Lean Management

مدیریت ناب

Lean Management

مدیریت ناب

مدیریت ناب یک وبلاگ آموزشی و تحلیلی درباره ارزش آفرینی در سازمان و مدیریت و راه هــــــای شناخت و دستیابی به موفقیت در زندگی کاری و فردی است. گروه مهندسی مدیریت ناب متعــهد است هر آنچه که آموخته با شما به اشـــــتراک بگذارد و در ترویج "ما می توانیم" نهایت سعی و تلاش خود را بکار گیرد.

۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بنام خدا

دامنه هر گونه بحث جدی در زمینه کیفیت در همان ابتدا به مسایلی مانند چگونگی تعریف کیفیت، چگونگی اندازه گیری آن و شیوه مرتبط ساختن آن با سوددهی کشیده می شود. در هر زمان و مکانی که بهبودی در کار حاصل شود، این بهبود سرانجام به بهبود کیفیت و بهره وری منجر خواهد شد. نقطه آغاز بهبود تشخیص نیاز است و تشخیص نیاز از شناخت مشکلات نشات می گیرد. اگر مشکلی تشخیص داده نشود در آن صورت نیازی به بهبود نخواهد بود. 

رضایت خاطر، دشمن شماره یک کایزن است.

پس از تشخیص مشکل، باید بی درنگ به برطرف ساختن آن اقدام کرد. بدین ترتیب کایزن در عین حال روند مشکل زدایی نیز محسوب می شود. در واقع کایزن به استفاده از ابزار گوناگون مشکل زدایی نیاز دارد. و با حل هر یک از مشکلات، بهبود در سطح بالاتری قرار خواهد گرفت. برای تحکیم سطح ارتقاء یافته جدید، بهبود باید استاندارد شود. بدین ترتیب، کایزن به استاندارد سازی نیازمند است. اصطلاحاتی چون کنترل کیفیت، کنترل کیفیت آماری، هسته های کنترل کیفیت و کنترل کیفی جامع یا کنترل کیفی در گستره شرکت، در بیشتر مواقع در ارتباط با کایزن مطرح می گردند. واژه کیفیت در معنی عام خود به هر چیزی که بتوان آن را بهبود بخشید اطلاق می شود. در این معنی، کیفیت تنها به تولیدات و خدمات محدود نمی شود. بلکه نحوه کار مردم، نحوه کار ماشین آلات و نحوه برخورد با سیستمها و مقررات را نیز دربر می گیرد. کیفیت در معنی عام خود تمامی جنبه های رفتار آدمی را دربر می گیرد.

 هسته های کنترل کیفیت و کنترل کیفی جامع در کایزن

هسته کنترل کیفیت به گروه کوچکی اطلاق می شود که به صورت داوطلبانه فعالیتهای مربوط به کنترل کیفیت در کارگاه را بر عهده دارد. این گروه کوچک به طور مداوم و به عنوان جزیی از برنامه کنترل کیفی در گستره شرکت، بهبود خود، آموزش متقابل، کنترل جریان کار و بهبود در محدوه کارگاه، فعالیت می کند. بدین ترتیب هسته کنترل کیفیت تنها انجام بخشی از برنامه در گستره یک شرکت را بر عهده داشته و هرگز به عنوان کنترل کیفی جامع یا کنترل کنترل کیفی در گستره شرکت عمل نمی کند. 

این گروه کوچک در بیشتر مواقع توجه خود را به مسایلی چون هزینه ها، ایمنی و بهره وری معطوف داشته و تنها در برخی از مواقع فعالیت آنها به طور غیر مستقیم با ارتقاء کیفی تولید ارتباط پیدا می کند. در بیشتر مواقع فعالیت هسته های کنترل کیفیت به بهبود وضعیت کارگاه محدود می شود. کنترل کیفی جامع در ژاپن جنبشی است که هدف آن بهبود کارایی مدیریت در تمامی سطوح است. در راستای این هدف، مباحث زیر مورد توجه قرار گرفته اند:

1. تضمین کیفیت

2. کاهش هزینه ها

3. تحقق مقادیر تولید

4. تحقق جدول زمانی تحویل

5. ایمنی

6. ساخت تولیدات جدید

7. بهبود بهره وری

8. مدیریت تدارکات

به تازگی کنترل کیفیت به زمینه های چون بازاریابی، فروش و خدمات نیز تعمیم یافته است. علاوه بر این کنترل کیفی جامع مسایل مهم مدیریت همچون توسعه سازمانی، مدیریت کارکردی متقابل، سیاستگزاری و اعمال کیفیت را در بر می گیرد. به بیان دیگر مدیریت از کنترل کیفی جامع به عنوان ابزاری جهت بالا بردن همه جانبه کارایی بهره جسته است.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

می‌گویند در روزگار قدیم در روستایی دوردست، آب سرچشمه به دلیلی نامشخص گل‌آلود و بدطعم شده بود. اهالی روستا هر چه گشتند علت آن را نفهمیدند. مردم مریض شدند و بی‌آبی به مشکلی بزرگ تبدیل شد. به ناچار اهالی پولی جمع کردند و به شهر رفتند و یک متخصص آب‌شناس را با هزار زحمت و هزینه به روستا آوردند. آب‌شناس بزرگ بعد از اینکه کلی استراحت کرد و از اهالی باج گرفت، سرانجام لطف کردند و سروقت سرچشمه رفتند. می‌گویند آن آب‌شناس بلند‌مرتبه، نگاهی ظاهری به چشمه کرد و جرعه‌ای از آب نوشید و گفت: «چقدر این آب کثیف و بدمزه است!؟» بعد گشتی اطراف چشمه زد و با بی‌اعتنایی شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: «من که چیزی نمی‌بینم! و اصلا نمی‌فهمم برای زلالی آب و خوش‌طعمی آن باید چه کنم!؟»

در بین اهالی کودکی بود که مثل بقیه نتوانست ساکت بماند و بلافاصله گفت: «‌اگر دلیلش دیدنی بود که خودمان می‌دیدیم و دیگر نیازی به تو نداشتیم! منت تو را کشیدیم و اینجا آوردیم تا بگردی و آن نادیدنی را برای ما دیدنی کنی! وگرنه اگر قرار بود تو هم آخرش به همان جواب اول ما برسی که  دانش آب‌شناسی تو دیگر به چه دردی می‌خورد؟»

باقی این قصه را کسی تعریف نکرده و معلوم نشده چه بلایی بر سر مردم آن روستا آمده است. به احتمال زیاد چون اهالی روستا آدم‌هایی صاف و پاکدل بوده‌اند، پس بدون تردید آن کودک را به‌خاطر بدزبانی‌اش ادب کرده‌اند و آن آب‌شناس کارشناس را با عزت و احترام به شهر بازگرداندند و خودشان چاره‌ای برای آب تلخ و تیره روستایشان اندیشیدند. اما نکته مهم داستان برای ما این است که: «راه حل مشکلات زندگی همیشه کاملا روشن و آشکار نیست که بدون هیچ تلاش و زحمتی، هر وقت دلمان خواست بتوان سراغش رفت و آن را به‌کار بست. راه‌حل‌ها و جواب‌های مشکلات در پوششی رمزبندی شده قرار دارند که با هشیاری و تامل و تفکر و دقت و تلاش ما این رمزها باید یکی‌یکی گشوده شوند تا سرانجام پاسخ و جواب نهایی خودش را نشان دهد.»

وقتی مدیر یک شرکت برای حل مشکلات جاری در زمانی مشخص جلسه می‌گذارد و پیشاپیش در صورت‌جلسه موضوعات قابل بحث را مشخص می‌کند، تک‌تک حاضرین باید قبل از حضور‌، روی موضوع جلسه فکر کنند و بر حسب تجربه و دانش و منابعی که در اختیار دارند با دست پر در جلسه حاضر شوند و حرفی برای گفتن داشته باشند. اگر غیر از این باشد اوضاع شرکت قبل و بعد از برگزاری جلسه هیچ تفاوتی نخواهد کرد. نباید هم تفاوت کند. اگر چاره مشکلات دیدنی بودند که دیگر نیازی به جمع شدن این همه آدم نبود!؟ خود مدیر شرکت آن راه حل‌های آشکار را می‌دید و به‌کار می‌بست.

عین همین داستان در مورد کسانی که دنبال کار و شغل پردرآمدی می‌گردند هم صادق است. خیلی‌ها می‌گویند: «راه مستقیم و سرراست پول زیاد درآوردن را نشانمان دهید تا بدون هیچ زحمت و تلاشی سراغ آن برویم و تا آخر عمر توانگر و ثروتمند باقی بمانیم!» هیچ‌یک از این افراد برای چند دقیقه فکر نمی‌کنند که اگر راه توانگر شدن این‌قدر آشکار و بدیهی و مشخص بود که همه آن را می‌دیدند و این همه فقیر در جهان وجود نداشت و فقط دو درصد مردم دنیا توانگر نبودند!

خداوند روزی هیچ پرنده‌ای را همیشه در لانه او قرار نمی‌دهد! بسیاری اوقات لازم است پرنده از آشیانه بیرون بیاید، جست‌و‌جویی کند، بالی بزند و پری بریزد تا بتواند شکار و روزی و در‌واقع سهم غذای روزانه خود از کائنات را به‌دست آورد، این در حالی است که پرنده به اندازه ما آدم‌ها از قوه فکر و اندیشه برخوردار نبوده و مثل ما به ابزارهای مدرن اطلاع‌رسانی مجهز نیست. بدیهی است اوضاع برای ما انسان‌ها متفاوت است و باید هر انسانی به فراخور توانایی‌ها و قابلیت‌ها و از همه مهم‌تر تجربیاتی که داشته‌، هنگام برخورد با یک مشکل روی جوانب مختلف آن فکر و تامل کند و راه حل‌های منطقی و موثر را برای رسیدن به جواب از منابع اطلاعاتی مختلف نتیجه‌گیری کند.

معلم و مدرسی که بدون مطالعه اولیه و تحقیق و پژوهش سر کلاس درس می‌رود، بدیهی است غیر از کلی‌گویی و قصه‌گویی در مورد داستان‌های زندگی شخصی‌اش چیزی نمی‌تواند بگوید. فردی که بدون حضور ذهن و آمادگی قبلی در یک جلسه مشاوره جدی حضور می‌یابد، مشخص است به‌خاطر کم‌دانشی مجبور است داد و هوار راه بیندازد و موضوعات فرعی و حاشیه‌ای را در جلسه مطرح کند تا کل نشست بی‌نتیجه شود. این افراد تقصیری ندارند. آنها گمان می‌کنند راه حل‌ها از قبل مشخص و روی میز است و وقتی در عمل می‌بینند چیزی دیده نمی‌شود و راه حلی که در جست‌و‌جویش هستند بیرون آشیانه استراحت آنها بوده و نیاز به بال و پر ریختن داشته، طبیعی است شروع به هذیان‌گویی و رفتارهای غیر‌متعارف می‌کنند.

باید پذیرفت راه حل‌های مشکلات ما در لفافه‌ای از پیچیدگی، رمز‌بندی شده است و یافتن این جواب‌ها نیاز به راه‌اندازی فکر و به‌کار‌اندازی بدن و تلاش و زحمت دارد. تنها در این صورت است که معماهای سخت زندگی آسان شده و سختی‌ها پشت‌سر گذاشته می‌شوند. خوب به اطراف خود نگاه کنید. موفق‌ها در زندگی خود این نکته را به‌خوبی آموخته‌اند و به‌صورت جدی و حساب‌شده به سمت آینده گام برمی‌دارند. آنها استادان غیر‌قابل‌ انکار رمزگشایی‌اند. شما هم اگر می‌خواهید موفق شوید باید چنین باشید.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

شیوانا با کاروانی در راهی طولانی همراه بود. هر روز غروب کاروان به منزلی می‌رسید و مسافرین به استراحت می‌پرداختند و هرروز پس از صرف شام، مسافرین برای ساعتی گرد هم جمع می‌شدند و از خاطرات خود و دانسته‌ها و تجربیاتشان چیزی نقل می‌کردند و بقیه را سرگرم می‌ساختند. در بین مسافرین مرد موسفید قد‌بلندی بود که هر وقت نوبت او می‌شد در مورد بد‌پوشش بودن زنان کاروان‌هایی که با آنها هم‌سفر بوده و فساد مردمان شهرهای سرراه صحبت می‌کرد و عده زیادی را نیز مجذوب کلام خویش می‌ساخت.

ده روزی که از سفر گذشت، یکی از مردان عیال‌وار کاروان نزد شیوانا و کاروان‌سالار آمد و گفت: «شب گذشته با زن و بچه در چادر متعلق به خودمان خواب بودیم که ناگهان دختر کوچکم با ترس مرا بیدار کرد و گفت فردی از لابه‌لای چادر دارد درون آن را نگاه می‌کند. به سمتی که دخترم اشاره کرد خیره شدم و دیدم درست می‌گوید و مردی که فقط چشمانش معلوم بود، داشت درون چادر ما را وارسی می‌کرد. تا من و پسرانم خودمان را جمع‌و‌جور کردیم او فرار کرد. می‌ترسم نکند راهزنان دارند ما را تعقیب می‌کنند تا در فرصتی مناسب ما را غارت کنند.

شیوانا با تعجب گفت: «آنها می‌توانستند از غفلت ما استفاده کنند و همان شبانه به ما حمله کنند، چرا باید این‌قدر ناشیانه ما را متوجه حضور خود کنند؟»

دوباره شب شد و کاروان به استراحت پرداخت. همگی دور آتش جمع شدند و موضوع شب قبل را برای هم تعریف کردند. مرد موسفید قدبلند هم با هیجان گفت: «شنیده‌ام که در این منطقه راهزنانی هستند که در کمین زنان و دختران بدلباس و سبک‌سر می‌گردند. آنها آدم‌هایی تیز و هشیارند و خوب بلدند شکار خود را انتخاب کنند!»

شیوانا که این را شنید، کاروان‌سالار را به گوشه‌ای کشید و آرام به او گفت: «مواظب این همسفر قدبلند ما باشید. به نظر می‌رسد کسی که دنبالش هستیم همین فرد باشد.»

چند شب بعد نگهبانان در تاریکی مرد قدبلند را که صورت خود را پوشانده بود در حال دیدزنی خیمه‌های مردم دستگیر کردند. او را نزد شیوانا آوردند. مرد قد‌بلند با تعجب از شیوانا پرسید: «شما از کجا فهمیدید که راهزن ناموس مردم من هستم؟»

شیوانا با تبسم گفت: «خودت در داستان‌هایی که تعریف می‌کردی، این موضوع را برملا ساختی. تو دائم دنبال موضوعات فساد بودی و رد رفتارهای ناشایست در تمام قصه‌های تو به‌روشنی دیده می‌شد. تو آن‌قدر در یافتن و پرداختن حکایات خیانت و روابط نادرست با شوق و هیجان غرق شده بودی که فراموش کردی خودت هم در طول این جست‌وجوهای پر هیجان به یکی از آنها تبدیل شده‌ای. هر کسی در دراز‌مدت به همان چیزی تبدیل می‌شود که جست‌وجو می‌کند. تو جوینده باطن خودت در دنیای بیرون شدی. با همه دانش و قصه‌هایی که بلدی، دیگر به درد این جمع سالم نمی‌خوری. به اولین آبادی که رسیدیم تو را از کاروان جدا می‌کنیم و دیگر اجازه نداری همراه ما بیایی. نگران قصه‌های شبانه ما هم نباش. تو که نباشی قصه‌گوهای سالم‌تر خودشان را نشان می‌دهند.»

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

فلسفه کایزن بر این اصل استوار است که شیوه زندگی انسان ـ زندگی شغلی ـ زندگی اجتماعی و زندگی خانوادگی می باید پیوسته بهبود یابد. جوهر و دورنمایه اصلی شیوه های بی مانند مدیریت ژاپنی در زمینه های مختلف از جمله ارتقاء بهره وری، کنترل کیفی جامع، هسته های کنترل کیفیت یا مناسبات کارگری همه در یک واژه خلاصه می شود: کایزن. مقایسه واژه کایزن با اصطلاحاتی همچون بهره وری، کنترل کیفی جامع، تولید بی نقص، کامبان و سیستم پیشنهادات به ارائه تصویر روشنتری از سیر تحول صنعت در ژاپن منجر خواهد شد. کایزن مفهومی چتری شکل است که بیشتر شیوه های خاص ژاپنی را که اخیرا شهرت جهانی یافته اند دربر می گیرد.

پیام استراتژی کایزن را می توان در این جمله خلاصه کرد که حتی یک روز نیز نباید بدون ایجاد نوعی بهبود در یکی از بخشهای شرکت یا سازمان سپری نمود.

مفاهیم کایزن عبارتنداز: 

·         مشتری گرا

·         کنترل کیفی جامع

·         علوم و تکنولوژی ربات

·         هسته های کنترل کیفیت

·         سیستم پیشنهادات

·         اتوماسیون

·         نظم و مقررات محیط کار

·         سیستم جامع تعمیرات بهره ور

·         کامبان

·         بهبود کیفیت

·         تولید به موقع

·         تولید بی نقص

·         فعالیتهای گروهی کوچک

·         همکاری متقابل مدیریت و کارگران

·         بهبود بهره وری

·         تولید محصول جدید

کایزن و مدیریت

برداشت ژاپنی از شرح وظایف از دو عنصر اصلی ترکیب یافته است: نگهداری و بهبود. نگهداری به فعالیتهای تداوم بخش استانداردهای موجود در تکنولوژی، مدیریت و عملیات اطلاق می شود. بهبود نیز به تدابیری اطلاق می شود که برای بهبود این استانداردها بکار گرفته می شوند.

در راستای انجام فعالیتهای نگهداری، مدیریت حوزه وظایف هر فرد را به نحوی تعیین می نماید که افراد بتوانند روش کار استاندارد شده را انجام دهند. به بیان دیگر، مدیریت باید ابتدا برای تمامی فعالیتهای عمده شرکت، مقررات، سیاستها، دستورالعملها و شرح وظایفی تهیه کند و سپس بر رعایت روش کار استاندارد شده از سوی تمامی کارکنان، نظارت نماید. در صورت خودداری آنان از انجام استانداردها مدیریت باید به توبیخ افرادی که استاندارد را نادیده گرفته اند مبادرت نماید. در صورت عدم توانایی افراد بـــه رعایت استاندارد، مدیریت دو راه در پیش خواهد داشت که یکی آموزش افراد و دیگری تجدید نظر در استاندارد است تا کارکنان بتوانند بر اساس استاندارد تعیین شده وظایف خود را انجام دهند.در مقابل بهبود به معنی ارتقاء استانداردهاست.

برداشت ژاپنی از مدیریت در یک عبارت خلاصه می شود: نگهداری و بهبود استانداردها. بهبود بخشیدن به استانداردها یعنی تعیین استانداردهای بالاتر و نظارت بر رعایت استانداردهای تازه. هر چه مدیریت، ارشدیت بیشتری داشته باشد، توجه بیشتری به موضوع بهبود استانداردها نشان می دهد. در مقابل، در پایین ترین رده شغلی، یک کارگر غیر ماهر که در کنار یک دستگاه به کار اشتغال دارد تمامی وقت خود را برای اجرای دستورات صادره صرف می کند. با وجود این، همین کارگر ساده از طریق سیستمهای پیشنهادات فردی یا گروهی تلاش می کند تا در بهبود کاری که به عهده او محول گردیده گام بردارد.

بدترین شرکتها، شرکتهای هستند که بجز نگهداری کار دیگری در آن صورت نمی گیرد. در چنین شرایطی هیچ انگیزه ای برای کایزن یا نوآوری وجود ندارد و تغییر، تنها از طریق شرایط بازار و رقابت به مدیریت تحمیل می شود و مدیریت هدف خاصی را دنبال نمی کند. از آنجا که کایزن روندی پایدار و دربرگیرنده تمامی کارکنان شاغل در سازمان می باشد، تمامی افراد مسئول در سلسله مراتب مدیریت همانگونه که در جدول زیر نشان داده شده با برخی از جنبه های کایزن ارتباط پیدا می کنند.

مدیریت ارشد

مدیریت میانی و کارکنان ستادی

سرپرستها

کارگران

 

مصمم بودن به ارائه کایزن به عنوان یک استراتژی همه جانبه

بکارگرفتن و تحقق اهداف کایزن در راستای دستورالعملهای مدیریت ارشد از طریق اعمال سیاست و مدیریت کارکردی متقابل

استفاده از کایزن در نقشهای کارکردی

درگیر شدن در کایزن از طریق سیستم پیشنهادات و فعالیتهای گروهی کوچک

برنامه ریزی برای کایزن و ارائه رهنمود به کارگران

حمایت و ارائه رهنمود برای اجرای کایزن با تخصیص منابع

رعایت انضباط در محیط کار

بهبود بخشیدن ارتباط با کارگران و حفظ روحیه بالا

درگیر شدن در تلاشهای مداوم جهت بالا بردن قابلیتهای خودی برای حل بهتر مشکلات

تعیین سیاست برای کایزن و اهداف کارکردی متقابل

استفاده از کایزن در قابلیتهای کارکردی

تعیین، نگهداری و ارتقاء استانداردها

حمایت از فعالیتهای گروهی کوچک از قبیل هسته های کیفیت و سیستم پیشنهادات فردی

تحقق اهداف کایزن از طریق اعمال و ارزیابی سیاستها

تفهیم و آگاهی بخشی کایزن به کارکنان از طریق برنامه های آموزشی فشرده

بالا بردن مهارتها و کاراییهای شغلی از طریق آموزش متقابل

ایجاد سیستمها، روش ها و ساختارهای موجد کایزن

یاری رساندن به کارکنان جهت کسب مهارت و ساخت ابزار لازم برای حل مسائل

برقراری انضباط در محیط کار

ارائه پیشنهادات کایزن

نمودار 1-1  سلسله مراتب مشارکت در کایزن 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود.

پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد: «پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی. دوستدار تو پدر.»

چند روز بعد، پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد: «پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام.»

4 صبح فردای آن روز، 12 نفر از مأموران اف بی آی و افسران پلیس محلی وارد مزرعه شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند. پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند؟ پسرش پاسخ داد: «پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار. این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم.»


  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

این داستان واقعی از آقای آنتونی رابینز نقل شده است. 

روزی در نیویورک برای صرف ناهار به همراه یکی از دوستانم بودم. او مشاور حقوقی متشخصی بود که از اعتبار شغلی و اجتماعی فراوانی، برخوردار بود و من او را به جهت موفقیت های حرفه یی و تجارب شغلی حیرت انگیزش می ستودم. او برای من تعریف کرد در آن روز، ضربه مهلکی را تجربه کرده است، چراکه همکار و شریک او از شرکت مشترکشان کناره گرفته و انبوهی بدهی های سنگین مالی را برایش به جا گذاشته است و حالا او دیگر تصور درستی از آینده ندارد و نمی داند چه گونه می تواند به تنهایی با مشکلات پیش آمده، مبارزه کند.

تلقی او از مشکلاتش نشان داد که ذهن او بر چه اموری تمرکز کرده بود. در هر شرایطی می توانید بر چیزهایی تمرکز کنید که به مدد آن، احساس بهتری از خود و شرایط خود داشته باشید، یا اینکه به عکس، تمرکز بر آن موارد، موجب گردد که تلقی و احساس شما نسبت به خود و شرایط پیرامون خود، بدتر شود و شما بدین ترتیب، همواره آن چه را در پی آن بوده اید، به دست می آورید. مشکل در این جا بود که او، ذهن خود را درگیر پرسش هایی کاملا نادرست و نابجت کرده بود. مثلا از خود می پرسید: همکار من چه گونه می توانست مرا در چنین وضعیتی رها کند؟ تمام پرسش های از این قبیل بر این نکته که هستی او نابود شده، استوار بود. تصمیم گرفتم چند پرسش برای او مطرح کنم. ابتدا به سراغ پرسش هایی نیروزای صبحگاهی و سپس پرسش های راه گشا و چاره آفرین که او را در یافتن راه حل یاری می دادند، رفتم.

از او پرسیدم: چه چیزی تو را خوشبخت می کند؟ در این مقطع بحرانیِ احمقانه، مضحک و خوش باورانه باشد، اما به راستی می خواهم بدانم چه چیزی باعث می شود احساس خوشبختی کنی؟ و نخستین جواب او این بود: هیچ چیز! بنابراین از او پرسیدم: اگر بخواهی خوشبخت باشی، چه چیز باعث می شود تا تو در این لحظه احساس خوشبختی کنی؟ لحظه یی فکر کرد و سپس گفت: همسرم. ما به تازگی خیلی خوب، همدیگر را درک می کنیم و بسیار به هم نزدیک شده ایم. 

مسلما اکنون بر من خرده می گیرید که من تنها مسیر فکری او را عوض کردم. اما باید بگویم با این کار، به او کمک کردم تا به لحاظ احساسی، در شرایط بهتری قرار گیرد و با قرار گرفتن در وضعیت روحی و جسمانی بهتر، بتواند با مشکلات و سختی ها مبارزه کند. در ادامه از او پرسیدم: دیگر چه چیزی موجب می شود تا احساس خوشبختی کنی؟ او گفت از کمکی که به تازگی به یک نویسنده کرده بود تا بتواند نخستین قرارداد کتابش را به پایان برساند، احساس خوشبختی و سرافرازی کند. 

هنگامی که او به چنین احساس دل پذیری فکر کرد، آرام آرام حال و هوایش عوض شد. سپس از او پرسیدم: دیگر از چه چیزهایی احساس غرور می کند؟ گفت: واقعا به بچه هایم افتخار می کنم، چراکه آنها نسبت به زندگی دیگران بی تفاوت نیستند. آن ها بسیار با مسئولیت هستند و به خوبی با زندگی کنار می آیند. از او پرسیدم: از این که می توانی چنین انسان های مثبت و ارزشمندی را به دنیا هدیه کنی، چه احساسی داری؟ از او پرسیدم: برای برخوردار بودن از چه موهبت هایی شاکر هستی؟ پاسخ داد: من به واقع خدا را سپساس می گویم که در آن دوران سخت آغاز فعالیت حرفه یی، به عنوان یک وکیل جوان و جویای نام برای به رسمیت شناخته شدن، جنگیدم و آن دوران را پشت سر گذاشتم. از پایین ترین درجه، مراحل موفقیت را طی کردم و اکنون می توانم رویای امریکایی را تحقق ببخشم. آن گاه از او پرسیدم: در این لحظه فکر می کنی چه چیزی به تو انگیزه لازم را می دهد و تو را ترغیب می کند؟ او پاسخ داد: اگر حقیقت را بخواهی من اکنون یک فرصت را پیش روی خود می بینم که با استفاده از آن می توانم زندگی ام را دست خوش تغییر دهم. بدین ترتیب پس از آن که او موفق شد شرایط روحی خود را عوض کند، طرحی جدید به ذهنش رسید و توجه او به سمت موقعیتی که تا کنون به آن فکر نکرده بود، جلب شد. سرانجام پرسشی به واقع دشوار را مطرح کردم. آن سوال این بود: این که همکارت از تو جدا شد، چه جنبه های مثبتی در پی دارد؟ او پاسخ داد می دانی؟ یک بعد مثبت این قضیه این می تواند باشد که دیگر رفت و آمدی به شهر نداشته باشم. من به واقع نفرت دارم که مجبور باشم هر روز به شهر بیایم و دوباره به خانه برگردم. برای من بسیار دل نشین تر است که در خانه ام در کانکتی کات بمانم. و تمامی این ها باز هم یک جنبه مثبت دیگر دارند: آن این است که به ناگهان، افق های جدیدی را در مقابل چشمان من گشودند. و بدین ترتیب زنجیره کاملی از امکانات گوناگون را در مقابل خود یافت. او تصمیم گرفت در کانتی کات دقتری تاسیس کند و از پسرش به عنوان همکار جدید دفتر، استفاده کند و تماس هایی را که در مانهتان داشت، هم چنان ادامه دهد. هم چنان که می بینید، نیروی پرسش های صحیح در عرض چند دقیقه، اعجاز کردند. این موقعیت ها وشرایط، پیش از این هم برای او وجود داشتند، اما پرسش هایی که او با آن مواجه شد، به او کمک کرد تا او به عنوان پیرمردی که هر آن چه را در زنـــدگی اش اندوخته بود، به یکباره از دست داده، خود را درمانده احساس نکند. واقعیت این بود که زندگی با این جریان، موهبتی ارزشمند به او ارزانی داشته بود، اما او تنها زمانی که با آن پرسش های به جا و مناسب روبرو شده بود، توانست این حقیقت را دریابند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا
به دنبال مطرح کردن پرسش ها می توانید به بهترین وجه ممکن، توجه خود را به سوی مسیرهایی که می خواهید به آن مسیرها وارد شوید، هدایت کنید. آیا می دانید با مطرح کردن پرسش های به جا و صحیح می توانید زندگی خود را نجات دهید؟ همین پرسش های صحیح، زندگی لخ استانیسلاوسکی را نجات دادند. یک شب ارتش رژیم نازی به زور به خانه او وارد شد و او و خانواده اش را با تهدید و ارعاب به اردوگاه مرگ واقع در کراکائو انتقال دادند. در این جریان خانواده او در پیش چشمانش به قتل رسیدند. ناتوان و رنجو، خمیده از بار حزن و اندوه، با حالتی گرسنه، با زحمت و رنج فراوان، از طلوع تا غروب در کنار سایر زندانیان اردوگاه بسیار سخت کار کرد. چه گونه یک انسان می تواند چنین رنج و عذابی را تحمل کند و با زحمت و درد بر مشکلات غلبه کند؟ در هر حال او توانست موفق شود تا رنج های خود را تحمل کرده و بر آن ها فایق آید. او روزی کابوس وحشتناکی دید و دریافت که اگر تنها یک روز دیگر در آن اردوگاه بماند، حتما کشته خواهد شد. او ناچار بود از اردوگاه بگریزد و به خود نهیب زده که حتی در شرایطی که تا به حال هیچ کس نتوانسته بود از آن جا رهایی پیدا کند، او می بایست راه فرار را پیدا می کرد. توجه او از مبارزه و تحمل آن شرایط، به این پرسش معطوف شده بود: چه گونه می توانم از این مکان دهشتناک رهایی پیدا کنم؟ و هر بار به این پاسخ می رسید: این افکار احمقانه را کنار بگذار! رهایی از این جا امکان ندارد. با مطرح کردن چنین پرسش هایی تو فقط بی دلیل خودت را عذاب می دهی. اما او این پاسخ را نمی پذیرفت و از خود می پرسید: چه گونه می توانم موفق شوم؟ چه گونه می توانم از این جا رهایی پیدا کنم؟ باید راهی وجود داشته باشد. سرانجام روزی لخ پاسخ را پیدا کرد. تنها چند متر دورتر از جایی که او در آن جا کار می کرد، بوی تعفن گوشت گندیده به مشامش رسید. این بوی زننده از اجساد عریان و متعفن مردان، زنان و کودکانی بر می خاست که در قسمت مخصوص حمل بار کامیون به روی هم انباشته شده بودند. او به جای فکر کردن به این که: خداوند چه گونه ناظر چنین جنایتی بوده و مانع از وقوع آن نشده؟ از خود پرسید: چه گونه می توانم از چنین موقعیتی برای فرار استفاده کنم؟ هنگامی که خورشید غروب کرد، کمی پیش از آن که زندانیان به سلول هایشان فرستاده شوند، لخ از یک فرصت استثنایی بهره گرفت، لباس هایش را از تن درآورد و با بدنی عریان، به میان اجساد انباشته شده در کامیون خزید. او در شرایطی که مجبور بود بوی زننده اجساد و وزن زیاد آن ها را تحمل کند، خود را به مردن زد و صبر کرد. پس از مدتی صدای روشن شدن موتور کامیون را شنید و پس از طی مسافت کوتاهی، انبوه اجساد در یک گودالی که از پیش برای این کار کنده شده و آماده بود، سرازیر شد. لخ هم چنان صبر کرد و وقتی دیگر هیچ کس را در آن نزدیکی ندید، با بدن برهنه، برای رسیدن به آزادی چهل کیلومتر راه را دوید. چه عاملی سرنوشت استانیسلاوسکی لخ را از سرنوشت میلیون ها انسانی که در اردوگاه جان سپرده بود متمایز کرد؟ به حتم علل و عوامل بسیاری در این امر نقش داشتند، اما یک وجه تمایز در این بود که او پرسشی مطرح کرد و این پرسش را بارها و بارها با خود طرح کرد و قاطعانه در پی یافتن پاسخ سوال خود بود.
یک پرسش مناسب
در تمام روز دائما برای خود سوالاتی مطرح می کنیم. این پرسش های ما هستند که مشخص می کنند بر چه چیزهای متمرکز شده ایم، چه گونه می اندیشیم و چه احساسی داریم؟ این که من موفق شده ام زندگی خود را از پایه و اساس دگرگون کنم، قسمت زیادی از آن بر می گردد به این که من پرسش های صحیحی برای خود مطرح کردم. با این کار دیگر از خود نمی پرسیدم: چرا زندگی این قدر با من ناجوانمردانه برخورد می کند؟ و یا چرا طرح های من همیشه با شکست مواجه می شوند؟ در عوض، از خود سوالاتی کردم که به پاسخ های مفید و سازنده منتهی می شدند. بخواهید تا به شما اعطا شود، بجویید تا بیابید: بر در بکوبید تا بر شما گشوده شود. (( انجیل ))  در بدو امر به پرسش هایی فکر کردم که به مدد آن ها می توانستم مشکلات خود را حل کنم. چنین پرسش هایی همواره در رویارویی با مشکلات، مرا یاری می کنند تا به دنبال راه حل ها رفته و آن ها را بیابم.
1.      در این لحظه از زندگی من از انجام چه کارهایی یا داشتن چه چیزهایی لذت می برم؟ دقیقا از چه چیزی در آن، لذت می برم؟ به کمک آن، چه احساسی از خود خواهم داشت؟
2.      در این لحظه از زندگی باید برای انجام چه کارهایی و به دست آوردن چه چیزی تلاش کنم؟ به واقع برای چه چیزهایی باید تلاش کنم؟ به کمک آن، چه احساسی از خود خواهم داشت؟
3.      به چه کسانی عشق می ورزم؟ چه کسانی به من عشق می ورزند؟ این عشق دقیقا چه گونه ظاهر می شود؟ به کمک آن، چه احساسی از خود خواهم داشت؟ 
پرسش های نیروزایی شبانگاهی:
1.      امروز چه چیزهایی به دست آوردم؟ چه چیزهایی به دیگران بخشیدم؟ چه گونه؟
2.      امروز چه چیزهایی آموختم؟
3.      امروز برای بالا بردن کیفیت زندگی ام چه کارهایی انجام دادم؟ چه گونه می توانم از دست آوردهای امروز به عنوان سرمایه یی دراز مدت برای آینده بهره برداری کنم؟ 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

در کشور چین، دو مرد روستایی می خواستند برای یافتن شغل به شهر بروند. یکی از آن ها می خواست به شانگهای برود و دیگری به پکن. اما در سالن انتظار قطار، آنان برنامه خود را تغییر دادند زیرا مردم می گفتند که شانگهایی ها خیلی زرنگ هستند و حتی از غریبه هایی که از آنان آدرس می پرسند پول می گیرند اما پکنی ها ساده لوح هستند و اگر کسی را گرسنه ببینند نه تنها غذا، بلکه پوشاک به او می دهند.

فردی که می خواست به شانگهای برود با خود فکر کرد: «پکن جای بهتری است، کسی در آن شهر پول نداشته باشد، باز هم گرسنه نمی ماند. با خود گفت خوب شد سوار قطار نشدم و گرنه به گودالی از آتش می افتادم.»

فردی که می خواست به پکن برود پنداشت که شانگهای برای من بهتر است، حتی راهنمایی دیگران نیز سود دارد، خوب شد سوار قطار نشدم، در غیر این صورت فرصت ثروتمند شدن را از دست می دادم. هر دو نفر در باجه بلیت فروشی، بلیت هایشان را با هم عوض کردند. فردی که قصد داشت به پکن برود بلیت شانگهای را گرفت و کسی که می خواست به شانگهای برود بلیت پکن را به دست آورد.

نفر اول وارد پکن شد. متوجه شد که پکن واقعا شهر خوبی است. ظرف یک ماه اول هیچ کاری نکرد. همچنین گرسنه نبود. در بانک ها آب برای نوشیدن و در فروشگاه های بزرگ شیرینی های تبلیغاتی را که مشتریها می توانستند بدون پرداخت پول بخورند، می خورد.

فردی که به شانگهای رفته بود، متوجه شد که شانگهای واقعا شهر خوبی است هر کاری در این شهر حتی راهنمایی مردم و غیره سود آور است. فهمید که اگر فکر خوبی پیدا شود و با زحمت اجرا گردد، پول بیشتری به دست خواهد آمد. او سپس به کار گل و خاک روی آورد.

پس از مدتی آشنایی با این کار، 10 کیف حاوی از شن و برگ های درختان را بارگیری کرده و آن را «خاک گلدان» نامید و به شهروندان شانگهایی که به پرورش گل علاقه داشتند فروخت.

در روز 50 یوان سود برد و با ادامه این کار در عرض یک سال در شهر بزرگ شانگهای یک مغازه باز کرد.

او سپس کشف جدیدی کرد؛ تابلوی مجلل بعضی از ساختمان های تجاری کثیف بود. متوجه شد که شرکت ها فقط به دنبال شستشوی عمارت هستند و تابلو ها را نمی شویند. از این فرصت استفاده کرد. نردبان، سطل آب و پارچه کهنه خرید و یک شرکت کوچک شستشوی تابلو افتتاح کرد.

شرکت او اکنون 150 کارگر دارد و فعالیت آن از شانگهای به شهرهای هانگجو و ننجینگ توسعه یافته است.

او اخیرا برای بازاریابی با قطار به پکن سفر کرد. در ایستگاه راه آهن، آدم ولگردی را دید که از او بطری خالی می خواست. هنگام دادن بطری، چهره کسی را که پنج سال پیش بلیط قطار را با او عوض کرده بود به یاد آورد.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

یکی از سرگرمی هایی که آقای انتونی رابینز علاقه بسیار زیادی به آن دارد، رانندگی با اتومبیل های مسابقه یی است. او می گوید: 

هرگز مهم ترین درسی را که در مدت تمرین رانندگی با اتومبیل های مسابقه یاد گرفتن، از یاد نخواهم برد. مربی به ما گفته بود: مهم ترین نکته یی که در رانندگی با اتومبیل های مسابقه باید به آن توجه کنیم و برای آن، آمادگی لازم را در خود به وجود آوریم این است که به هنگام لغزش خودرو در میدان مسابقه و انحراف از مسیر اصلی، بتوانیم کنترل خودرو را بار دیگر به دست بگیریم. مربی در ادامه توضیحات: نکته کلیدی کنترل خودرو در رویارویی با چنین شرایطی را این گونه ذکر کرد: راه حل آسان است. بیش تر انسان ها در مواجهه با چنین شرایطی توجه شان بیش تر معطوف به چیزی می شود که از آن می ترسند، یعنی به دیوار. این در حالی است که شما باید توجه تان را به راهی باشد که می خواهید به آن سمت بروید. شاید بارها شنیده باشید که بسیاری از افراد وقتی با خودروی مسابقه یی خود در جاده می پیچیند، ناگهان کنترل ماشین را از دست می دهند و در حالی که در آن قسمت از جاده، تنها یک دکل تلفن وجود داشته، آن ها دقیقا به شدت به همان دکل برخورد می کنند. دلیل آن این است که آن ها دقیقا به همان چیزی تمرکز می کنند که با تمام قوا قصد دارند از آن اجتناب کنند و همین امر موجب می شود آن ها با چیزی که از آن اجتناب می کنند، ارتباط برقرار کنند. شما همیشه به سمتی حرکت می کنید که توجه خود را بدان سو معطوف نموده اید. روزی مربی به من گفت: من در داخل خودرو یک رایانه دارم که وقتی دکمه آن را فشار دهم، یکی از چرخ های اتومبیل به طور خودکار، از زمین بلند می شود و متعاقب آن اتومبیل شروع به لغزش می کند و از مسیر خارج می شود. هنگامی که شروع به لغزش کردیم، به دیوار نگاه نکن. به جایی نگاه کن که می خواهی بروی. من در حواب گفتم: بسیار خوب، فهمیدم. وقتی مربی در سرعت بالا دکمه را فشار داد کنترل ماشین از دست من خارج شد و شروع به لغزیدن کرد. فکر می کنید در آن لحظه به کجا نگاه می کردم؟ درست حدس زدید، دقیقا به سمت دیوار! در همین لحظه، مربی سر من را به جانب چپ گرداند و بدین ترتیب من ناخودآگاه مجبور شدم به جهتی نگاه کنم که باید بدان سود حرکت کنم. اتومبیل، همچنان می لغزید و من می دانستم ما به دیوار برخورد خواهیم کرد، اما در عین حال مجبور بودم به مسیری نگاه کنم که مربی سر مرا به آن سو گردانده و نگه داشته بود. در آخرین دقیقه سرانجام موفق شدم از مقابل دیوار رد شوم و می توانید تصور کنید از چه فشار و استرسی نجات پیدا کرده بودم و چه قدر احساس سبکی می کردم! 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا
بسیاری از انسان ها آرزو دارند احساسی متفاوت تر نسبت به خود داشته باشند. اما نمی دانند چه گونه می توانند احساسات خود را تغییر دهند. سریع ترین راه تغییر احساسات این است توجه خود را به موضوع دیگری معطوف کرده و بر آن متمرکز شویم. آیا حاضرید فیلم بد و ضعیفی را که یک بار تماشا کرده اید را دوباره ببینید؟ مسلما پاسخ شما منفی است! پس آیا مضحک و عجیب نیست که بخواهید گذشته تلخ و حوادث ناخوشایند زندگی را به سان یک فیلم، در مقابل چشم درون خود به نمایش دوباره درآورید؟ این موضوع نشانگر این مطلب است که تولید احساسات ناخوشایند و قرار گرفتن در شرایط نامطلوب و نامطبوع، به سادگی انجام می پذیرد و اهمیت این تکته را گوشزد می کند که باید همواره، آن چه را می خواهیم بر آن ها متمرکز شویم را آگاهانه انتخاب کنیم. حتی اگر هم اکنون در حال سپری کردن دوره های سخت زندگی خود هستید، این نکته بسیار با اهمیت است که توجه خود را بر اموری متمرکز کنید که می توانند تاثیری مطلوب بر شما به جای گذارند و به مدد آن ها می توانید کنترل خود را به دست بگیرید. اگر اکنون با کمال میل قصد دارید، خود را در شرایط و موقعیت های خوبی احساس کنید، می توانید این کار را به سادگی انجام دهید. برای این کار تنها لازم است بر اموری متمرکز شوید که به شما احساس خوشبختی می بخشند. مثلا با به یاد آوردن این که چه گونه زیباترین رویاهای تان در گذشته به واقعیت پیوسته، می توانید سراسر وجود خود را غرق سرور و شادی کنید. این امر می تواند به شما قدرتی ببخشد که به مدد آن بتوانید آینده خود را به دست بگیرید. فرض کنید به یک مهمانی می روید و یک دوربین ویدیویی را با خود به آنجا می برید و تمام طول شب، دوربین خود را به جانب چپ اتاق، جایی که یک زوج در آن جا بی وقفه با هم مشاجره می کنند، متمرکز می کنید. وقتی تمام توجه شما به این زوج معطوف می شود، به خوبی تحت تاثیر خشم آنان و حال و هوای بد که دارند، قرار می گیرید. هنگامی که کاملا در مشاجره و نزاع آن ها متمرکز می شوید، شاید فکر کنید آن ها چه زوج بدبختی هستند و شما به چه مهمانی بدی دعوت شده اید! حال وقتی در همان مهمانی توجه خود را به گوشه دیگر اتاق، به جانب راست، معطوف کنید، جایی که در آن جا عده یی ایستاده اند، می خندند، شوخی می کنند و به جای دعوا و مشاجره از داشتن شبی خوش لذت می برند، چه احساسی خواهید داشت؟ وقتی پس از مهمانی از شما بپرسند: مهمانی چه طور بود؟ می توانید در جواب بگویی: فوق العاده بود! درسی که از این مثال می توان گرفت این است که: طیف وسیعی از امور گوناگون وجود دارند که میتوانیم توجه خود را به آن ها معطوف کنیم. اما بیش تر ما توجه خود را به جانب امور ناخوش آیند و نامطلوب و اموری که نمی توانیم کنترلی روی آن ها داشته باشیم متمرکز می کنیم.
توجه خود را به جهت صحیح هدایت کنید!
اکنون متوجه اهمیت نقش تمرکز شدید. من با اطمینان می گویم که نگرش شما نسبت به جهان، نحوه رفتار و عمل کرد شما و نیز تصوری که از خود دارید تماما به این بستگی دارد که بر چه چیزهایی متمرکز شوید. تمرکز بر چیزهایی که شایسته هستند، می تواند زندگی شما را مرحله به مرحله، در جهت مطلوب تغییر دهد. 
وقتی توجه خود را منحرف می کنید، اغلب بلافاصله جهت حرکت عوض نمی شود. غالبا مدتی طول می کشد که با عوض کردن کانون توجه، بتوانیم به تجارب جدیدی دست یابیم. این خود دلیلی دیگر است که هر چه سریع تر، به آن چه به راستی می خواهیم به آن برسیم تمرکز کنیم و راه حل مشکلات خود را مدت بیش تری به تعویق نیندازیم. حالا نظرتان درباره اهمیت تمرکز چیست؟

  • گروه مهندسی مدیریت ناب