتر شخصی و لیاقت های خودمان است. همواره از افراد موفق می شنویم و یا می خوانیم و یا گاهی به چشم می بینیم، که چه طور همیشه به خاطر هدف، مبارزه و با انواع موانع دست و پنجه نرم می کردند. چنانچه از بالا نگاه کنیم، آن خودرایی، لجاجت، سرسختی و پشت کارشان در این قضیه تاثیرگذار بوده است.

سر سختی و پشتکار را می توان این گونه تعبیر کرد: هرگز تسلیم در قبال آنچه که غیر قابل تغییر به نظر می رسد، نشویم. زیرا تسلیم راه را بر ما مسدود و جلوی راه مان سد معبر ایجاد کرده است. اگر ما واقعا بخواهیم به مقصد برسیم، پس باید راه فرعی را پیدا کنیم و فقط یک مسیر را انتخاب نکنیم. آب وقتی بر زمین می ریزد مستقیم پیش نمی رود، جایی که مسدود است از درز دیگری عبور می کند و به گونه ای دیگر راه خود را پیدا می کند.

چنانچه شما واقعا و از ته قلب چیزی را بخواهید. راه میان بر برای رسیدن به خواسته خود را هم به طور حتم پیدا می کنید. یــــــــــــک ضرب المثل آمریـــــــــــــکایی می گـــــــــوید: If you can dream it, you can make it یعنی چنانچه بتوانید تصورش را بکنید، قطعا به مرحله ظهور هم خواهد رسید. یعنی اگر در عالم رویا ببینید، خواهید توانست در عالم واقعیت هم آن را بسازید. بی تفاوت از اینکه در چه سن و سالی هستید یا چه مقدار مهارت دارید. پس هرگز جلو اهداف و امیال واقعی خود را نگیرید و بگذارید طبق آن شور و اشتیاق درونی خود پیش روید و همواره طریق تخصصی و بهای پرداختی آن را پیدا کنید و ادامه دهید. فقط یک دلیل برای رها کردن و نا امیدی و تسلیم وجود دارد: چنانچه شخصی دلیل مستدل و محکمه پسندی از خود ارایه دهد و مصرانه به مرحله ظهور رساند که این راه، راه واقعی او نبوده است.

8.   موفقیت همیشه خریدنی نیست

گاهی پیش می آید که شما از سرمایه خود هم می گذرید و تاوان گزاف را هم به طور کامل پرداخت می کنید، حتی نه فقط یکبار بلکه به طور مداوم، با این وجود آنچه را که آرزویش را دارید، دریافت نمی کنید. این جاست که آن اصل و قانون کاینات در مورد شما از اعتبار ساقط است.

"برای چه درو نمی کنید، آن چه را که با دست های خود در زمین کاشته اید؟"

سندروم خودبلودکادها تاثیرات جبران ناپذیری را در عمق وجود انسان بر جای می گذارد. شما خود را تحت فشار می گذارید و راه درست را با زور میخ و چکش می خواهید به مغز خود فرو کنید. ابتدا خود را رها کنید، فکر خود را آزاد بگذارید، حالا چون دری روی شما بسته مانده است که نباید درهای دیگر را بر خود ببندید. افق گسترده ای را پیش روی خود تجسم کنید تا بتوانید راه درست دیگر را خود انتخاب کنید.

انتخاب امکان دوم یا آلترناتیو همین جا مصداق پیدا می کند، چنانچه شما، آنچه می خواهید، به دست نمی آورید، با وجودی که پیشاپیش تاوان آنرا هم پرداخت کرده اید، پرچم قضاوت خود را این گونه علم کنید:

 (( راه و هدف را اشتباه انتخاب کرده ام )). همزمان توجه خود را به این مساله معطوف کنید: به جای این در بسته کدام یک از درها به رویم باز است و بعد روی بهای ورودیه آن هم حساب کنید و خوب در نظر بگیرید، برای رسیدن به این هدف چه بهایی باید بپردازید و آیا واقعا ارزشش را دارد؟ 

این مطلب ادامه دارد ...

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

5. هنگام تخمین و برآورد بهای پرداختی از قدرت تجسم خود یاری بگیرید

همه ما خوب می دانیم که چه چیزهایی برای مان خوب و مفید است و نیک می دانیم که از چه کانال هایی می توانیم آن را دریافت کنیم. این شناخت فقط از حس خواستن آگاهانه ما نشات می گیرد. اغلب ما بر اساس نیروی تصور و تجسم و با آن قدرت شگرف تخیل طی طریق کردن و به دست آوردن موضوعی برای مان میسرتر است، تا از طریق قدرت تفکر محض.

6. چرا ما با بی میلی تاوان ها را می پردازیم؟

اساسا چنانچه بخواهیم در معیار وسیع تر به این قضیه نگاه کنیم، در می یابیم که یکی از تیپ های شخصیتی و نمونه های بارز خصوصیات و صفات انسانی این است که آدمی همواره مشتاقانه دوست دارد به همه چیز دست یابد، بدون اینکه به خود واقعا زحمت دهد، یعنی دوست دارد همه چیز را مفت و مجانی در اختیارش بگذارند. درست به مثابه انگیزه قماربازان که با گذاشتن چندین سکه بی ارزش در دستگاه، آرزو می کنند میلیونر شوند. با وجودی که عقل سلیم می گوید: فرد باید برای انجام یک منظور و رسیدن به هدف از خود و از وقت و سرمایه اش مایه بگذارد تا بتواند به درستی به هدف دل خواه برسد. چرا که از هیچ، هیچ در نمی آید. ولی باز هم ما همیشه شعار می دهیم و پای عمل که می رسد، جا می زنیم. ما هر آنچه را که آرزو می کنیم، می خواهیم بدون زحمت و مشقت در واقع مفت و مجانی صاحب شویم. بخشی از الگو یا همان منیت ما، دوست دارد که واقعا با کمال میل به هدف برسد، اما در مفهوم واقعی، ما چند جانبه هستیم. بخشی دیگر از شخصیت درون ما حقوق مان را طلب می کند. شما برای کسب آرامش، امنیت، آزادی، لذت و رهایی از فشارها می جنگید و سرسختانه مبارزه می کنید و به این وسیله، آن ها خود را به عنوان عاملان خرابکار درونی برای رسیدن به هدف آشکار می کنند. خصوصا درست وقتی که هدفِ مدنظرمان خیلی مهم و با ارزش تر باشد، این عاملان خرابکار زودتر دست به کار می شوند و موانع خود را ظاهر می کنند. یکی از این عوامل، تنبلی و کاهلی است که در لیست عوامل خرابکارانه قرار دارند، و باعث می شود که ما از پرداختن تاوان برای رسیدن به هدف اجتناب کنیم. آن هم درست در راس هر گونه اقدام مثبتی پیشاپیش نمایانگر می شود. عامل دیگر ترس است که مانع و بازدارنده ای بر سر راه رسیدن به هدف می شود. اینکه ترس بجا یا نابجا باشد قضیه فرق می کند. زیرا در ابتدا برای اولین بار ترس، نتایج نامطلوبی و نامطبوعی را به بار می آورد. چون به درستی نمی دانیم، چه پیش آمدی برای مان در شرف وقوع است، و به این خاطر تلاش را، در ابتدای کار حذف می کنیم و حتی بعد از آن هم در مورد خواسته واقعی خود کنکاش نمی کنیم. پس دست روی دست گذاشتن و منتظر نشستن، تا ترس خود به خود از بین رود و به احساس امنیت کامل رسیدن، راهی بس بیهوده و خطاست. در انواع بحران ها باید با ترس، مقابله جدی کرد.

 ترس را داشته باش و با این وجود کارت را هم انجام بده

مفهوم این جمله چنین است، ترس خود را کتمان نکنید، قبول کنید که ترس دارید، در کنار آن دل و جرات نشان داده و کار خود را انجام دهید. گاهی ریسک کنید و دل به دریا بزنید و قبول کنید که هیچ کس به شما تضمین نمی دهد، همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. شاید در نهایت شغل و حرفه خود را از دست بدهید، شاید هم به شغل بهتری دست یابید و جایگاه بهتری نصیب تان شود. ایستادن روی سکو دو حالت دارد: یا سکو شما را به هوا پرتاب می کند، یا می شکند و به پایین سقوط می کنید. این درصد، همواره پنجاه، پنجاه است. این درصد متغیر به کدام طرف سنگینی می کند؟ بستگی به شناخت شما در مورد برآوردهای تان دارد. بنابراین باید با چشم های باز و موشکافانه به رویارویی با ترس درون خود بروید و دقیقا همان کاری را انجام دهید که از انجامش وحشت دارید و سرباز می زنید. تا به شما ثابت شود، آیا استحقاق رسیدن به هدف را دارید یا خیر؟ طبق تجربیات عینی ثابت شده است که باقیمانده قضایا حل است و بزرگترین مانع همان ترس ذهنی است. چنین رویارویی با ترس از هر چیز، پدیده جدیدی هم خلق نمی کند، اما همین قدر که تجربه کنید و چیزی را تغییر دهید، کفایت می کند. چرا که در نهایت بازهم نتیجه مثبت عاید خواهد شد و به نوعی پیروزی محسوب می شود. شکستی که به دقت ارزیابی شود و از آن نتیجه مورد انتظار بیرون آید به نوبه خود پیروزی به حساب می آید و شما را یک قدم به جلو می برد. چرا که به معنای عام هر شکستی به درستی مقدمه یک پیروزی حتمی است. خود را در برابر ترس از ناامیدی، دل سردی و بی کفایتی واکسینه کنید. آن هم با استفاده از عقل سلیم و احساسات مثبت در مورد خود حتی در بدترین شرایط ممکن.

روان ـ درمان گران آمریکایی توصیه می کنند که همواره خود را در بدترین شرایط تجسم کنید و بدترین شرایط ممکن هر چیز را ابتدا در ذهن خود تصور کنید. مثلا پیش خود بگویید: در نهایت مگر چه اتفاقی خواهد افتاد ... حداکثرش این است که ... و بعد از خود سوال کنید: آیا دنیا به آخر خواهد رسید؟ آیا به شهرت، اعتبار و آبروی من لطمه جدی خواهد خورد؟ خانه خراب خواهم شد؟ سلامتی ام مورد تهدید قرار خواهد گرفت؟ کسی مرا از کار اخراج خواهد کرد؟ گرسنه تر خواهم شد؟ و یا هیچ سقفی بالای سرم نخواهم داشت؟ یا تن پوشی که مرا در برابر گرما و سرما حفظ کند، برایم باقی نخواهد ماند؟

مطمئن باشید تمامی ذهنیات بیشتر مربوط به عالم تخیلات است و در عالم واقع کمتر به جنبه عینی می رسد و یا اصلا به وقوع نمی پیوندد. معمولا در انواع ترس ها موجبات، مقدمات و شروطی نهفته است که عقل سلیم را در ورای مختلف تعابیر و تفاسیر دیگر دست به توجیه می زند. در چنین مواردی پرداخت آن بها برای مان بسیار سنگین می آید حداکثر این است که ما را به فکر می اندازد و آن زمان که به صرافت می افتیم، گویی تمامی اعضا و جوارح بدنمان را می کِشند و مدام با خود کلنجار می رویم.

 این تاوان های سنگین را ما به همین راحتی نمی پردازیم، می دانیم که تا مدتی به نوک شاغول متصل هستیم و در نوسان باقی خواهیم ماند. از یک سو میان راحتی و آسایش و از سوی دیگر میان احساس گناه و عذاب و وجدان و احساس سرشکستگی و بدبختی و نابودی. از این رو در این گونه مواقع باید به گفت و گو با اطرافیان مورد اعتماد بنشینیم، آن هم کسانی که قبلا این مسیر را طی کرده اند و چنین جرات هایی را از خود نشان داده اند و این تاثیر بسزایی در روحیه ما خواهد گذاشت و در ادامه مسیر زندگی به ما قوت، توان و انرژی خواهد داد.

تجربه نشان داده است، جرات و شهامت در تصمیم گیری ها، راه پیدا کردن حلِ مشکلات را برای مان هموارتر می کند، تا بتوانیم درست تصمیم بگیریم، تصمیمی که هیچ کس نتواند از اتخاذ آن ممانعت کند. اغلب ما خود را در آن حد نمی بینیم که گاهی در زندگی، تصمیمات قطعی و سرنوشت سازی بگیریم. حداکثرش این است که تا مدتی به فکر فرو می بریم و با خود کلنجار می رویم و بعد از مدتی به دست فراموشی می سپاریم و اوضاع برای مان مثل سابق می شود و همه چیز به روال عادی و همیشگی خود باز خواهد گشت و مدام هم شکایت از زمانه می کنیم و سرنوشت را مقصر می دانیم، دیگران را نیز در صورتی که مقصر اصلی در بروز پدیده ها هستند. خود ما هستیم که نمی توانیم تصمیم قطعی و سرنوشت سازی بگیریم. با تصمیمات ما موقعیت ها تغییر می کند و خواه یا ناخواه موقعیت جدیدی پیش می آید که به مراتب از موقعیت قبلی بهتر خواهد بود. ولی باید در نظر داشته باشیم، زمانی بهتر از قبل می شود که در تصمیم گیری عجولانه و نسنجیده عمل نکرده، و خوب به عواقب و تبعات آن فکر کرده و از خود گذشتگی نشان داده و خود را انعطاف پذیر کرده باشیم و روی هم رفته تصمیمی عقلایی گرفته باشیم و نه عجولانه و از روی هوس. این جاست که تمایز میان یک تصمیم درست یا غلط ما را به تردید می اندازد که از ادامه راه منصرف می شویم چشم های خود بر روی موقعیت های جدید می بندیم و امکانات جدید را بر خود حرام می دانیم و از قبول هرگونه پیشنهادی امتناع می ورزیم و در نـهایت روز به روز فرسوده تر از روز قبل می شویم. گاهی اوقات متوجه می شویم برای رسیدن به هدف، راه هایی پیش روی مان قرار می گیرد که نه تنها ما را به هدف نمی رساند، بلکه دورتر می کند و حتی ما را از لحاظ شخصیتی به انحطاط می افکند. گاهی سوال سرنوشت سازی در ذهن متبادر می شود:

(( چگونه می توانم به هدف برسم، به طوری که در جهت مخالف ذات، فطرت و یا دلایل مستدل و بنیادین اعتقادی ام رفتار نکنم؟ ))خوشبختانه همواره چندین راه برای رسیدن به هدف وجود دارد و هم چنین یک تاوان منحصر به فرد که مربوط به خود شخص است. از راهی باید وارد شد که ضربه ای به روحیات، اعتقادات و باورهای او نخورد. آن راه را از ذهن خود بیرون بکشید، همان راهی که مطابق و هماهنگ با روحیات و باورهای شماست.

این مطلب ادامه دارد ... 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب