Lean Management

مدیریت ناب

Lean Management

مدیریت ناب

مدیریت ناب یک وبلاگ آموزشی و تحلیلی درباره ارزش آفرینی در سازمان و مدیریت و راه هــــــای شناخت و دستیابی به موفقیت در زندگی کاری و فردی است. گروه مهندسی مدیریت ناب متعــهد است هر آنچه که آموخته با شما به اشـــــتراک بگذارد و در ترویج "ما می توانیم" نهایت سعی و تلاش خود را بکار گیرد.

۵۲ مطلب با موضوع «موفقیت و اصول آن در زندگی» ثبت شده است

بنام خدا

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.

ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.

بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.

کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.

کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.

کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."

پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.

بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.

کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.

پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"

پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."

ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند.

هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

ایده ها و دیدگاه های ما در شکل گیری جملات عقیدتی چه نقشی ایفا می کنند؟ چنان چه شما، ایده ها و دیدگاه ها را مانند میزی بدانید که یک یا دو پایه دارد، در این صورت، تصویری بسیار زیبا از این ایده دارید و همین یک یا دو پایه را برای مستحکم ساختن یک ایده کافی می دانید. اما جملات ایمانی را مانند میزی می دانید که به تعداد کافی پایه های مستحکم داردو اما به چه دلیل استحکام یک ایده را کم تر از استحکام یک جمله عقیدتی می دانید؟ چنان چه به راستی عقیده دارید انسان دوست داشتنی هستید، چه عاملی موجب شده تا چنین اعتقادی داشته باشید؟ آیا نه این است که ایده اولیه شما از سوی حقایق و واقعیت های که در این مورد با آن روبرو بوده اید، پشتیبانی می شود؟ این تجارب و واقعیت ها همان پایه های هستند که به میز شما (جمله عقیدتی شما) استواری و استحکام می بخشند. همین باور به شما یقین می بخشد. این احساس اطمینان از این که شما فردی دوست داشتنی هستید بر مبنای چه تجاربی به دست آمده؟ احتمالا کسی به شما گفته که شما انسانی دوست داشتنی هستید. یا اینکه هر روز کاری می کنید که موجب شادی دیگر انسان ها می شوید، آنان را برای رسیدن به خوشبختی یاری می دهید و به آنان امید می بخشید. شاید در برابر دیگران، احساسی خوب و سرشار از عشق و محبت دارید و همین احساس درونی، شما را به انسانی دوست داشتنی مبدل کرده است. اما نکته این جاست که تا زمانی که از چنین تجاربی به عنوان تاییدی بر این دیدگاه که انسانی دوست داشتنی هستید، استفاده نکنید، این تجارب به خودی خود هیچ ارزشی نخواهند داشت. وقتی از این تجارب به عنوان تاییدی بر درستی ایده و نظر خود استفاده می کنید، این احساس را در خود به وجود می آورید که ایده شما، بر پایه هایی استوار و محکم قرار گرفته است. یعنی شما امور یقینی را احساس می کنید و این گونه به آن ایمان می آورید. بدین ترتیب ایده و نظر شما پایه های مستحکم خود را به دست می آورد و مبدل به یک جمله عقیدتی می شود. وقتی یک بار به این شناخت برسید که جملات ایمانی به سان میزهایی هستند که استوار و مستحکم ایستاده اند، می توانید به این شناخت نیز برسید که این جملات عقیدتی چه گونه به وجود می آیند و چه گونه می توان آن ها را تغییر داد. در ابتدا، دانستن این نکته که می توانید از هر چیزی به عنوان یک جمله ایمانی استفاده کنید، اهمیت دارد. تنها شرط آن این است که پایه های کافی برای نگه داشتن این ایمان را بیابید یا ایجاد کنید. مهم ترین پرسشی که در این جا پیش می آید این است که پس کدام یک از جملات عقیدتی درست هستند؟ جمله یی که شما برای انتخاب آن، تصمیم می گیرد. شما خود می توانید انتخاب کنید. بنابراین انتخاب، کلید حل معماست. این شما هستید که باید انتخاب کنید، کدام یک از جملات ایمانی به شما نیرو می دهد و کدام یک شما را تضعیف می کند.
جملات عقیدتی می توانند سرچشمه پرفیضان نیرو باشند. شما خود می توانید انتخاب کنید چه اعتقادی درباره خودتان داشته باشید و همین اعتقاد است که، نحوه رفتار و عملکرد شما را در آینده تعیین خواهد کرد. بنابراین مهم آن است که شما جملاتی را به عنوان جملات ایمانی انتخاب کنید که امیدبخش و انرژی زا بوده و به گونه یی مثبت بر شما تاثیر گذار باشند. به این موضوع بیندیشید که هم اکنون نیاز دارید کدام یک از سه جمله زیر را به عنوان جمله ایمانی خود انتخاب کنید؟
این که شما از اعتماد به نفس کافی برای شرکت در یک جلسه کاری برخوردار هستید
این که شما از قدرت کافی برای خاتمه دادن به یک رابطه آسیب رساننده برخوردار هستید
این که شما برای شروع یک رابطه زیبا و توام با سعادت، از عشق و سرمایه کافی بهره مندید
من باید ایمان داشته باشم که ...
گاهی مردم می گویند روزگاری به چیزی ایمان داشته اند که این نیروی ایمان، هرگز نتوانسته برای آنان سودی در پی داشته باشد. آنان به واقع از کجا تا این اندازه مطمئن هستند که این نیروی ایمان برای آنان سودمند نبوده است؟ شاید لازم بود تنها، کمی بیش تر صبر می کردند. این داستان حکایت مرد کشاورز هندی است که تنها یک اسب برای شخم زدن زمینش داشت. وقتی تنها اسب کشاورز، جان سپرد، همسایه ها همگی به حال او تاسف خوردند. به عقیده آن ها این حادثه یی وحشتناک بود، اما کشاورز عقیده داشت شاید در پس ای حادثه، حکمتی وجود داشته است. روز بعد، دهقان با دو اسب به خانه بازگشت. همسایگانش گفتند: چه عالی شد که او اکنون دو اسب دارد. اما کشاورز عقیده داشت، شاید در پس این کار حکمتی وجود داشته باشد. هنگامی که پسر مرد دهقان تلاش کرد تا اسب ها را برای سوارکار تعلیم دهد، در حین آموزش اسبان، یک پایش شکست. همسایه ها همه گفتند: چه حادثه وحشتناکی. اما مرد دهقان هم چنان عقیده داشت شاید در پس این حادثه، حکمتی وجود داشته است. چند روز بعد تمامی مردان جوان آبادی به خدمت سربازی فراخوانده شدند و از آن جا که پسر کشاورز به جهت شکستگی پا و زخمی بودن، قادر به حمل سلاح نبود، به او اجازه داده شد در روستا بماند و از انجام خدمت سربازی معاف شد. حالا دیگر تمامی همسایه ها، از شانسی که پسر جوان آورده بود، سخن می گفتند. و کشاورز در جواب آنها گفت: شاید در پس این حادثه، حکمتی نهفته باشد. هنگامی که شما به چیزی اعتقاد دارید و این اعتقاد شما تا کنون موثر واقع نشده، به احتمال زیاد درباره آن، قضاوتی نسنجیده و عجولانه داشته اید. شاید چیزهایی که به نظر ما، به ظاهر دشوار و سخت می آیند، اصلا دشوار و سخت نباشند. شاید هم این دشواری ها، موقتی و گذرا باشند. توانایی شما برای قضاوت شایستگی موقعیت ها و شرایط، بستگی بسیار زیادی به تجسم شما از آینده و تصویری دارد که از آن پیش روی خود قرار می دهید. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

نیرویی وجود دارد که بر تمامی تصمیمات ما حکمفرماست. این نیرو، احساس شما را نسبت به خودتان و افکار شما در هر لحظه از زندگی، تعیین می کند، به طور مثال این که چه کارهایی انجام بدهید و چه کارهایی را انجام ندهید و نسبت به حوادث پیش آمده در زندگی چه واکنشی داشته باشید. این نیرو، همان نیروی ایمان است. وقتی به چیزی ایمان دارید در حقیقت بدین وسیله، به مغز خود فرمان می دهید در جهت آن چه بدان ایمان دارید بی چون و چرا حرکت کند. حتما تا کنون برای شما هم اتفاق افتاده که مثلا کسی از شما بخواهد برایش نمکدان بیاورید. به آشپزخانه می روید در حالی که نمی دانید نمکدان کجاست، تمامی کابینت های آشپزخانه را می گردید و دست آخر می گویید: نمی توانم نمکدان را پیدا کنم. در این هنگام فردی که از شما درخواست کرده بود که نمکدان را برایش بیاوردید سروکله اش پیدا می شود، نزدیک تان می آید و در حالیکه با انگشت به نمکدان اشاره می کند، خطاب به شما می گوید: پس این که این جاست چیه؟ و شما در می یابید نمکدان تمام مدت جلوی چشم شما بوده است. درباره اتفاقاتی از این دست چه نظری دارید؟ مسلما به وجود نمکدان در آن جا، ایمان نداشتید.

به محض آن که به چیزی ایمان آوریم، آن ایمان، ما را به سوی آن چه در طلبش هستیم و آن چه وجودش را احساس کنیم سوق می دهد. عقایدتان، زندگی تان و به تبع آن، زندگی نزدیکانتان را بی چون و چرا، تحت تاثیر قرار می دهد. جملاتی که نشان دهنده اعتقادات شما هستند و هر آن چه به آن ایمان دارید، از نیروی بسیار زیادی برخوردار هستند. بنابراین باید به دقت بررسی کنید به چه چیزهایی ایمان دارید و به ویژه آن که در آینده به چه اعتقاداتی درباره شخص خودتان می خواهید برسید. من با گذشت سال ها به وجود جملاتی پی برده ام که اعتقاد به آن ها برای من بالشخصه بسیار سودمند و کارا بوده است.

ناکامی و شکست در زندگی وجود ندارد. تا هنگامی که از اشتباهاتم درس می گیرم، پیروزی از آن من است.

خداوند هرگز با من سر دشمنی ندارد، اما اغلب از من می خواهد که صبر و پشت کار خود را از دست ندهم.

هر زمان که تصمیمی بگیرم، می توانم زندگی ام را از اساس، دگرگون کنم.

این جملات اعتقادی همواره بر نحوه تفکر و عملکرد من حکم فرما هستند و این امکان را برای من مهیا می سازند تا زندگی ام را همواره در خلاف جهت مقاومت ها و موانع بسیار بزرگی که بر سر راه من قرار می گیرند، در مسیری جدید هدایت کنم و برای دست یابی به کامیابی های دراز مدت، یاری گر خود باشم.

بخشی از ایمان آن است که انسان، آن چه را هنوز ندیده، حقیقت می پندارد. پاداش چنین باوری آن است آن چه را انسان هنوز ندیده، به حقیقت می پیوندد.    آگوستین قدیس

اما به راستی ایمان چیست؟ اغلب ما درباره چیزهایی صحبت می کنیم که تصویری روشن از آن ها نداریم. بیش تر انسان ها به چیزی عقیده دارند و صاحب نوعی باور شـخصی هستند که آن را واقعیت می پندارند، در حالی که این اعتقاد به واقع نوعی احساس یقیین درباره یک چیز معین است. وقتی می گویید اعتقاد دارید فردی باهوش هستید، در واقع می گویید: من یقینا این احساس را دارم که فردی با هوش هستم. یقینا، این احساس شما را قادر می سازد تا از سرچشمه های درونی خود برداشت کنید و به شما کمک می کند، هوشمندانه رفتار کرده و متعاقب آن به نتایج دلخواه برسید. همه ما به واقع پاسخ تمامی پرسش ها را می دانیم و یا دست کم می توانیم به کمک دیگر انسان ها، به پاسخ های مورد نیاز خود دست رسی پیدا کنیم. اما طرف دیگر موضوع این است که غالبا به باورهای درونی خود ایمان کافی نداریم و همین امر موجب می گردد نتوانیم توانایی های درونی خود را فعالانه به کار بگیریم و از آن ها حقیقتا استفاده کنیم. با نگاه کردن به پایه های تشکیل دهنده جملات عقیدتی به آسانی می توان به ماهیت وجودی آن ها پی برد. ایده ها و دیدگاه های ما پایه های جملات عقیدتی هستند. ایده های بسیار زیادی وجود دارند که به آن ها می اندیشیدریال بی آن که در همان لحظه به آن ایمان بیاورید. این که یک جمله، جمله عقیدتی (شعار) است یا آن که تنها ایده است، به میزان یقین شما از این احساس بستگی دارد. 

مطلب درس چهارم ادامه دارد ...

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

 قسمتی از کتاب کاش حقیقت داشت ـ مارک لوی

تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی. هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه. شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد. حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟»

او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا .....

 «همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: زمان.

این حساب با ثانیه ها پر می شه. هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتادوشش هزارو چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتادوشش هزاروچهارصد ثانیه به ما میدن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم..»

       همیشه دلیل شادی کسی باش، نه شریک شادی او و همیشه شریک غم کسی باش، نه دلیل غم او
  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

تصمیم و باز هم تصمیم!

همه می دانیم همواره انسان هایی وجود دارند که در ناز و نعمت زاده و پرورده می شوند. این قبیل افراد والدین ثروتمندی دارند و در محیطی برخوردار از حقوق و امتیازات خاص رشد می کنند، به هر شیوه ممکن احتیاجات آن ها تامین و از آن ها مراقبت می شود و هیچ کمبودی از لحاظ مادی در زندگی احساس نمی شود. نقطه مقابل این افراد انسان هایی هستند که موفق می شوند به تنهایی بر شرایط به ظاهر بسیار دشوار چیره شوند، تنها به این جهت که آن ها تصمیم می گیرند، کاری در زندگی شان انجام دهند و بدین گونه آنان به تجسم بارز قدرت بی پایان روح انسانی مبدل می شوند.

راز موفقیت این افراد در چیست؟ آن ها درست در زمانی که ممکن است احساس کنند دیگر راهی برایشان باقی نمانده، تصمیم می گیرند، تصمیم می گیرند از آن پس برای خود، تنها بهترین را برگزینند. آنان تصمیم واقعی می گیرند و بدین ترتیب، زندگی شان به ناگاه دگرگون می شود. اما منظور من از یک تصمیم واقعی چیست؟ بسیاری از مردم به طور مثال می گویند: من باید اندکی وزن کم کنم. من باید درآمد بیشتری داشته باشم. باید کار بهتری برای خود دست و پا کنم. و... اما حقیقت آن است که این افراد می توانند تمام مدت روز باید و باید بگویند بی آن که این بایدها تغییری در شرایط کنونی آن ها به وجود آورد.

اگر به واقع قصد دارید تغییری در زندگی خود بدهید، لازم است ابتدا یک تصمیم جدی بگیرید، بدین معنا که راه را به روی هر آنچه مانعی در راه دست یابی به هدفتان به شمار می رود را سد کنید.

وقتی تصمیم گیری ها این قدر آسان و کارآمد هستند، پس چرا تعداد کمی از انسان ها در زندگی، تصمیمات واقعی می گیرند؟ زیرا آن ها نمی دانند به راستی یک تصمیم واقعی چیست. به گمان این قبیل افراد، تصمیمات در واقع فهرستی از آرزوها هستند و بسیاری از ما آن قدر مدت های طولانی هیچ تصمیمی نگرفته ایم که اصلا نمی دانیم تصمیم گیری چه احساسی را در انسان پدید می آورد؟ وقتی یک تصمیم واقعی می گیرید، در واقع مانند این است که نه بر روی شن، بلکه بر روی سیمان، خط پایانی رسم می کنید. شما پس از این کار، دقیقا می دانید چه می خواهید. این وضوح و روشنی به شما نیرویی می دهد تا برای دست یابی به هدفی، خود را کاملا و از هر لحاظ آماده کنید. انسان هایی که بر تمامی موانع زندگی، غلبه و زندگی شان را از پایه و اساس دگرگون می کنند، هر روز سه تصمیم بسیار نیروزا و کارآمد اتخاذ می کنند:

1-     این که باید توجه خود را به چه چیزی معطوف کنند

2-   این هدف برای آن ها چه قدر با اهمیت است

3-   آن ها برای دست یابی به آن هدف، به طور ملموس و عینی چه کارهایی می توانند انجام دهند

هم اکنون، تصمیم بگیرید

اخذ تصمیمات جدید، سرآغاز هر پیشرفتی است. چرا تصمیماتی را که موجب بهتر شدن زندگی تان می شوند، همین طور به تعویق می اندازید؟ شاید تصمیمی که می گیرید این باشد که از این پس، به جای استعمال دخانیات، فارغ از هرگونه استرس و فشار، بدوید یا مطالعه کنید. یا این که صبح ها کمی زودتر و با روحیه یی با نشاط تر از خواب بیدار شوید. شاید تصمیم شما بر این باشد که از این پس، به جای آنکه دیگران را مسئول بدانید، خود در جهت شادتر شدن زندگی تان اقدام کنید. 

شاید تصمیم بگیرید با انجام کاری که برای دیگران ارزش و اهمیت فراوانی دارد، به لحاظ شغلی موفقیت های بیشتری کسب کنید. شاید هم تصمیم داشته باشید با ادامه تحصیل و کسب مهارتهای اکتسابی جدید، درآمد بیش تری برای خود و خانواده تان کسب کنید یا این که به مدد آموخته های خود بتوانید حضوری موثرتر در کنار خانواده و دوستان خود داشته باشید.

هم اکنون در این لحظه، تصمیمی بگیرید که حقیقتا شما را به فعالیت و حرکت وادار کند و سعی کنید که تحت هر شرایطی، تصمیم خود را جامه عمل بپوشانید. ابتدا یک تصمیم ساده بگیرید، به خودتان یا به فرد دیگری، قولی بدهید که به سادگی بتوانید آن را انجام دهید. با انجام دادن این تصمیم باید به خود ثابت کنید شما این توانایی را دارید که تصمیمات بزرگ تری هم بگیرید. بدین ترتیب عضلات تصمیم گیری را نیرومندتر و قدرتمندتر خواهید کرد.

اکنون پس از آن تصمیم گیری ساده، تصمیمی دیگر بگیرید که می دانید تحقق آن به تلاش و کوشش بیشتری نیاز دارید و باید از خود بیش تر مایه بگذارید. تصمیمی که شما را ترغیب کند و به شما انگیزه و الهام فکری بدهد. برای خانواده و دوستان خود از تصمیماتی که گرفته اید، بگویید. هنگامی که توانستید تصمیم را به مرحله عمل برسانید، آن گاه است که احساس سربلندی و غرور می کنید. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

این داستان حکایت مرد کشاورز هندی است که تنها یک اسب برای شخم زدن زمینش داشت. وقتی تنها اسب کشاورز، جان سپرد، همسایه ها همگی به حال او تاسف خوردند. به عقیده آن ها این حادثه یی وحشتناک بود، اما کشاورز عقیده داشت شاید در پس ای حادثه، حکمتی وجود داشته است. روز بعد، دهقان با دو اسب به خانه بازگشت. همسایگانش گفتند: چه عالی شد که او اکنون دو اسب دارد. اما کشاورز عقیده داشت، شاید در پس این کار حکمتی وجود داشته باشد. هنگامی که پسر مرد دهقان تلاش کرد تا اسب ها را برای سوارکار تعلیم دهد، در حین آموزش اسبان، یک پایش شکست. همسایه ها همه گفتند: چه حادثه وحشتناکی. اما مرد دهقان هم چنان عقیده داشت شاید در پس این حادثه، حکمتی وجود داشته است. چند روز بعد تمامی مردان جوان آبادی به خدمت سربازی فراخوانده شدند و از آن جا که پسر کشاورز به جهت شکستگی پا و زخمی بودن، قادر به حمل سلاح نبود، به او اجازه داده شد در روستا بماند و از انجام خدمت سربازی معاف شد. حالا دیگر تمامی همسایه ها، از شانسی که پسر جوان آورده بود، سخن می گفتند. و کشاورز در جواب آنها گفت: شاید در پس این حادثه، حکمتی نهفته باشد.

هنگامی که شما به چیزی اعتقاد دارید و این اعتقاد شما تا کنون موثر واقع نشده، به احتمال زیاد درباره آن، قضاوتی نسنجیده و عجولانه داشته اید. شاید چیزهایی که به نظر ما، به ظاهر دشوار و سخت می آیند، اصلا دشوار و سخت نباشند. شاید هم این دشواری ها، موقتی و گذرا باشند. توانایی شما برای قضاوت شایستگی موقعیت ها و شرایط، بستگی بسیار زیادی به تجسم شما از آینده و تصویری دارد که از آن پیش روی خود قرار می دهید. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

همواره باید به این نکته توجه شود که نیرویی وجود دارد که به مدد آن، قادر خواهیم بود، تمامی وجوه و عرصه های زندگی خود را دگرگون کنیم. اما به واقع، این نیرو کجاست و ما چه گونه می توانیم از آن استفاده کنیم؟ همه می دانیم تنها وقتی می توانیم به نتایج جدید برسیم که عملکردهای خود را تغییر داده و از شیوه های جدید بهره بگیریم. البته باید این نکته را همواره در نظر داشته باشیم هر رفتاری که از ما سر می زند یا هر کاری که انجام می دهیم، همواره محصول تصمیماتی است که پیش از این اتخاذ کرده ایم: 

نیروی تصمیم گیری، نیرویی است که قادر است همه چیز را تغییر دهد.

همان طور که پیش از این نیز گفته شد، نمی توانیم همه پیش آمدهای و رخ دادهای زندگی را تحت کنترل خود درآوریم، اما قادریم افکار، باورها، احساسات و عملکرد خود را در رویارویی با این قبیل حوادث، کنترل کنیم. باید به این نکته بیندیشیم که در هر لحظه از زندگی، چه تسلیم شویم و چه تسلیم نشویم، همواره امکان انتخاب راهبردها و عملکردهای جدید بسیاری زیادی داریم که تنها به اندازه یک یا دو گام از ما فاصله داشته و در انتظار ما هستند. بسیاری از ما فراموش می کنیم که این توانایی را داریم که آزادانه انتخاب کنیم. 

این تصمیمات ما هستند که سرنوشت ما را رقم می زنند، نه شرایط حاکم بر زندگی ما.

شیوه زندگی امروز شما، محصول تصمیماتی است که در گذشته اتخاذ کرده اید. به طور مثال این که غالب اوقات خود را با چه کسانی می گذرانید، در گذشته چه چیزهایی آموخته یا به عکس، نیاموخته اید، به چه چیزهای عقیده دارید، آیا سختی ها را تحمل کرده و با آن ها مبارزه می کنید یا این که در برابر آن ها تسلیم می شوید، متاهلید یا مجرد، فرزند دارید یا اینکه صاحب فرزندی نیستید، چه تصوری از تاهل و پدرو و مادر شدن دارید، دخانیات مصرف می کنید یا این که اهل مصرف برخی مواد و نوشیدنی ها هستید، چه تصوری از خودتان دارید و درباره خود، چه گونه فکر می کنید و دست آخر آن که چه میزان توانایی و لیاقت های خود را باورد دارید؟ 

تمامی این تصمیمات بر زندگی شما حاکم هستند و آن را هدایت می کنند. اگر به واقع قصد داریم، تحولی در شیوه زندگی مان به وجود آوریم، لازمه آن این است که تصمیمات جدیدی اتخاذ کنیم، از نو برای اهداف کوتاه مدت و دراز مدت مان تصمیم بگیریم، این که از زندگی چه می خواهیم، چه کارهایی را قصد داریم در آینده انجام دهیم ... و این که مسئولیت چه چیزهایی را می خواهیم بر عهده بگیریم. هنگامی که واژه تصمیم را به کار می بریم، تلقی من از آن، نوعی انتخاب واقعی و آگاهانه است. بسیاری از مردم به طور مثال می گویند: (( خوب، من تصمیم می گیرم مقداری وزن کم کنم.)) در واقع آن ها بدین ترتیب، تصمیم بسیار کلی می گیرند و هدفی را که تعیین می کنند دقیقا مشخص نیست. این تصمیمات کلی نمی تواند ما را به هدف نزدیک کند، چرا که خود هدف کاملا مشخص نیست. آن ها با این روش، تنها پیش فرضی از هدف را تجسم می کنند. به عبارت دیگر آن ها تنها با این جمله می گویند: (( اگر بشود می خواهم کمی لاغر شوم )) .

ویژگیهای یک تصمیم واقعی:

یک تصمیم واقعی این است که آن ها با تمامی شرایط و عواملی که بر سر راه تحقق هدفشان قرار می گیرد مبارزه کرده و راه آن ها را سد کنند و در عین حال با تمام قوا بر روی هدف موردنظر متمرکز شوند. هیچ گاه نباید به پشت سر نگاه کنید و تحت هیچ شرایطی نباید از تحقق تصمیم خود صرف نظر کنید.

مطلب درس سوم ادامه دارد ...

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند. سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.
سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.
حرف های ستوان را شنید ، اما سرباز تصمیم گرفت برود به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد
وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است.
سرباز گفت: ولی ارزشش را داشت ، ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده، سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت ، زیرا وقتی من به او رسیدم او هنوز زنده بود و به من گفت: می دانستم که می آیی....
می دانی ؟! همیشه نتیجه مهم نیست . کاری که تو از سر عشق وظیفه انجام می دهی مهم است. مهم آن کسی است یا آن چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی. پیروزی یعنی همین.
  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

اکنون زمان آن فرا رسیده تصمیم خود را بگیرید. همین حالا با خود عهد کنید از این پس دیگر هرگز افسردگی، نومیدی و یاس به خود راه نخواهید داد و خود را انسانی فرض نخواهید کرد که کاری از دست او ساخته نیست. این سخن بدین معنی نیست که شما در رویارویی با مشکلات و سختی ها، چشم خود را به روی واقعیات ببندید، بلکه هدف از بیان این نکته آن است که:

1.        احساس افسردگی و اندیشه ناتوانی و عقیم بودن را از خود دور کنید و اقدامات ضروری برای اعمال تغییر در زندگی تان را به عمل آورید.

2.      حتی اگر شرایط فعلی شما رسیدن به اهداف تان را امری ناممکن جلوه دهد، با این همه شما قادرید هر زمان که بخواهید، ورق را برگردانید.

واقعیت این است که همه ما به نوعی با مشکلات روبرو می شویم، ناامیدی و خشم را تجربه می کنیم، اما آن چه مهم است، نحوه برخورد و عملکرد ما در رویارویی با این پس روی ها و بازگشتن به شرایط مطلوب است. این نکته بیش از هر امر دیگری زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد.

 همواره باید به خود یادآور شویم:

خداوند هیچ گاه با ما سر دشمنی ندارد، اما اغلب آن چه او از ما می خواهد این است که در رویارویی با دشواری ها، بردباری و پشت کار خود را از دست ندهیم. هیچ کاری نشدنی نیست. وقتی برای انجام کاری تلاش کنید و تلاش شما با موفقیت روبرو نشود، اگر از این عدم موفقیت بیاموزید که دفعه بعد آن کار را با کیفیتی بهتر انجام دهید، این به اصطلاح شکست به واقع، پیروزی است. سخن قصاری که همواره مرا در زندگی، یاری داده است:

1.      پیروزی، نتیجه تصمیمات صحیح

2.      تصمیمات صحیح، نتیجه کسب تجربه

3.      و تجربه، نتیجه تصمیمات غلط است

هرگز فراموش نکنید! وقتی تلاش می کنیم تا روز به روز به سوی بهتر شدن پیش برویم و از اشتباهات مان درس بگیریم، در این صورت موفقیت از آن ما خواهد شد. بیاید یک بار با دقت به خودمان نگاه کنیم. به راستی چه انگیزه یی ما را به فعالیت وا می دارد؟ ...

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

برایان ادیسون می گوید: 

فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را همزمان در هوا نگهدارید و مانع  افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و  باقی آنها  شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن  توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد  آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و  خرد میشوند. او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند  از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است.کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه کاری برای کاسبی وجود دارد ولی دوستی که از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای که از هم پاشید دیگر  جمع نمیشود،‌ سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده  دیگر آرامشی ندارد.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب