Lean Management

مدیریت ناب

Lean Management

مدیریت ناب

مدیریت ناب یک وبلاگ آموزشی و تحلیلی درباره ارزش آفرینی در سازمان و مدیریت و راه هــــــای شناخت و دستیابی به موفقیت در زندگی کاری و فردی است. گروه مهندسی مدیریت ناب متعــهد است هر آنچه که آموخته با شما به اشـــــتراک بگذارد و در ترویج "ما می توانیم" نهایت سعی و تلاش خود را بکار گیرد.

۵۲ مطلب با موضوع «موفقیت و اصول آن در زندگی» ثبت شده است

بنام خدا

هنگامی که راه های جدید را برای رسیدن به آن چه می خواهیم، می آزماییم، بهترین خواسته های خود را برای حصول به هدف از دست می دهیم و با وجود این به هدف خود نمی رسیم و در پایان اغلب از این که دوباره تلاش خود را از سر بگیریم، هراس داریم. وقتی به مرحله یی می رسید که مایل نیستید بار دیگر شانس خود را بیازمایید، در حقیقت به نوعی درماندگی اکتسابی دچار شده اید و در پی آن، آرام آرام، خواسته یا ناخواسته این احساس در شما شکل می گیرد که انسانی بی چاره و درمانده هستید. اما خوشبختانه باید بگویم در اشتباه هستید. تنها و تنها اگر شیوه تفکر و احساسات خود را عوض کنید، همین امروز هم می توانید تغییری بنیادین در زندگی خود ایجاد کنید. و این جمله ادیسون را به یاد داشته باشید که "دل گرمی و شهامت خود را از دست نمی دهم، چراکه هر شکستی، یک گام به سوی پیروزی است".

نخستین گام برای تغییر در نوع زندگی این است که پیش از هر کاری، خود را از قید این عقاید منفی و تصورات باطل که دیگر هیچ کاری از دست شما ساخته نیست رها کنید. اما چگونه می توان به این هدف دست یافت؟

1.        درک این واقعیت که گذشته، آینده شما نیست.

مهم نیست که شما دیروز چه کرده اید، مهم این است که هم اکنون در این لحظه چه می کنید. چه بسیار انسان هایی که در حالی که از آیینه عقب اتومبیل خود را به سوی آینده به پیش برانند و یقینا این امر پی آمدی جز تصادف به دنبال نخواهد داشت. همهنیروهای خود را بر آن چه امروز برای بهبود شرایط زندگی خود قادر به انجام آن هستید متمرکز کنید.

2.      پشتکار و سماجت در راه رسیدن به هدف ارزش مند است.

اغلب انسان ها می کوشند با استفاده از هشت، نه یا ده روش به نتیجه دلخواه خود برسند و وقتی هیچ یک از آن روش ها موفقیتی به همراه نداشت، دست از تلاش برمی دارند و تسلیم می شوند.کلید موفقیت در این است که در زندگی و با حضور و وجود شرایط کنونی تصمیم بگیریم چه چیز برای ما در اولویت نخست قرار دارد و آن گاه روز به روز مصمم تر روی آن کار کنیم، حتی اگر تلاش های مان در ابتدا موفقیتی با خود به همراه نداشته باشند.

 همواره باید به خود یادآور شویم:

من قادر هستم بر هر مشکلی غلبه کنم، تنها اگر عملکردی مصمم، مثبت، صحیح و هدفمند داشته باشم. پیام من به شما یک پیام سهل و آسان است که شما در اعماق قلبتان به حقیقت آن اذعان دارید: اگر استوار، راسخ و با پشتکار، برای رسیدن به اهداف خود تلاش کنید و علاوه بر آن، در این راه انعطاف پذیری لازم را داشته باشید، سرانجام خواهید توانست به آنچه می خواهید دست یابید. به شرط آن که این تصور را که راه چاریی برای شما وجود ندارد، از خود دور کنید. آیا عاقلانه نیست از این دستور تبلیغ "نایک" پیروی کنیم که می گوید: تنها در پی انجام کار باش؟ می دانید چرا بسیاری از انسان ها از انجام کار سر باز می زنند؟ چون آدم ها می ترسند از عهده انجام کار برنیایند.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد، نشد که نشد. او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند به دنبال بز همان. عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون بز نتواند از آن بگذرد... نه چوبی که برتن و بدن بز می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته. پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد. بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.
چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می‌دید گفت:
تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد آب را که گل آلود کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.
و من فهمیدم این که حیوانی بیش نیست پا بر سر خویش نمی‌گذارد و خود را نمی‌شکند چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد.  
  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

روان مربوط به قاعده هفت بازی می شود یعنی آنچه را که وجود شما می خواهد و می طلبد انجام دهید. امیدوارم که با این جمله  متوجه روان شده باشید. و یا به عبارت دینی: روان قدرتی است که موجودیت تغییر ناپذیر شما را مشخص می کند. برای اینکه از روان خود آگاهانه پیروی کنید باید ابتدا یک دید مثبت نسبت به خود داشته باشید. تا زمانیکه خود را تسلیم جبر کرده اید و خود را در این درجه کم ارزشمندی احساس می کنید، مشکل است که زندگی خود را مطابق این قاعده شکل دهید. روان ما، ما را به سوی تحقق بخش های مختلف هدایت می کند.

روان شما، شما را همیشه در جستجوی یافتن بهترین شرایط کمک می کند. برای حصول به قابلیت های بخصوص شما. و در این مورد هم روش مخصوص خود را دارد: برای بعضی انسان ها به این صورت است که گویی ندایی درونی به آن ها دستوراتی می دهد تا آن ها را در واقع مشاوره کند، که چه باید انجام دهند. یک مثال معروف در این مورد، فیلسوف یونانی سقراط است. الهام درونی او به قدری قدرتمند و واضح بود که او فکر می کرد یک موجود درونی او را هدایت می کند. او آن را به عنوان دیامون نامید. حتی وقتی که شما جمله ای نمی نشوید که چه برای شما خوب است، یک نوع الهام دریافت می کنید، وقتی که کار شما با خواست درونی شما مطابقت دارد حس رضایتمندی به عنوان ابزاری است که با آن روان تان، شما را به سوی مسئولیت تان هدایت می کند. همین که این احساس را پیدا کردید بدانید مسلما در موضع درستی قرار گرفته اید. وقتی شما از روان خود تبعیت می کنید، به زندگی خود مفهوم می بخشید. روان شما، شما را به فعالیتی وا می دارد که دوست دارید. فرقی نمی کند که چه وظایفی بر عهده دارید. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند. بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود.
جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند. 
این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.ولی دیگرجریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.
  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

مسئولیت پذیری یک قدرت مادرزادی است. شما باید مسئولیت پذیر باشید، یعنی هیچ وقت تقصیرات را به گردن دیگران نیندازید و همیشه مقصر را فقط خود بدانید. آیا اصرار دارید بگویید نمی توانید موقعیت فعلی خود را عوض کنید؟ یا اینکه اصرار دارید عوض کنید؟ وقتی که بر اثر عملکرد شما اتفاقی حادث می شود، دقیقا مقصر اصلی خود شما هستید و در اینگونه عوامل دیگری مقصر نیست. هر تصمیم که شما در زمان حال می گیرید، بزرگ یا کوچک، در واقع مبنایی برای آینده شما به حساب می آید. مسلما همه آن ها مهم نیستند اما در مجموع موثر واقع می شوند. و حالا کاملا دقت کنید، از این به بعد مساله مسئوولیت پذیری جدی تر خواهد شد. شما در بلند مدت می توانید به آرزوهایتان دست یابید، چنانچه همیشه مطابق هدف تان تصمیم بگیرید. سعی کنید از این لحظه به بعد آگاهانه و هوشیارانه انتخابی را در پیش بگیرید که شما را به جایی برساند. هدف های خود را، ابزار کار خود قرار دهید. برای هر تصمیمی که می گیرید، انتخاب شما می تواند در سطوح مختلفی انجام پذیرد.


·        افکار خود را انتخاب کنید: چطور باید فکر کنم تا به هدفم برسم؟

·        طرز تفکر خود را اصلاح کنید: چه طرز تفکری باید انتخاب کنم تا به هدفم نزدیک تر شوم.

·        رفتار خود را انتخاب کنید: چه کاری باید انجام بدهم که در راه راست قدم بردارم؟

·        کلمات و جملات خود را انتخاب کنید: چطور می توانم آرزوها را سریع تر و بهتر عملی سازم؟

وقتی که مسئوولیتی برای رسیدن به هدف ها و آرزو های تان متقبل شوید، شانس شما برای رسیدن به آن بیشتر می شود. به جای اینکه غیر فعال فقط امید داشته باشید، تلاش کنید، مسلما بهترین راه برای رسیدن به اهداف است. اما ضمانتی وجود ندارد. در درون شما نیروهای فراوانی وجود دارند: قدرت فکر کردن و خواستن و انتقال آن ها، که از طریق آن ها می توانید به امکانات گوناگونی دسترسی پیدا کنید.

نگاه برجنبه های منفی و مثبت در زندگی نباید شما را از مسئولیت پذیری باز دارد. بلکه باید به شما کمک کند تا هدف خود را ناامیدانه دنبال نکنید. شما خیلی چیزها در دست دارید اما نه همه چیز را. به علاوه اعتقاد نداشته باشد، که حس مسئولیت پذیری فقط برای روزهای خوب زندگی است، در روزهای بد در آن آزادانه تصمیم بگیرید و با قدرت روحی و جسمی چیزی را تغییر دهید. مسئولیت پذیری در هر حال امکان پذیر است. در موقعیت های بخصوص مسئولیت شخصی تنها امکانی است که شخصیت انسانی را حفظ می کند. اگر آزادی بیرونی وجود ندارد، می توان توسط مسئولیت پذیری، درها را به سوی آزادی درونی باز کرد. به هر حال احتیاج به آگاهی و جرات دارد. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

روزى شاه عباس به شیخ بهایى گفت: دلم می ‏خواهد ترا قاضى القضات کشور نمایم تا همانطور که معارف را نظم دادى، دادگسترى را هم سر و سامانى بدهی، بلکه حق مردم رعایت شود. شیخ بهایى گفت: قربان من یک هفته مهلت می ‏خواهم تا پس از گذشت آن و اتفاقاتى که پیش خواهد آمد،چنانچه باز هم اراده ی ملوکانه بر این نظر باقى بود دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم.
شاه عباس قبول کرد و فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به مصلای ( محل نماز خواندن) خارج از شهر رفت و افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو گرفت و عصای خود را کنارى گذاشت و براى نماز ایستاد، در این حال رهگذرى که از آنجا می ‏گذشت، شیخ را شناخت، پیش آمد و سلام کرد. شیخ قبل از نماز خواندن جواب سلام را داد و گفت: اى بنده ی خدا من می ‏دانم که ساعت مرگ من فرار رسیده و در حال نماز زمین مرا مى بلعد! تو اینجا بنشین و پس از مرگ من الاغ و عصاى مرا بردار و برو به شهر به منزل من خبر بده و بگو شیخ به زمین فرو رفت. و لیکن چون قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت را بر هم بگذار و پس از خواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم هایت را باز کن و آن وقت الاغ و عصاى مرا بردار و برو.

مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و چشمان خود را بر هم نهاد و شیخ هم عمامه خود را در محل نماز به جاى گذاشته ، فوراً به پشت دیوارى رفت و از آنجا به کوچه ‏اى گریخت و مخفیانه خود را به خانه خویش رسانیده و به افراد خانواده خود گفت: امروز هر کس سراغ مرا گرفت بگوئید به مصلا رفته و برنگشته، فردا صبح زود هم من مخفیانه می روم پیش شاه و قصدى دارم که بعداً معلوم می شود.
شیخ بهایى فردا صبح قبل از طلوع آفتاب به دربار رفت و چون از نزدیکان شاه بود، هنگام بیدار شدن شاه اجازه حضور خواست و چون به خدمت پادشاه رسید عرض کرد: اعلیحضرت، می خواهم کوتاهى عقل بعضى از مردم و شهادت آنها را فقط به سبب دیدن یک موضوع، به شاه نشان دهم و ببینید مردم چگونه عقل خود را از دست می دهند و مطلب را به خودشان اشتباه می فهمانند.
شاه عباس با تعجب پرسید: ماجرا چیست؟ شیخ بهایى گفت: من دیروز به رهگذرى گفتم که چشمت را هم بگذار که زمین مرا خواهد بلعید و چون چشم بر هم نهاد من خود را مخفى ساخته و به خانه رفتم و از آن ساعت تا به حال غیر از افراد خانواده ام، کسى مرا ندیده و فقط عمامه خود را با عصا و الاغ در محل مصلى گذاشتم، ولى از دیروز بعدازظهر تا به حال در شهر شایع شده که من به زمین فرو رفتم و این قدر این حرف تکرار شده که هر کس می گوید من خودم دیدم که شیخ بهایى به زمین فرو رفت! حالا اجازه فرمایید شهود حاضر شوند!
به دستور شاه مردم در میدان شاه و مسجد شاه و عمارت‏هاى عالى قاپو و تالارها و عمارت مطبخ و عمارت گنبد و غیره جمع شدند، جمعیت به قدرى بود که راه عبور بسته شد، لذا از طرف رئیس تشریفات امر شد که از هر محلى یک نفر شخص متدین و فاضل و مسن و عادل براى شهادت تعیین کنند تا به نمایندگى مردم آن محل به حضور شاه بیاید و درباره فقدان شیخ بهایى شهادت بدهند. بدین ترتیب 17 نفر شخص معتمد و واجد شرایط از 17 محله ی آن زمان اصفهان تعیین شدند و چون به حضور شاه رسیدند ، هر کدام به ترتیب گفتند:
به چشم خود دیدم که چگونه زمین شیخ را بلعید! دیگرى گفت: خیلى وحشتناک بود ناگهان زمین دهان باز کرد و شیخ را مثل یک لقمه غذا در خود فرو برد. سومى گفت: به تاج شاه قسم که دیدم چگونه شیخ التماس می کرد و به درگاه خدا گریه و زاری می نمود. چهارمى ‏گفت: خدا را شاهد می گیرم که دیدم شیخ تا کمر در خاک فرو رفته بود و چشمانش از شدت فشارى که بر سینه ‏اش وارد می آمد از کاسه سر بیرون زده بود.به همین ترتیب هر یک از آن هفده نفر شهادت دادند. شاه با حیرت و تعجب به سخنان آنها گوش می کرد. عاقبت شاه آنها را مرخص کرد و خطاب به آنها گفت:
بروید و مجلس عزا و ترحیم هم لازم نیست زیرا معلوم می شود شیخ بهایى گناهکار بوده است! وقتى مردم و شاهدان عینى رفتند، شیخ مجدداً به حضور شاه رسید و گفت: قبله ی عالم. عقل و شعور مردم را دیدید؟ شاه گفت: آرى، ولى مقصودت از این بازى چه بود؟ شیخ عرض کرد: قربان به من فرمودید، قاضى القضات شوم.

شاه گفت: بله ولى این موضوع چه ارتباطی به آن دارد؟ شیخ گفت: من چگونه می توانم قاضى القضات شوم با اینکه می دانم مردم هر شهادتى بدهند معلوم نیست که درست باشد، آن وقت حق گناهکاران یا بى گناهان را به گردن بگیرم. اما اگر امر می فرمایید ناچار به اطاعتم! شاه عباس گفت: چون مقام علمى تو را به دیده ی احترام نگاه کرده و می کنم لازم نیست به قضاوت بپردازى، همان بهتر که به کار فرهنگ مشغول باشى.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند : پنجاه گرم , صد گرم و ...استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی‌دانم دقیقاً وزنش چقدر است.

اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد.
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقى نمی‌افتد.

استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقى می‌افتد؟

یکى از شاگردان گفت: دست‌تان کم‌کم درد می‌گیرد.

حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟

شاگرد دیگرى جسارتاً گفت: دست‌تان بی‌حس می‌شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار می‌گیرند و فلج می‌شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.

استاد گفت: خیلى خوب است. ولى آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟

شاگردان جواب دادند: نه

پس چه چیز باعث درد و فشار روى عضلات می‌شود؟ من چه باید بکنم؟

شاگردان گیج شدند: یکى از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.

استاد گفت: دقیقاً. مشکلات زندگى هم مثل همین است.

اگر آنها را چند دقیقه در ذهن‌تان نگه دارید، اشکالى ندارد. اگر مدت طولانی‌ترى به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد.

اگر بیشتر از آن نگه‌شان دارید، فلج‌تان می‌کنند و دیگر قادر به انجام کارى نخواهید بود.

فکر کردن به مشکلات زندگى مهم است. اما مهم‌تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.

به این ترتیب تحت فشار قرار نمی‌گیرید، هر روز صبح سرحال و قوى بیدار می‌شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشى که برایتان پیش می‌آید، برآیید!

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

در داد و ستد اجتماعی مهم این است به یک نتیجه متعادل دست یابید. همان اندازه که می گیرید، پس دهید. البته منظورم این نیست که با طرف خود یک به یک حساب کنید. تعادل و نتیجه کار شما باید در همه زمینه های زندگی تقسیم شود و دارای توازن باشد. بزرگوارانه عمل کنید، آن جا که علاقه دارید و یا موقعیت چنین ایجاب کند، اگرچه زیادی هم پس نگیرید ولی هیچ وقت عنوان نکنید که پشیمان شده اید. وقتی که شما تعادل مبادلات را در رفتار اجتماعی رعایت کردید، به این نتیجه خواهید رسید که هر دو آن ها در واقع یکسان هستند، انرژی های مثبتی که از یک فرد به فرد دیگری سرازیر می شوند. 

استرس مثبت 
  مورد بزرگی که به راحتی می تواند شما را از حالت تعادل خارج کند، مساله هیجان است و مقابل آن آرام گرفتن است. هر نوع استرس مثبت (( اوی استرس )) نامیده می شود. که در نتیجه هیجان مثبت کاری ـ به دلیل علاقه به کار ـ به وجود می آید. در یک نگاه دقیق تر لحظات آرامش بخش هستند که می تواند در شما حالت تعادل و توزان ایجاد کند. در مقابل برخی از فشارها و استرس ها به گونه ای است که فرد احساس ضعف می کند. در چنین شرایطی مرزی برای خود بکشید و فضای امن آزاد برای خود در نظر بگیرید. چنانچه با اراده محکم و استوار چنین حد و مرزهایی را برای خود حفظ کنید، خواهید دید که نتایج آن برای تان شگفت آور است. توجه داشته باشید درست به همان مقداری که فشارهای خارجی تاثیرگذار هستند، اعمال و رفتار خود ما نیز مسبب بعضی از فشارها و تنش های داخلی است. چنانچه بتوانیم کاری را با آرامش خاطر تمام کنیم، برای مان به مراتب لذت بخش تر است. چنانچه شخص طوری مشغول و متمرکز شود که از خودش غافل بماند تعادل و توازن را از دست خواهد داد. وقتی که شما هم از مساله رنج می برید، سعی کنید آن فکر را رها کنید و بی جهت ذهن خود را مشغول نگه ندارید و با خود بگویید: هر کاری از دستم برآمد، کردم و دیگر تمام است. اما در این میان موقعیت خطرسازی وجود دارد که انسان همه چیز را ضمن خونسردی، سرسری بگیرد. یعنی در زمان و مکان فعلی حالتی انفعالی به خود بگیرد و کاملا بی تفاوت جلوه کند. در این جا این ضرب المثل هندی مصداق پیدا می کند: آرامش علی الظاهر بسیار خوب است اما مواظب باشید که بی خیالی مفرط انسان را راحت نمی کند بلکه از درون به تب و تاپ می اندازد و از بیرون منفعل و واخورده و منفی جلوه می دهد. وقتی شما همه چیز را به بی خیالی بگذارید، انگیزه و هدف به طور کلی از زندگی شما محو می شود و اوقات شما هرز و بیهوده طی می شود.
هیجان و آرامش در حالت تعادل
هیجان و آرامش در حالت تعادل در واقع به این منظور است، وقتی که کار زیاد انجام دادیم پس از آن عدم فعالیت و استراحت در حالت تعادل است مانند ریتم های تنفسی دم و بازدم عمل می کنند. نفس کشیدن مانند کار کردن و نفس را بیرون دادن مانند استراحت کردن است.
هیچ کس زمان کار و استراحت را به شما تحمیل نمی کند، بلکه خود شما باید آنرا برای خود تنظیم کنید. بنابراین قبل از آنکه کاملا خسته و بی رمق شوید، فورا دست از کار بکشید. چنانچه مشغول فعالیت شدید هستید، وقفه ای میان این فعالیت بیندازید و استراحت کنید. با انجام این امور شما مشاهده خواهید کرد تعادل در کار و استراحت شما را به حرکت وا می دارد و به شما انگیزه مثبت جهت ادامه کار می دهد، اما شتاب هر چه تمام تر به سوی هدف، شما را از مسیر اصلی دور می کند و دیرتر به هدف می رساند. این سطوح بسیار به هم نزدیک و در تعامل با یکدیگر هستند، به طوریکه فرد اگر در حوزه شغلی دچار تنش شود و اضطراب شود، این حوزه به حوزه خانوادگی او نیز منتقل می شود. وقتی فرد از چندین سطح عملکرد صحیح باز بماند، دچار عدم تعادل می شود. برای بخش های مختلف سطوح زندگی شما فرم و استاندارد خاصی وجود ندارد که بخواهید از آن الگو بگیرید. هیچ کس نمی تواند برای شما تعیین کند، واکنش رفتاری شما در تعامل با سطوح مختلف زندگی تان چند درصد مثبت بوده است و یا چند درصد دیگر باید افزایش یابد تا آن حالت تعادل و توزان به وجود آید، زیرا موقعیت زندگی شما به خود شما کاملا وابسته است و منحصرا خود شما بایستی سکان هدایت آن را در دست بگیرید و این را هم بدانید، هیچ کس نمی تواند مذاق شما را برای یک غذای نامطلوب تغییر دهد. اما یک چیز کاملا مشخص است آن هم وقتی که شما یک مورد را تحت بررسی قرار می دهید، زمان برایش صرف می کنید و به نحوی این خلا را پر می کنید تا بتوانید تعادل را برقرار کنید، در غیر اینصورت راحتی زندگی را از دست می دهید و به مخاطره می افتید. پس از آن رشد و تکامل شخصی شما متوقف می شود، خود را تنها می بینید و یا باعث نتایج ناخوشایندی در گستره های دیگر زندگی می شوید. وقتی دچار حالت های می شوید که تعادل خود را از دست می دهید اینگونه عمل کنید:
· سعی کنید دریابید، در کدام موارد دچار عدم تعادل می شوید
· سعی کنید دریابید آن دلایلی را که باعث یک طرفه بودن شما شده است کدام مواردند
· توجه خود را بیشتر به طرفی متوجه و معطوف سازید که تا به این لحظه نسبت به آن کم توجه بوده اید.
جهت بررسی اینکه شما در زندگی تعادل و توازن دارید یا خیر از روش های زیر بهره بگیرید:
1. یک برگه را بردارید و یک خط از راست به چپ آن در عرض بکشید 
2. با رعایت فاصله مناسب جنبه های مختلف زندگی را بنویسید
3. دور هر یک از آنها دایره بکشید. برای جنبه های که بیشتر برای آن وقت می گذارید دایره بزرگتر و برای جنبه های که وقت کمی برای آنها می گذارید دایره کوچکتر
4. با نگاه کردن به کاغذ می توانید ببینید آیا زندگی شما حالت تعادل و توازن خود را حفظ کرده است یا نه؟ در نظر داشته باشید که از تعدیل یک بخش فعال تر و بزرگ تر به بخش های نا فعال کوچک تر می توان حالت موازنه را بوجود آورد.

 با بکارگیری اصول فوق شما یک سیستم جدید در زندگی خود پیاده کرده اید که برای رسیدن به تعادل از افراط کاری ها دست کشیده اید و به دیگر حوزه های بی اهمیت نیز پرداخته اید. هر چند که این حوزه ها اصلا بی اهمیت نیستند بلکه شما به آن اهمیت نمی دادید، بنابراین وقتی شما به دیگر حوزه ها بها دادید و خدمت رسانی کردید، از این طریق در مقابل بسیاری از بحران های خطرساز زندگی مصون مانده اید. به موقع جلو بروز بحران را گرفتن نیز خود حالتی از تعادل و حفظ آن در زندگی به شمار می رود. پس سعی کنید در کنار تمامی این موارد مذکور، روال و روند زندگی شما تغییرات فاحشی پیدا نکند. هرچه کامل تر و با نظم تر و به هم پیوسته تر این شبکه های زندگی در هم گره بخورند، بهتر می توانید در مقابل بحران های زندگی مصون بمانید. شبکه محکم زندگی این جاست که این امکان را برای تان میسر می کند که نه فقط در زمان بحران به تعادل برسید، بلکه در هر زمانی دیگر به موقع این امکان را در اختیار شما قرار می دهد. بنابراین برقراری تعادل برای هر یک در سطوح مختلف جهت آسیب نرساندن به سطوح دیگر، واقعا ضروری و مهم به نظر می رسد. نوعی حالت تعادلی وجود دارد که بر تمامی ضد و نقیض های عینی در سطوح زندگی تسلط دارد. جسم، روح و روان این مثلث هم زاویه به عنوان سمبلی جهت برقراری تعادل جسمی و روحی که فرد نباید از آن غافل بماند.  اگر می خواهید که همیشه سالم و پر انرژی باشید، باید به موقع به علایم هشدار دهنده بدن توجه کنید، آن علایم دقیقا برای تان اخطار می فرستد که نیاز به استراحت دارد یا حرکت و یا نیاز به کدام مواد غذایی دارد تا خود را بوسیله آن ترمیم کند و سرشار از انرژی سازد. پس سعی کنید به جسم خود توجه کافی داشته باشید و آن را بسیار با ارزش تلقی کنید، ولی بدون آنکه در آن افراط کنید. روح قادر به حل معمای سوالات ذهن است. به راحتی می تواند به سوالات شما پاسخ دهد و به شما در جهت گسترش معلومات خودتان یاری دهد و این امکان را در اختیارتان می گذارد، تا دنیا را در ابعاد وسیع تری نگاه کنید. روح، می تواند زمینه ساز انگیزه های شما شود و راه خودشناسی و مردم شناسی را به راحتی برای تان هموار گرداند. هر چند افکار نقش تعیین کننده دارد اما مسیر درست و جهت یابی صحیح را روح نشان می دهد. بنابراین به روح خود هیجانات مثبت و با ارزش و سازنده را هدیه کنید و از این طریق آن را همواره شاداب نگه دارید. روان باید ورای مسایل عینی، مادی و ظاهری باشد. در حقیقت روان کمتر به جسم وابسته است و بیشتر به موارد ایده آل وابسته است. روح بیشتر با زیبایی ها سازگار است و طالب خوبی ها است. در واقع چشم باید زیبایی ها را ببیند، همان چیزی که روح و روان شما به آن نیازمند است. آن چه روان به آن شدیدا نیازمند است مفهوم و معنی است. وقتی که شما نمی دانید برای چه چیز کار را انجام می دهید، لذت زندگی از دید شما ارزش واقعی خود را از دست خواهد داد. ممکن است مدتی به خاطر علاقه و یا بهره دهی شما را سرگرم و راضی نگه دارد، اما در درازمدت، روان شما از شما سوال خواهد کرد: به چه جهت و شما بدون پاسخ آزرده خاطر می شوید. وقتی شما یک مفهوم خاصی از زندگی را پیش خود تداعی می کنید و هدفی هم بر آن مدنظر قرار می دهید، زندگی شما را معنی دار و هدف دار می کند و روان شما را راضی نگه می دارد. پس تلاش شما باید در همین راستا باشد، برای رسیدن به تعادل میان جسم، روح و روان کارهای روزمره را به گونه ای تنظیم کنید، که به روح و روان شما آسیبی نرسد. چنانچه هنگام انجام امورات روزمره به هر سه مورد اهمیت و بها دادید، بدانید که در حالت تعادل کامل به سر می برید.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

گنجشک با خدا قهر بود

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.

گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

 ما باید با شخصیت روانی خود کنار آییم. در غیر اینصورت یک نوع مبارزه با خود تلقی می شود. اغلب ما به طور آگاهانه سایه های خود را مخفی می کنیم تا دیگران ما را فردی منفی تلقی نکنند. نه تنها تصویر ما، بلکه تجربه های بد می توانند به عنوان مولفه هایی عمل کنند که خودمان را در آن مقطع زمانی محدود کنیم.  کسی که با اعتماد به نفس کم در تعامل با دیگران است، می تواند خیلی راحت، مایوس و واخورده شود.

چرا باید باز و صریح بود   

باید اذعان داشت، تلاش جهت باز بودن اغلب کم است. من می توانم درک کنم شما با داشتن صراحت خیلی چیزها را می توانستید به دست آورید. اصولا چرا باید در این جهت تلاش کنیم؟ جوابش بسیار ساده و آسان است، برای اینکه خوشبخت تر شوید. حالا تا چه اندازه مورد پذیرش شما واقع می شود، به هر حال شما یک انسان باز و اجتماعی هستید. اما تا چه اندازه آنرا رعایت می کنید، میزانش بستگی به خود شما دارد. قلبا هر انسانی می خواهد که از طرف دیگران مورد پذیرش قرار گیرد و این نقطه شروع باز بودن است، بدون این راهبرد، هیچ کس نمی داند که شما چگونه آدمی هستید. من لازم می دانم دوباره تاکید کنم که خود را با صراحت بیشتر و باز بودن نشان دادن دلیل این نیست که انسان خود را خوار و حقیر جلوه دهد، بر عکس او باید خود را با اعتماد بیشتر نشان دهد. هر چه درجه اعتماد به نفس پایین تر باشد، فرد بیشتر مخفی می شود و سعی می کند عیوب خود را ظاهر نسازد. بنابراین سعی کنید، تمرین کنید، خود را همانطور که واقعا هستید، بپذیرید. شما مثل بقیه افراد دارای مهارت هایی هستید و همچنین نقطه ضعف هایی، باید بپذیرید که در مجموع قابل احترام هستید چون طبیعتا نباید هم کامل باشید، هر کسی هم نقطه ضعف هایی دارد بنابراین نباید روی نقاط ضعف خود تکیه کنید و مانع پیشرفت خود شوید. دارای شخصیت باز بودن به این معنی نیست که شما از امروز یا فردا خود را باز احساس کنید. به طور قطع به این صورت شکست خواهید خورد. من یک راه مطمئن و آرام را به سوی شخصیت باز به شما پیشنهاد می کنم. شما می توانید درجه باز بودن را به دلخواه خود انتخاب کنید. مهم این است که شما از خود بیش از حد انتظار نداشته باشید. سعی کنید خیلی ظریف حد و مرزهای خود را کشف کنید و گاهی دست به کارهای ریسک آمیز بزنید. تا بتوانید به این وسیله حد و مرزهای خود را شناسایی کنید. سعی کنید گاهی از منطقه امن خود بیرون روید و پیش خود بگویید: هر روز نوبت یک کار ریسک آمیز کوچک است. بعد با خود تصمیم گیری کنید، از چه دیدگاهی شخصیت باز دارید. به جای آنکه در مورد نقاط ضعف خود زیاده روی کنید، کافی است فقط یک اعتراف کوچک کنید. از طریق یک شخصیت بازِ گزینش گر می توانید استقلال و حق حاکمیت و تسلط خود را در گفتار و رفتارتان پیدا کنید. در این صورت شما دیگر قربانی به حساب نمی آیید، داشتن شخصیت باز و صریح بودن این فایده را هم در بردارد شخص از آن جایی که با دیگران با صراحت رفتار می کند، در برابر خودش نیز مشکلی پدید نمی اید، بنابراین زود به آرامش می رسد. چراکه تبعات بعدی به دنبال ندارد و دیگر احتیاجی نیست، بی جهت عصبانی شوید، در پی انتقام باشید و یا خود را محکوم و محدود سازید. شما کاملا خودتان هستید.

از ویژگی های افراد دارای شخصیت های باز این است که برای شناخت دیگران وقت صرف می کنند. اگر چه برای شما مشکل است ولی سعی کنید از همین دیدارهای کوتاه و ملاقات های از پیش تعیین شده، جهت شناخت فرد مقابل خود حداکثر بهره را ببرید. شما می توانید تجارب مهمی کسب کنید و این در تجدید قوا و روحیه شما تاثیر بسزایی دارد. دروکپا ریمپوخ مرد اهل تبت می گوید: هر کسی که به تو برخورد می کند یا تو با آن ملاقات می کنی، به عنوان شخصی است که یک راز و رمزی را برای تو هدیه می آورد. شما هم راز و رمزها را وقتی که با افراد مختلف بر خورد می کنید، تجربه کنید. اینکه در ارتباط اجتماعی میان دیگران رفتاری باز داشته باشید نه تنها به سعادت شما، بلکه به موفقیت های تان و به تحقق رسیدن آمال تان سرعت می بخشد. افراد دارای موقعیت برجسته اجتماعی، نه فقط به خاطر تخصص، بلکه موفقیت آنها به دلیل پیوند ارتباطی صحیح با اشخاص مناسب بوده است. بیاد داشته باشید پیوند یک شبکه ارتباطی می تواند شما را در همه زمینه ها یاری دهد. مساله داد و ستد ارتباطات انسانی یک پدیده خودجوش و خود به خودی یا تک محور نیست بلکه باید توسط دیگر انسان ها و در تعامل با آن ها در محیط بیرونی تمرین شود و به مرحله ظهور رسد. این مساله گاهی می تواند ارتباط سالمی را به وجود آورد و گاهی هم ناسالم باشد. در این میان تمام سعی و تلاش تان بر این باشد که ارتباطات سالمی خلق کنید. بدیهی است که هیچ کس اجازه نمی دهد، مانند گاو ماده دوشیده شود. سعی کنید، روابط متعادل به وجود آورید. سعی کنید برقراری ارتباط، گام به گام و آهسته و پیوسته باشد، حتی اگر پیوند به این شبکه ارتباطی منظور و هدف خاصی نباشد، فقط جهت گسترش زندگی تان باشد. باز بودن فرد باز بودن فرد مقابل را نیز طلب می کند. اغلب ما فکر می کنیم باز بودن یک مساله یک طرفه است در صورتیکه چنین نیست. چه اتفاقی می افتد که ما خودمان باز باشیم: از طریق خون گرمی و داشتن صراحت بیان و رفتار خود باعث می شویم دیگران را به طرف خود جذب و جلب کنیم و آن ها را نیز به همین رفتار متقابل وادار کنیم. پس شما هم سعی کنید شجاعت از خود نشان دهید، آن چه هستید باشید حتی اگر شد یک مقدار کم تا کم کم به سمت یک شخصیت باز قدم بردارید. آن وقت نتیجه اش را خواهید دید. ریشه باز بودن بیشتر در قلب ماست. شما لزومی ندارد حتما عاشق تک تک افراد باشید تا آن ها را به درستی درک کنید، کافی است فقط دوست شان داشته باشید. با مهر ورزیدن آسان تر خواهد بود که دارای شخصیتی باز و آشکارا شوید. اولین شرط این رویارویی این است که ابتدا خود را دوست داشته باشید و بپرستید.

به انتقاد علیه خود، شکایت از خود، حقارت خود، پایان دهید و روی تمامی آنها خط بطلان بکشید. البته درست است که شما مانند تمامی دیگر افراد دارای اشتباهات و نقاط ضعف های فراوانی هستید اما با این همه مجاز نیستید خود را بکوبید، چرا که با تمامی این ویژگی ها منفی در خود، باز هم یک انسان هستید آن هم یک موجود بسیار جذاب و تعجب بر انگیز. افرادی که از درون با خود با سازش رسیده اند و به نوعی با خود کنار آمده اند و درون خود را صاف و مصفا ساخته اند بر انواع ترس ها غلبه می کنند و بسیار آسان با دیگران ارتباط برقرار می کنند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب