Lean Management

مدیریت ناب

Lean Management

مدیریت ناب

مدیریت ناب یک وبلاگ آموزشی و تحلیلی درباره ارزش آفرینی در سازمان و مدیریت و راه هــــــای شناخت و دستیابی به موفقیت در زندگی کاری و فردی است. گروه مهندسی مدیریت ناب متعــهد است هر آنچه که آموخته با شما به اشـــــتراک بگذارد و در ترویج "ما می توانیم" نهایت سعی و تلاش خود را بکار گیرد.

۷۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موفقیت» ثبت شده است

بنام خدا

در داد و ستد اجتماعی مهم این است به یک نتیجه متعادل دست یابید. همان اندازه که می گیرید، پس دهید. البته منظورم این نیست که با طرف خود یک به یک حساب کنید. تعادل و نتیجه کار شما باید در همه زمینه های زندگی تقسیم شود و دارای توازن باشد. بزرگوارانه عمل کنید، آن جا که علاقه دارید و یا موقعیت چنین ایجاب کند، اگرچه زیادی هم پس نگیرید ولی هیچ وقت عنوان نکنید که پشیمان شده اید. وقتی که شما تعادل مبادلات را در رفتار اجتماعی رعایت کردید، به این نتیجه خواهید رسید که هر دو آن ها در واقع یکسان هستند، انرژی های مثبتی که از یک فرد به فرد دیگری سرازیر می شوند. 

استرس مثبت 
  مورد بزرگی که به راحتی می تواند شما را از حالت تعادل خارج کند، مساله هیجان است و مقابل آن آرام گرفتن است. هر نوع استرس مثبت (( اوی استرس )) نامیده می شود. که در نتیجه هیجان مثبت کاری ـ به دلیل علاقه به کار ـ به وجود می آید. در یک نگاه دقیق تر لحظات آرامش بخش هستند که می تواند در شما حالت تعادل و توزان ایجاد کند. در مقابل برخی از فشارها و استرس ها به گونه ای است که فرد احساس ضعف می کند. در چنین شرایطی مرزی برای خود بکشید و فضای امن آزاد برای خود در نظر بگیرید. چنانچه با اراده محکم و استوار چنین حد و مرزهایی را برای خود حفظ کنید، خواهید دید که نتایج آن برای تان شگفت آور است. توجه داشته باشید درست به همان مقداری که فشارهای خارجی تاثیرگذار هستند، اعمال و رفتار خود ما نیز مسبب بعضی از فشارها و تنش های داخلی است. چنانچه بتوانیم کاری را با آرامش خاطر تمام کنیم، برای مان به مراتب لذت بخش تر است. چنانچه شخص طوری مشغول و متمرکز شود که از خودش غافل بماند تعادل و توازن را از دست خواهد داد. وقتی که شما هم از مساله رنج می برید، سعی کنید آن فکر را رها کنید و بی جهت ذهن خود را مشغول نگه ندارید و با خود بگویید: هر کاری از دستم برآمد، کردم و دیگر تمام است. اما در این میان موقعیت خطرسازی وجود دارد که انسان همه چیز را ضمن خونسردی، سرسری بگیرد. یعنی در زمان و مکان فعلی حالتی انفعالی به خود بگیرد و کاملا بی تفاوت جلوه کند. در این جا این ضرب المثل هندی مصداق پیدا می کند: آرامش علی الظاهر بسیار خوب است اما مواظب باشید که بی خیالی مفرط انسان را راحت نمی کند بلکه از درون به تب و تاپ می اندازد و از بیرون منفعل و واخورده و منفی جلوه می دهد. وقتی شما همه چیز را به بی خیالی بگذارید، انگیزه و هدف به طور کلی از زندگی شما محو می شود و اوقات شما هرز و بیهوده طی می شود.
هیجان و آرامش در حالت تعادل
هیجان و آرامش در حالت تعادل در واقع به این منظور است، وقتی که کار زیاد انجام دادیم پس از آن عدم فعالیت و استراحت در حالت تعادل است مانند ریتم های تنفسی دم و بازدم عمل می کنند. نفس کشیدن مانند کار کردن و نفس را بیرون دادن مانند استراحت کردن است.
هیچ کس زمان کار و استراحت را به شما تحمیل نمی کند، بلکه خود شما باید آنرا برای خود تنظیم کنید. بنابراین قبل از آنکه کاملا خسته و بی رمق شوید، فورا دست از کار بکشید. چنانچه مشغول فعالیت شدید هستید، وقفه ای میان این فعالیت بیندازید و استراحت کنید. با انجام این امور شما مشاهده خواهید کرد تعادل در کار و استراحت شما را به حرکت وا می دارد و به شما انگیزه مثبت جهت ادامه کار می دهد، اما شتاب هر چه تمام تر به سوی هدف، شما را از مسیر اصلی دور می کند و دیرتر به هدف می رساند. این سطوح بسیار به هم نزدیک و در تعامل با یکدیگر هستند، به طوریکه فرد اگر در حوزه شغلی دچار تنش شود و اضطراب شود، این حوزه به حوزه خانوادگی او نیز منتقل می شود. وقتی فرد از چندین سطح عملکرد صحیح باز بماند، دچار عدم تعادل می شود. برای بخش های مختلف سطوح زندگی شما فرم و استاندارد خاصی وجود ندارد که بخواهید از آن الگو بگیرید. هیچ کس نمی تواند برای شما تعیین کند، واکنش رفتاری شما در تعامل با سطوح مختلف زندگی تان چند درصد مثبت بوده است و یا چند درصد دیگر باید افزایش یابد تا آن حالت تعادل و توزان به وجود آید، زیرا موقعیت زندگی شما به خود شما کاملا وابسته است و منحصرا خود شما بایستی سکان هدایت آن را در دست بگیرید و این را هم بدانید، هیچ کس نمی تواند مذاق شما را برای یک غذای نامطلوب تغییر دهد. اما یک چیز کاملا مشخص است آن هم وقتی که شما یک مورد را تحت بررسی قرار می دهید، زمان برایش صرف می کنید و به نحوی این خلا را پر می کنید تا بتوانید تعادل را برقرار کنید، در غیر اینصورت راحتی زندگی را از دست می دهید و به مخاطره می افتید. پس از آن رشد و تکامل شخصی شما متوقف می شود، خود را تنها می بینید و یا باعث نتایج ناخوشایندی در گستره های دیگر زندگی می شوید. وقتی دچار حالت های می شوید که تعادل خود را از دست می دهید اینگونه عمل کنید:
· سعی کنید دریابید، در کدام موارد دچار عدم تعادل می شوید
· سعی کنید دریابید آن دلایلی را که باعث یک طرفه بودن شما شده است کدام مواردند
· توجه خود را بیشتر به طرفی متوجه و معطوف سازید که تا به این لحظه نسبت به آن کم توجه بوده اید.
جهت بررسی اینکه شما در زندگی تعادل و توازن دارید یا خیر از روش های زیر بهره بگیرید:
1. یک برگه را بردارید و یک خط از راست به چپ آن در عرض بکشید 
2. با رعایت فاصله مناسب جنبه های مختلف زندگی را بنویسید
3. دور هر یک از آنها دایره بکشید. برای جنبه های که بیشتر برای آن وقت می گذارید دایره بزرگتر و برای جنبه های که وقت کمی برای آنها می گذارید دایره کوچکتر
4. با نگاه کردن به کاغذ می توانید ببینید آیا زندگی شما حالت تعادل و توازن خود را حفظ کرده است یا نه؟ در نظر داشته باشید که از تعدیل یک بخش فعال تر و بزرگ تر به بخش های نا فعال کوچک تر می توان حالت موازنه را بوجود آورد.

 با بکارگیری اصول فوق شما یک سیستم جدید در زندگی خود پیاده کرده اید که برای رسیدن به تعادل از افراط کاری ها دست کشیده اید و به دیگر حوزه های بی اهمیت نیز پرداخته اید. هر چند که این حوزه ها اصلا بی اهمیت نیستند بلکه شما به آن اهمیت نمی دادید، بنابراین وقتی شما به دیگر حوزه ها بها دادید و خدمت رسانی کردید، از این طریق در مقابل بسیاری از بحران های خطرساز زندگی مصون مانده اید. به موقع جلو بروز بحران را گرفتن نیز خود حالتی از تعادل و حفظ آن در زندگی به شمار می رود. پس سعی کنید در کنار تمامی این موارد مذکور، روال و روند زندگی شما تغییرات فاحشی پیدا نکند. هرچه کامل تر و با نظم تر و به هم پیوسته تر این شبکه های زندگی در هم گره بخورند، بهتر می توانید در مقابل بحران های زندگی مصون بمانید. شبکه محکم زندگی این جاست که این امکان را برای تان میسر می کند که نه فقط در زمان بحران به تعادل برسید، بلکه در هر زمانی دیگر به موقع این امکان را در اختیار شما قرار می دهد. بنابراین برقراری تعادل برای هر یک در سطوح مختلف جهت آسیب نرساندن به سطوح دیگر، واقعا ضروری و مهم به نظر می رسد. نوعی حالت تعادلی وجود دارد که بر تمامی ضد و نقیض های عینی در سطوح زندگی تسلط دارد. جسم، روح و روان این مثلث هم زاویه به عنوان سمبلی جهت برقراری تعادل جسمی و روحی که فرد نباید از آن غافل بماند.  اگر می خواهید که همیشه سالم و پر انرژی باشید، باید به موقع به علایم هشدار دهنده بدن توجه کنید، آن علایم دقیقا برای تان اخطار می فرستد که نیاز به استراحت دارد یا حرکت و یا نیاز به کدام مواد غذایی دارد تا خود را بوسیله آن ترمیم کند و سرشار از انرژی سازد. پس سعی کنید به جسم خود توجه کافی داشته باشید و آن را بسیار با ارزش تلقی کنید، ولی بدون آنکه در آن افراط کنید. روح قادر به حل معمای سوالات ذهن است. به راحتی می تواند به سوالات شما پاسخ دهد و به شما در جهت گسترش معلومات خودتان یاری دهد و این امکان را در اختیارتان می گذارد، تا دنیا را در ابعاد وسیع تری نگاه کنید. روح، می تواند زمینه ساز انگیزه های شما شود و راه خودشناسی و مردم شناسی را به راحتی برای تان هموار گرداند. هر چند افکار نقش تعیین کننده دارد اما مسیر درست و جهت یابی صحیح را روح نشان می دهد. بنابراین به روح خود هیجانات مثبت و با ارزش و سازنده را هدیه کنید و از این طریق آن را همواره شاداب نگه دارید. روان باید ورای مسایل عینی، مادی و ظاهری باشد. در حقیقت روان کمتر به جسم وابسته است و بیشتر به موارد ایده آل وابسته است. روح بیشتر با زیبایی ها سازگار است و طالب خوبی ها است. در واقع چشم باید زیبایی ها را ببیند، همان چیزی که روح و روان شما به آن نیازمند است. آن چه روان به آن شدیدا نیازمند است مفهوم و معنی است. وقتی که شما نمی دانید برای چه چیز کار را انجام می دهید، لذت زندگی از دید شما ارزش واقعی خود را از دست خواهد داد. ممکن است مدتی به خاطر علاقه و یا بهره دهی شما را سرگرم و راضی نگه دارد، اما در درازمدت، روان شما از شما سوال خواهد کرد: به چه جهت و شما بدون پاسخ آزرده خاطر می شوید. وقتی شما یک مفهوم خاصی از زندگی را پیش خود تداعی می کنید و هدفی هم بر آن مدنظر قرار می دهید، زندگی شما را معنی دار و هدف دار می کند و روان شما را راضی نگه می دارد. پس تلاش شما باید در همین راستا باشد، برای رسیدن به تعادل میان جسم، روح و روان کارهای روزمره را به گونه ای تنظیم کنید، که به روح و روان شما آسیبی نرسد. چنانچه هنگام انجام امورات روزمره به هر سه مورد اهمیت و بها دادید، بدانید که در حالت تعادل کامل به سر می برید.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

مسلما مورچه

مورچه هر روز صبح زود سر کار می رفت و بلافاصله کارش را شروع می کرد و با خوشحالی هر روز کار زیادی انجام می داد. رئیسش که یک شیر بود از اینکه می دید مورچه می تواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود. بنابراین سوسکی را که تجربه بسیار بالایی در سرپرستی داشت و به نوشتن گزارشات عالی شهره بود، استخدام کرد تا این موضوع را بررسی کند.

اولین تصمیم سوسک راه اندازی دستگاه ثبت ساعت ورود و خروج بود. او همچنین برای نوشتن و تایپ گزارشاتش به کمک یک منشی نیاز داشت. عنکبوتی هم مدیریت بایگانی و تماسهای تلفنی را بر عهده گرفت. شیر از گزارشات سوسک لذت می برد و از او خواست که نمودارهایی که نرخ تولید را توصیف می کند تهیه نموده که با آن بشود روندها را تجزیه تحلیل کند. او می توانست از این نمودارها در گزارشاتی که به هیات مدیره می داد استفاده کند. بنابراین سوسک مجبور شد که کامپیوتر جدیدی به همراه یک دستگاه پرینت لیزری بخرد. او از یک مگس برای مدیریت واحد تکنولوژی اطلاعات استفاده کرد.

مورچه که زمانی بسیار بهره ور و راحت بود از این حد کاغذ بازی افراطی و جلساتی که بیشتر وقتش را هدر می داد متنفر بود. شیر به این نتیجه رسید که زمان آن فرا رسیده که شخصی را به عنوان مسئول واحدی که مورچه در آن کار می کرد معرفی کند. این سمت به جیرجیرک داده شد. اولین تصمیم او هم خرید یک فرش و نیز یک صندلی ارگونومیک برای دفترش بود. این مسئول جدید یعنی جیرجیرک هم به یک عدد کامپیوتر و یک دستیار شخصی به منظور کمک به برنامه بهینه سازی استراتژیک کنترل کارها و بودجه نیاز پیدا کرد.

اکنون واحدی که مورچه در آن کار می کرد به مکان غمگینی تبدیل شده بود که دیگر هیچ کسی در آن جا نمی خندید و همه ناراحت بودند. در این زمان بود که جیرجیرک، شیر را متقاعد کرد که نیاز مبرم به شروع یک مطالعه سنجش شرایط محیطی وجود دارد. با مرور هزینه هایی که برای اداره واحد مورچه می شد شیر فهمید که بهره وری بسیار کمتر از گذشته شده است.

بنابر این او جغد که مشاوری شناخته شده و معتبر بود را برای ممیزی و پیشنهاد راه حل اصلاحی استخدام نمود. جغد سه ماه را در آن واحد گذراند و با یک گزارش حجیم چند جلدی باز آمد. نتیجه نهایی این بود: «تعداد کارکنان زیاد است».

حدس می زنید اولین کسی که شیر اخراج کرد چه کسی بود؟

مسلماً مورچه؛ چون او عدم انگیزه اش را نشان داده و نگرش منفی داشت.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

گنجشک با خدا قهر بود

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.

گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

 ما باید با شخصیت روانی خود کنار آییم. در غیر اینصورت یک نوع مبارزه با خود تلقی می شود. اغلب ما به طور آگاهانه سایه های خود را مخفی می کنیم تا دیگران ما را فردی منفی تلقی نکنند. نه تنها تصویر ما، بلکه تجربه های بد می توانند به عنوان مولفه هایی عمل کنند که خودمان را در آن مقطع زمانی محدود کنیم.  کسی که با اعتماد به نفس کم در تعامل با دیگران است، می تواند خیلی راحت، مایوس و واخورده شود.

چرا باید باز و صریح بود   

باید اذعان داشت، تلاش جهت باز بودن اغلب کم است. من می توانم درک کنم شما با داشتن صراحت خیلی چیزها را می توانستید به دست آورید. اصولا چرا باید در این جهت تلاش کنیم؟ جوابش بسیار ساده و آسان است، برای اینکه خوشبخت تر شوید. حالا تا چه اندازه مورد پذیرش شما واقع می شود، به هر حال شما یک انسان باز و اجتماعی هستید. اما تا چه اندازه آنرا رعایت می کنید، میزانش بستگی به خود شما دارد. قلبا هر انسانی می خواهد که از طرف دیگران مورد پذیرش قرار گیرد و این نقطه شروع باز بودن است، بدون این راهبرد، هیچ کس نمی داند که شما چگونه آدمی هستید. من لازم می دانم دوباره تاکید کنم که خود را با صراحت بیشتر و باز بودن نشان دادن دلیل این نیست که انسان خود را خوار و حقیر جلوه دهد، بر عکس او باید خود را با اعتماد بیشتر نشان دهد. هر چه درجه اعتماد به نفس پایین تر باشد، فرد بیشتر مخفی می شود و سعی می کند عیوب خود را ظاهر نسازد. بنابراین سعی کنید، تمرین کنید، خود را همانطور که واقعا هستید، بپذیرید. شما مثل بقیه افراد دارای مهارت هایی هستید و همچنین نقطه ضعف هایی، باید بپذیرید که در مجموع قابل احترام هستید چون طبیعتا نباید هم کامل باشید، هر کسی هم نقطه ضعف هایی دارد بنابراین نباید روی نقاط ضعف خود تکیه کنید و مانع پیشرفت خود شوید. دارای شخصیت باز بودن به این معنی نیست که شما از امروز یا فردا خود را باز احساس کنید. به طور قطع به این صورت شکست خواهید خورد. من یک راه مطمئن و آرام را به سوی شخصیت باز به شما پیشنهاد می کنم. شما می توانید درجه باز بودن را به دلخواه خود انتخاب کنید. مهم این است که شما از خود بیش از حد انتظار نداشته باشید. سعی کنید خیلی ظریف حد و مرزهای خود را کشف کنید و گاهی دست به کارهای ریسک آمیز بزنید. تا بتوانید به این وسیله حد و مرزهای خود را شناسایی کنید. سعی کنید گاهی از منطقه امن خود بیرون روید و پیش خود بگویید: هر روز نوبت یک کار ریسک آمیز کوچک است. بعد با خود تصمیم گیری کنید، از چه دیدگاهی شخصیت باز دارید. به جای آنکه در مورد نقاط ضعف خود زیاده روی کنید، کافی است فقط یک اعتراف کوچک کنید. از طریق یک شخصیت بازِ گزینش گر می توانید استقلال و حق حاکمیت و تسلط خود را در گفتار و رفتارتان پیدا کنید. در این صورت شما دیگر قربانی به حساب نمی آیید، داشتن شخصیت باز و صریح بودن این فایده را هم در بردارد شخص از آن جایی که با دیگران با صراحت رفتار می کند، در برابر خودش نیز مشکلی پدید نمی اید، بنابراین زود به آرامش می رسد. چراکه تبعات بعدی به دنبال ندارد و دیگر احتیاجی نیست، بی جهت عصبانی شوید، در پی انتقام باشید و یا خود را محکوم و محدود سازید. شما کاملا خودتان هستید.

از ویژگی های افراد دارای شخصیت های باز این است که برای شناخت دیگران وقت صرف می کنند. اگر چه برای شما مشکل است ولی سعی کنید از همین دیدارهای کوتاه و ملاقات های از پیش تعیین شده، جهت شناخت فرد مقابل خود حداکثر بهره را ببرید. شما می توانید تجارب مهمی کسب کنید و این در تجدید قوا و روحیه شما تاثیر بسزایی دارد. دروکپا ریمپوخ مرد اهل تبت می گوید: هر کسی که به تو برخورد می کند یا تو با آن ملاقات می کنی، به عنوان شخصی است که یک راز و رمزی را برای تو هدیه می آورد. شما هم راز و رمزها را وقتی که با افراد مختلف بر خورد می کنید، تجربه کنید. اینکه در ارتباط اجتماعی میان دیگران رفتاری باز داشته باشید نه تنها به سعادت شما، بلکه به موفقیت های تان و به تحقق رسیدن آمال تان سرعت می بخشد. افراد دارای موقعیت برجسته اجتماعی، نه فقط به خاطر تخصص، بلکه موفقیت آنها به دلیل پیوند ارتباطی صحیح با اشخاص مناسب بوده است. بیاد داشته باشید پیوند یک شبکه ارتباطی می تواند شما را در همه زمینه ها یاری دهد. مساله داد و ستد ارتباطات انسانی یک پدیده خودجوش و خود به خودی یا تک محور نیست بلکه باید توسط دیگر انسان ها و در تعامل با آن ها در محیط بیرونی تمرین شود و به مرحله ظهور رسد. این مساله گاهی می تواند ارتباط سالمی را به وجود آورد و گاهی هم ناسالم باشد. در این میان تمام سعی و تلاش تان بر این باشد که ارتباطات سالمی خلق کنید. بدیهی است که هیچ کس اجازه نمی دهد، مانند گاو ماده دوشیده شود. سعی کنید، روابط متعادل به وجود آورید. سعی کنید برقراری ارتباط، گام به گام و آهسته و پیوسته باشد، حتی اگر پیوند به این شبکه ارتباطی منظور و هدف خاصی نباشد، فقط جهت گسترش زندگی تان باشد. باز بودن فرد باز بودن فرد مقابل را نیز طلب می کند. اغلب ما فکر می کنیم باز بودن یک مساله یک طرفه است در صورتیکه چنین نیست. چه اتفاقی می افتد که ما خودمان باز باشیم: از طریق خون گرمی و داشتن صراحت بیان و رفتار خود باعث می شویم دیگران را به طرف خود جذب و جلب کنیم و آن ها را نیز به همین رفتار متقابل وادار کنیم. پس شما هم سعی کنید شجاعت از خود نشان دهید، آن چه هستید باشید حتی اگر شد یک مقدار کم تا کم کم به سمت یک شخصیت باز قدم بردارید. آن وقت نتیجه اش را خواهید دید. ریشه باز بودن بیشتر در قلب ماست. شما لزومی ندارد حتما عاشق تک تک افراد باشید تا آن ها را به درستی درک کنید، کافی است فقط دوست شان داشته باشید. با مهر ورزیدن آسان تر خواهد بود که دارای شخصیتی باز و آشکارا شوید. اولین شرط این رویارویی این است که ابتدا خود را دوست داشته باشید و بپرستید.

به انتقاد علیه خود، شکایت از خود، حقارت خود، پایان دهید و روی تمامی آنها خط بطلان بکشید. البته درست است که شما مانند تمامی دیگر افراد دارای اشتباهات و نقاط ضعف های فراوانی هستید اما با این همه مجاز نیستید خود را بکوبید، چرا که با تمامی این ویژگی ها منفی در خود، باز هم یک انسان هستید آن هم یک موجود بسیار جذاب و تعجب بر انگیز. افرادی که از درون با خود با سازش رسیده اند و به نوعی با خود کنار آمده اند و درون خود را صاف و مصفا ساخته اند بر انواع ترس ها غلبه می کنند و بسیار آسان با دیگران ارتباط برقرار می کنند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند. وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکندوی پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمین خود دستور میدهد با خرید بشکه های رنگ سبز تمام  خانه را  رنگ آمیزی کنند. همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میکند. پس از مدتی رنگ ماشین ، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد. بعد از مدتی مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت می نماید. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد میشود متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند. او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد از او می پرسد آیا چشم دردش تسکین یافته ؟ مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید :" بله . اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته." 

مرد راهب با تعجب به بیمارش میگوید بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان،  تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود. با این کار نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی ، بلکه با تغییر چشم اندازت میتوانی دنیا را به کام خود درآوری. تغییر دنیا کار احمقانه ای است اما تغییر چشم اندازمان ارزانترین و موثرترین روش میباشد.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

زنی که رکورد تمام رقیبان خود را شکست!!!

در 4 ژوییه 1952، زن جوان 34 ساله‌ای به نام فلورانس چادویک تصمیم گرفت نخستین زنی باشد که شناکنان جزیره کاتالینا تا ساحل کالیفرنیا را بپیماید. او قبلا رکورد شنا را در مسیر مانش شکسته بود. آن روز، 15 ساعت و 55 دقیقه پس از حرکت او را به داخل قایقی کشیدند که مادرش در آن‌جا منتظر وی بود تا گرمش کند زیرا از سرما بی‌حس شده بود.

وقتی خبرنگاران از او پرسیدند چرا زمانی که آن‌قدر نزدیک به هدف بود از ادامه دادن منصرف شد، پاسخ داد که وجود مه مانع می‌شد کالیفرنیا را نبیند و این امر موجب ناامیدی و دلسردی‌اش شده است. او 33 کیلومتر را طی کرده بود و فقط 1 کیلومتر دیگر باقی مانده بود،ولی پس از مدتی، او دوباره برای این کار ناتمام آماده شد.

و این بار هم، همچنان مه بود اما او می‌دانست که هدف و مقصدش پشت آن مه غلیظ قرار دارد... و سرانجام به پیروزی رسید. نه تنها پیروز شد بلکه توانست رکورد تمام مردان شناگر قبلی را نیز بشکند.

چادویک می‌گوید: "برنده" هیچ‌گاه تسلیم نمی‌شود و "تسلیم‌شونده" هیچ‌گاه برنده.

وقتی هدفی برای خود مشخص کردید، حتی اگر مه بود پایداری کنید. وقتی که تسلیم می‌شوید ممکن است در چند قدمی موفقیت باشید. هدف خود را تصور کنید حتی اگر آن را نمی‌بینید. تجسم به شما شهامت می‌دهد تا استقامت داشته باشید و موفق شوید.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

قبل از اینکه خود را به وضوح در آینه تماشا کنید ابتدا گرد و غبار و خاک روی آینه را به دقت تمیز کنید

خوب توجه کنید که چطور شما احساسات خود را می توانید مثبت هدایت کنید. با قدرت درک عقل و فهم و شعور خود شما این امکان را در اختیار دارید که خود را به بهشت یا به جهنم بکشانید. دقت کنید که اوضاع و احوال به خودی خود سرنوشت ساز نیستند بلکه بستگی دارد به اینکه ما چگونه آن را ارزش یابی کنیم و ایده ما نسبت به آن چگونه است. متاسفانه ما به ندرت از این مرحله با موفقیت گذر می کنیم، که در هر جرقه فکری بتوانیم حالات روحی و روانی خود را جایگزین سازیم. به خصوص در موقعیت های نامطلوب بحرانی نمی توانیم این احساس را به طور صحیح هدایت کنیم.

احساس بدبختی کردن روی هم رفته از طریق یک تناقض و یک تضاد درونی ایجاد می شود. چنانچه ما موقعیت های پیش آمده را بپذیریم و قبول کنیم، آن موقعیت هرگز برای مان تکان دهنده نخواهد شد. از خودگذشتگی به آن معناست که زمان حال را با آرامش بپذیریم و آن را طوری ببینیم که هست. به جای آنکه به شدت آنرا رد و با آن مخالفت کنیم. با موقعیت موجود و اتفاقات و حوادث ناگوار از خود گذشتگی نشان دادن به هیچ عنوان به آن معنی نیست که در برابر عمل انجام شده خود را دست و پا چلفتی نشان دهید. به این سخنان پندآموز دیل کارنگی توجه کنید:

- آه خدایا، به من صبری عطا کن، تا بتوانم آنچه تغییر ناپذیر است، تحمل کنم.

- جراتی ببخش تا آنچه تغییر پذیر است تغییر دهم و دانش و فهمی ده تا میان این دو تمایز قایل شوم

در هر اتفاق تاثیرگذاری که شما را آشفته می کند از خودگذشتگی به شما این کمک را می کند که به یک آرامش و صلح درونی برسید. پائول فرینی نویسنده مشهور آمریکایی اعتقاد دارد که پیدایش هر حادثه ای شروع تکامل انسان است برای کسانی که به آن معتقدند. حوادث برای انسان های باایمان گذر تکامل است که می توانند از آن درس بگیرند. در موقعیت های بحرانی با جد و جهد کردن و خود را به آب و آتش زدن و از خدا کمک طلبیدن بدین معنی نیست که شما از خدا فاصله گرفته اید و حالا باید به سوی او بشتابید بلکه با کمال اطمینان در کنار شماست و حتی در لحظه آرامش کنونی هم همواره باید خدا را در کنار خود احساس کنید. شکرگذاری نه تنها روحیه شما را بهتر می سازد بلکه اعتماد به نفس بیشتری به شما می بخشد چراکه زندگی را سرشار از شادی می کند . از این نقطه نظر این ارزش را دارد که افکارمان را روی سپاس گذاری و شکرگذاری متمرکز می کنیم. پس خیلی با ارزش است که شکرگذاری را به عنوان مهمترین اصل در برنامه های روزانه خود قرار دهیم.

 

دعای خیر در حق دیگران باعث تقویت روحیه شما و زمینه پیشرفت شما را در زندگی فراهم می کند

فکر شما کنترل کننده اعمال شماست. وقتی فکرتان مثبت باشد، احساس شما تحت تاثیر قرار می گیرد. پس احساس خوبی پیدا می کنید و در موقعیت خوبی قرار می گیرید تا فکر و رفتارتان را بتوانید بهتر با یکدیگر پیوند دهید. فکر و عمل باید مثل چرخ دنده ها به یکدیگر متصل باشند. چون تفکر بدون عمل فقط در قالب آرزو می گنجد. سعی کنید عمل خود را با فکر دقیق انجام دهید.

فقط روی نتیجه کار حساب کردن، بازی قمار است، یعنی همه چیز و یا هیچ چیز. امکان دارد در این میان برنده باشید ولی بدانید در نهایت بازنده خواهید شد. به جای اینکه مدام به نتیجه و حاصل کار خود فکر کنید سعی کنید خود را با فعالیت هایی مشغول کنید که شما را به هدف نزدیک تر می کند که اصطلاحا به آن افکار جهت یابی شده می گویند. سعی کنید با تمرکز کار خود را به نحو احسن انجام دهید. تاکید بر این است که فرد خود را از لحاظ فکری روی اقداماتی که جهت رسیدن به هدف، قصد انجامش را دارد متمرکز کند. تعامل در افکار و عمل می تواند شما را به هدفی که می خواستید برساند. وقتی که شما جهت یابی شده فکر کنید و یا دست به عمل یا اقدامی بزنید، اگرچه در برابر نتیجه مورد ستایش واقع نمی شوید اما هم چنان در میانه راه کارهای تان به سوی هدف، خشنود و راضی هستید. بنابراین به این نتیجه خواهید رسید که خود راه، هدف است. لذتی که در این راه به دست می آورید، هیچکس نمی تواند برداشت کند، جز خود شما که از این بابت خوشحال هستید، اما توجه کنید که به آن وابسته نشوید. این احساس رضایت آخر راه و هدف نیست.

افکار شما مقدمه ای برای شاد زیستن و انواع شانس ها و موفقیت های شما به حساب می آیند. سعی کنید انرژی خود را بیهوده صرف افکار غیر تولیدی نکنید و از موقعیت ها حداکثر بهره را ببرید، چون افکار مثبت شما این زمینه ها را به راحتی برای تان فراهم می کنند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

 انتخاب وزیر

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند... 

چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. 

آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: "در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید"... 

پادشاه بیرون رفت و در را بست...

سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند. 

نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود! 

آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،باز شد و بیرون رفت!!! 

و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته! 
وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: "کار را بس کنید. آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم". 
آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: "چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟" 

مرد گفت: "مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظهای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟ 
نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسألهای وجود دارد، چگونه میتوان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛  هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است". 

پادشاه گفت: "آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد".

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

مرد جوان و کشاورز

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد.

در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.

سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد...
اما.........گاو دم نداشت!!!!

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

افکار مولد و سازنده

اغلب بر ما مشخص نیست، که چقدر زیاد زندگی از طریق افکارمان برنامه ریزی می شود. جای هیچ تعجبی نیست، زیرا به قدری افکار به ما اعتماد دارند که نفس کشیدن ما به ما. اگر یکبار به درستی بنگرید، برای تان مسلم خواهد شد که شما همواره به طور ماهرانه ای طبق گفتار درونی خود عمل می کنید بدون اینکه خود متوجه باشید. آنچه شما می اندیشید، بر رفتار و اعمال شما تاثیر گذار می شود همانطور که احساس می کنند و به این وسیله هم آنچه برای شما اتفاق می افتد به مرحله ظهور می رسد. اگر شما طوری اندیشه کنید که دنیا پر از خطر است، جرات پیدا نمی کنید افکار خلاقانه ای داشته باشید، چیزی را خلق کنید و طوری رفتار کنید که حداکثر به یک اعتماد و اطمینان و امنیت خاطر برسید. یعنی دست به یک کار محتاطانه می زنید و قدم در جای امنی می گذارید که دیگران با اطمینان آنرا طی کرده اند و جرات نمی کنید حتی قدم در سرزمین ناشناخته بگذارید و چیز جدیدی کشف کنید. چنانچه دنیا خود را بر ضد خود ببینید، اغلب ترس سراسر وجودتان را فرا می گیرد، همانطور که انتظارش را داشتید. از این طریق شما ترجیح می دهید که قدم به یک جای مطمئن بگذارید و پس از آن چیزهایی را تجربه کنید که دقیقا طبق نسخه پیچیده شده از طرف دیگران بوده است.

واجب است که شما با الگوی فکری خلاقیت خود و با آموخته های خود درک کنید. هر دوی اینها مشخص کننده این مطلب است که شما چگونه دنیا را می نگرید و به این وسیله بخشی از آن را هم خلق می کنید. بسیار مهم است که شما طبیعت، ذات و فطرت گره خورده خود را با الگو و طرز تفکرتان به درستی بشناسید و قبول کنید.

با داشتن یک حس کامل خود ارزشی می توانید حساب کنید که در هر کاری موفق خواهید شد. شکست های تان را هم به پای یک مساله می گذارید که چیز مهمی نیست و با خود می گویید: دفعه بعد حتما موفق خواهیم شد. این حس به خصوص اگر از دوران کودکی ایجاد شده باشد بسیار تاثیرگذار است. اگر در دوران کودکی از احساس ارزشمندی و عزت نفس به اندازه کافی برخوردار شده باشید، در رشد افکار شما هم تاثیر گذار می شود. وقتی دست به کاری می زنید، چون انتظار شکست دارید، قطعا شکست به سراغ تان خواهد آمد و در نهایت هم شکست خواهید خورد و به این طریق، شما در ذهن خود از طریق افکار آموخته شده و شرطی شده منفی در زمان حال مانع از آن می شوید که تجربیات مثبت به دست آورید.

توجه داشته باشید که در افکار خود عالمانه کنکاش کنید

هر اتفاقی که برای تان رخ می دهد، دو جهت دارد. هیچ روشنایی ای وجود ندارد که درکنارش سایه نباشد. این روش که افکار منفی را نام دیگری بگذاریم از این جهت به درد می خورد که شما با دقت تمام به جای اینکه جنبه منفی آنرا بنگرید به جهت مثبت آن فکر کنید و ذهن تان را به سمت آن سوق دهید و هدایت کنید. حتی برای احساس ارزشمندی خود می توانید نام گذاری کنید. دقت کنید به این مساله که حتی زمانیکه که یک کار غلط انجام می دهید، بازهم در مورد خود، خوب فکر کنید و هرگز خود را از ارزش نیاندازید. بیاد داشته باشید کسیکه از روی افکار خود همه چیز را منفی تلقی می کند، ضرورتـا بایستی شکست بخورد. هرگز سعی نکنید که منحصرا مثبت نگر باشید. هیچ وقت خود را جزو افرادی به حساب نیاورید که مطلقا زیبا اندیش و زیبانگر هستند و اعتقاد دارند که هر طور شده باید دنیا را بسازند. یک تغییر مثبت در افکار، به آن معنی نیست که شما به آنچه می خواهید سریع برسید. با افکار جادویی و آرزوی مطلق اینکار میسر نخواهد شد. حاصل افکار مثبت گاهی فریبکارانه است.

این مطلب ادامه دارد ... 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب