Lean Management

مدیریت ناب

Lean Management

مدیریت ناب

مدیریت ناب یک وبلاگ آموزشی و تحلیلی درباره ارزش آفرینی در سازمان و مدیریت و راه هــــــای شناخت و دستیابی به موفقیت در زندگی کاری و فردی است. گروه مهندسی مدیریت ناب متعــهد است هر آنچه که آموخته با شما به اشـــــتراک بگذارد و در ترویج "ما می توانیم" نهایت سعی و تلاش خود را بکار گیرد.

۱۴ مطلب با موضوع «موفقیت و اصول آن در زندگی :: هفت قاعده موفقیت در زندگی ـ افا ولدارگ» ثبت شده است

بنام خدا

7.   آیا آماده پرداختن تاوان هستید؟

چقدر هدف پیش روی شما مهم است؟ از این نقطه نظر بررسی کنید که تا کنون چه اقدامات اولیه ای را انجام داده اید. یک سخنران درمان گرا از شرق آسیا به روش خود، این چنین نقل می کند: جهان، عالم و کاینات همه دست در دست هم می دهند و قبل از آن که هدف را در تو جامعه عمل پوشانند، ابتدا می خواهند ببینند، آیا این نعمت با آن آرزو و خواسته قلبی تو هماهنگی دارد، آیا از ته قلب و به طور جدی و واقعی می خواهی که به این نعمت و خواسته برسی، آیا واقعا سزاوارش هستی، بعد به تو عطا کنند. بنابراین پیش خود این گونه تصور می کنیم که از آسمان، مجانی به زمین پرتاب نشده ایم، بلکه از دفتر شخصی و لیاقت های خودمان است. همواره از افراد موفق می شنویم و یا می خوانیم و یا گاهی به چشم می بینیم، که چه طور همیشه به خاطر هدف، مبارزه و با انواع موانع دست و پنجه نرم می کردند. چنانچه از بالا نگاه کنیم، آن خودرایی، لجاجت، سرسختی و پشت کارشان در این قضیه تاثیرگذار بوده است.

سر سختی و پشتکار را می توان این گونه تعبیر کرد: هرگز تسلیم در قبال آنچه که غیر قابل تغییر به نظر می رسد، نشویم. زیرا تسلیم راه را بر ما مسدود و جلوی راه مان سد معبر ایجاد کرده است. اگر ما واقعا بخواهیم به مقصد برسیم، پس باید راه فرعی را پیدا کنیم و فقط یک مسیر را انتخاب نکنیم. آب وقتی بر زمین می ریزد مستقیم پیش نمی رود، جایی که مسدود است از درز دیگری عبور می کند و به گونه ای دیگر راه خود را پیدا می کند.

چنانچه شما واقعا و از ته قلب چیزی را بخواهید. راه میان بر برای رسیدن به خواسته خود را هم به طور حتم پیدا می کنید. یــــــــــــک ضرب المثل آمریـــــــــــــکایی می گـــــــــوید: If you can dream it, you can make it یعنی چنانچه بتوانید تصورش را بکنید، قطعا به مرحله ظهور هم خواهد رسید. یعنی اگر در عالم رویا ببینید، خواهید توانست در عالم واقعیت هم آن را بسازید. بی تفاوت از اینکه در چه سن و سالی هستید یا چه مقدار مهارت دارید. پس هرگز جلو اهداف و امیال واقعی خود را نگیرید و بگذارید طبق آن شور و اشتیاق درونی خود پیش روید و همواره طریق تخصصی و بهای پرداختی آن را پیدا کنید و ادامه دهید. فقط یک دلیل برای رها کردن و نا امیدی و تسلیم وجود دارد: چنانچه شخصی دلیل مستدل و محکمه پسندی از خود ارایه دهد و مصرانه به مرحله ظهور رساند که این راه، راه واقعی او نبوده است.

8.   موفقیت همیشه خریدنی نیست

گاهی پیش می آید که شما از سرمایه خود هم می گذرید و تاوان گزاف را هم به طور کامل پرداخت می کنید، حتی نه فقط یکبار بلکه به طور مداوم، با این وجود آنچه را که آرزویش را دارید، دریافت نمی کنید. این جاست که آن اصل و قانون کاینات در مورد شما از اعتبار ساقط است.

"برای چه درو نمی کنید، آن چه را که با دست های خود در زمین کاشته اید؟"

سندروم خودبلودکادها تاثیرات جبران ناپذیری را در عمق وجود انسان بر جای می گذارد. شما خود را تحت فشار می گذارید و راه درست را با زور میخ و چکش می خواهید به مغز خود فرو کنید. ابتدا خود را رها کنید، فکر خود را آزاد بگذارید، حالا چون دری روی شما بسته مانده است که نباید درهای دیگر را بر خود ببندید. افق گسترده ای را پیش روی خود تجسم کنید تا بتوانید راه درست دیگر را خود انتخاب کنید.

انتخاب امکان دوم یا آلترناتیو همین جا مصداق پیدا می کند، چنانچه شما، آنچه می خواهید، به دست نمی آورید، با وجودی که پیشاپیش تاوان آنرا هم پرداخت کرده اید، پرچم قضاوت خود را این گونه علم کنید:

 (( راه و هدف را اشتباه انتخاب کرده ام )). همزمان توجه خود را به این مساله معطوف کنید: به جای این در بسته کدام یک از درها به رویم باز است و بعد روی بهای ورودیه آن هم حساب کنید و خوب در نظر بگیرید، برای رسیدن به این هدف چه بهایی باید بپردازید و آیا واقعا ارزشش را دارد؟ 

این مطلب ادامه دارد ...

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

5. هنگام تخمین و برآورد بهای پرداختی از قدرت تجسم خود یاری بگیرید

همه ما خوب می دانیم که چه چیزهایی برای مان خوب و مفید است و نیک می دانیم که از چه کانال هایی می توانیم آن را دریافت کنیم. این شناخت فقط از حس خواستن آگاهانه ما نشات می گیرد. اغلب ما بر اساس نیروی تصور و تجسم و با آن قدرت شگرف تخیل طی طریق کردن و به دست آوردن موضوعی برای مان میسرتر است، تا از طریق قدرت تفکر محض.

6. چرا ما با بی میلی تاوان ها را می پردازیم؟

اساسا چنانچه بخواهیم در معیار وسیع تر به این قضیه نگاه کنیم، در می یابیم که یکی از تیپ های شخصیتی و نمونه های بارز خصوصیات و صفات انسانی این است که آدمی همواره مشتاقانه دوست دارد به همه چیز دست یابد، بدون اینکه به خود واقعا زحمت دهد، یعنی دوست دارد همه چیز را مفت و مجانی در اختیارش بگذارند. درست به مثابه انگیزه قماربازان که با گذاشتن چندین سکه بی ارزش در دستگاه، آرزو می کنند میلیونر شوند. با وجودی که عقل سلیم می گوید: فرد باید برای انجام یک منظور و رسیدن به هدف از خود و از وقت و سرمایه اش مایه بگذارد تا بتواند به درستی به هدف دل خواه برسد. چرا که از هیچ، هیچ در نمی آید. ولی باز هم ما همیشه شعار می دهیم و پای عمل که می رسد، جا می زنیم. ما هر آنچه را که آرزو می کنیم، می خواهیم بدون زحمت و مشقت در واقع مفت و مجانی صاحب شویم. بخشی از الگو یا همان منیت ما، دوست دارد که واقعا با کمال میل به هدف برسد، اما در مفهوم واقعی، ما چند جانبه هستیم. بخشی دیگر از شخصیت درون ما حقوق مان را طلب می کند. شما برای کسب آرامش، امنیت، آزادی، لذت و رهایی از فشارها می جنگید و سرسختانه مبارزه می کنید و به این وسیله، آن ها خود را به عنوان عاملان خرابکار درونی برای رسیدن به هدف آشکار می کنند. خصوصا درست وقتی که هدفِ مدنظرمان خیلی مهم و با ارزش تر باشد، این عاملان خرابکار زودتر دست به کار می شوند و موانع خود را ظاهر می کنند. یکی از این عوامل، تنبلی و کاهلی است که در لیست عوامل خرابکارانه قرار دارند، و باعث می شود که ما از پرداختن تاوان برای رسیدن به هدف اجتناب کنیم. آن هم درست در راس هر گونه اقدام مثبتی پیشاپیش نمایانگر می شود. عامل دیگر ترس است که مانع و بازدارنده ای بر سر راه رسیدن به هدف می شود. اینکه ترس بجا یا نابجا باشد قضیه فرق می کند. زیرا در ابتدا برای اولین بار ترس، نتایج نامطلوبی و نامطبوعی را به بار می آورد. چون به درستی نمی دانیم، چه پیش آمدی برای مان در شرف وقوع است، و به این خاطر تلاش را، در ابتدای کار حذف می کنیم و حتی بعد از آن هم در مورد خواسته واقعی خود کنکاش نمی کنیم. پس دست روی دست گذاشتن و منتظر نشستن، تا ترس خود به خود از بین رود و به احساس امنیت کامل رسیدن، راهی بس بیهوده و خطاست. در انواع بحران ها باید با ترس، مقابله جدی کرد.

 ترس را داشته باش و با این وجود کارت را هم انجام بده

مفهوم این جمله چنین است، ترس خود را کتمان نکنید، قبول کنید که ترس دارید، در کنار آن دل و جرات نشان داده و کار خود را انجام دهید. گاهی ریسک کنید و دل به دریا بزنید و قبول کنید که هیچ کس به شما تضمین نمی دهد، همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. شاید در نهایت شغل و حرفه خود را از دست بدهید، شاید هم به شغل بهتری دست یابید و جایگاه بهتری نصیب تان شود. ایستادن روی سکو دو حالت دارد: یا سکو شما را به هوا پرتاب می کند، یا می شکند و به پایین سقوط می کنید. این درصد، همواره پنجاه، پنجاه است. این درصد متغیر به کدام طرف سنگینی می کند؟ بستگی به شناخت شما در مورد برآوردهای تان دارد. بنابراین باید با چشم های باز و موشکافانه به رویارویی با ترس درون خود بروید و دقیقا همان کاری را انجام دهید که از انجامش وحشت دارید و سرباز می زنید. تا به شما ثابت شود، آیا استحقاق رسیدن به هدف را دارید یا خیر؟ طبق تجربیات عینی ثابت شده است که باقیمانده قضایا حل است و بزرگترین مانع همان ترس ذهنی است. چنین رویارویی با ترس از هر چیز، پدیده جدیدی هم خلق نمی کند، اما همین قدر که تجربه کنید و چیزی را تغییر دهید، کفایت می کند. چرا که در نهایت بازهم نتیجه مثبت عاید خواهد شد و به نوعی پیروزی محسوب می شود. شکستی که به دقت ارزیابی شود و از آن نتیجه مورد انتظار بیرون آید به نوبه خود پیروزی به حساب می آید و شما را یک قدم به جلو می برد. چرا که به معنای عام هر شکستی به درستی مقدمه یک پیروزی حتمی است. خود را در برابر ترس از ناامیدی، دل سردی و بی کفایتی واکسینه کنید. آن هم با استفاده از عقل سلیم و احساسات مثبت در مورد خود حتی در بدترین شرایط ممکن.

روان ـ درمان گران آمریکایی توصیه می کنند که همواره خود را در بدترین شرایط تجسم کنید و بدترین شرایط ممکن هر چیز را ابتدا در ذهن خود تصور کنید. مثلا پیش خود بگویید: در نهایت مگر چه اتفاقی خواهد افتاد ... حداکثرش این است که ... و بعد از خود سوال کنید: آیا دنیا به آخر خواهد رسید؟ آیا به شهرت، اعتبار و آبروی من لطمه جدی خواهد خورد؟ خانه خراب خواهم شد؟ سلامتی ام مورد تهدید قرار خواهد گرفت؟ کسی مرا از کار اخراج خواهد کرد؟ گرسنه تر خواهم شد؟ و یا هیچ سقفی بالای سرم نخواهم داشت؟ یا تن پوشی که مرا در برابر گرما و سرما حفظ کند، برایم باقی نخواهد ماند؟

مطمئن باشید تمامی ذهنیات بیشتر مربوط به عالم تخیلات است و در عالم واقع کمتر به جنبه عینی می رسد و یا اصلا به وقوع نمی پیوندد. معمولا در انواع ترس ها موجبات، مقدمات و شروطی نهفته است که عقل سلیم را در ورای مختلف تعابیر و تفاسیر دیگر دست به توجیه می زند. در چنین مواردی پرداخت آن بها برای مان بسیار سنگین می آید حداکثر این است که ما را به فکر می اندازد و آن زمان که به صرافت می افتیم، گویی تمامی اعضا و جوارح بدنمان را می کِشند و مدام با خود کلنجار می رویم.

 این تاوان های سنگین را ما به همین راحتی نمی پردازیم، می دانیم که تا مدتی به نوک شاغول متصل هستیم و در نوسان باقی خواهیم ماند. از یک سو میان راحتی و آسایش و از سوی دیگر میان احساس گناه و عذاب و وجدان و احساس سرشکستگی و بدبختی و نابودی. از این رو در این گونه مواقع باید به گفت و گو با اطرافیان مورد اعتماد بنشینیم، آن هم کسانی که قبلا این مسیر را طی کرده اند و چنین جرات هایی را از خود نشان داده اند و این تاثیر بسزایی در روحیه ما خواهد گذاشت و در ادامه مسیر زندگی به ما قوت، توان و انرژی خواهد داد.

تجربه نشان داده است، جرات و شهامت در تصمیم گیری ها، راه پیدا کردن حلِ مشکلات را برای مان هموارتر می کند، تا بتوانیم درست تصمیم بگیریم، تصمیمی که هیچ کس نتواند از اتخاذ آن ممانعت کند. اغلب ما خود را در آن حد نمی بینیم که گاهی در زندگی، تصمیمات قطعی و سرنوشت سازی بگیریم. حداکثرش این است که تا مدتی به فکر فرو می بریم و با خود کلنجار می رویم و بعد از مدتی به دست فراموشی می سپاریم و اوضاع برای مان مثل سابق می شود و همه چیز به روال عادی و همیشگی خود باز خواهد گشت و مدام هم شکایت از زمانه می کنیم و سرنوشت را مقصر می دانیم، دیگران را نیز در صورتی که مقصر اصلی در بروز پدیده ها هستند. خود ما هستیم که نمی توانیم تصمیم قطعی و سرنوشت سازی بگیریم. با تصمیمات ما موقعیت ها تغییر می کند و خواه یا ناخواه موقعیت جدیدی پیش می آید که به مراتب از موقعیت قبلی بهتر خواهد بود. ولی باید در نظر داشته باشیم، زمانی بهتر از قبل می شود که در تصمیم گیری عجولانه و نسنجیده عمل نکرده، و خوب به عواقب و تبعات آن فکر کرده و از خود گذشتگی نشان داده و خود را انعطاف پذیر کرده باشیم و روی هم رفته تصمیمی عقلایی گرفته باشیم و نه عجولانه و از روی هوس. این جاست که تمایز میان یک تصمیم درست یا غلط ما را به تردید می اندازد که از ادامه راه منصرف می شویم چشم های خود بر روی موقعیت های جدید می بندیم و امکانات جدید را بر خود حرام می دانیم و از قبول هرگونه پیشنهادی امتناع می ورزیم و در نـهایت روز به روز فرسوده تر از روز قبل می شویم. گاهی اوقات متوجه می شویم برای رسیدن به هدف، راه هایی پیش روی مان قرار می گیرد که نه تنها ما را به هدف نمی رساند، بلکه دورتر می کند و حتی ما را از لحاظ شخصیتی به انحطاط می افکند. گاهی سوال سرنوشت سازی در ذهن متبادر می شود:

(( چگونه می توانم به هدف برسم، به طوری که در جهت مخالف ذات، فطرت و یا دلایل مستدل و بنیادین اعتقادی ام رفتار نکنم؟ ))خوشبختانه همواره چندین راه برای رسیدن به هدف وجود دارد و هم چنین یک تاوان منحصر به فرد که مربوط به خود شخص است. از راهی باید وارد شد که ضربه ای به روحیات، اعتقادات و باورهای او نخورد. آن راه را از ذهن خود بیرون بکشید، همان راهی که مطابق و هماهنگ با روحیات و باورهای شماست.

این مطلب ادامه دارد ... 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

3. در مورد برآورد بهای واقعی، از کانال درست اطلاع رسانی شود

طبیعی است که مساله وخیم تر خواهد شد چنانچه شما هر چه به افکار و ذهن خود رجوع می کنید، کمتر به نتیجه می رسید که چه مخارجی را باید بپردازید ولی به طور نامعین و نامعلوم گاهی حدس می زنید که شاید لیست تهیه شده، اشتباه است و یا نقص هایی دارد و یا شاید اطلاعات شما در اطلاع رسانی به خودتان، کافی نیست. سپس چنانچه بعد از ساعت ها تلاش و کنکاش نتیجه مورد انتظار به دست نیامد، و بر خلاف آن چه تصور می کردید، هنوز نتوانستید تصمیم درستی بگیرید، احتمال آن زیاد است که یک بهای مخفی و کشف نشده وجود دارد که شما اطلاع درستی از آن ندارید و تا کنون تجربه نکرده اید. ما اغلب در مورد عیوب خود کور هستیم، حالا یا نمی خواهیم ببینیم یا نمی توانیم ببینیم، این موضوع باز می گردد به غرور ما یا به درک کم ما از خودمان و به تصور این که چون در مورد کمبودها و نقص های درونی خود پرده پوشی می کنیم، به خود می بالیم که دیگران هم حتما متوجه نخواهند شد و نمی توانند ببینند. در صورتی که بر عکس آن صادق است، آن چه ما در خود نمی بینیم، دیگران به وضوح در ما می بینند. حالا چه مربوط به نکات مثبت یا منفی ما باشد. حالا اگر به این سخنان شک دارید، می توانید از افراد مورد اعتمادتان، این موارد را سوال کنید و در صدد رفع آن برآیید. مثلا از آن ها بخواهید که خیلی صریح به شما بگویند، چه نقاط ضعفی دارید؟ چه نقص هایی دارید؟ چه کارهایی را عمدا یا سهوا  اشتباه انجام می دهید؟ و در نهایت به عوض اینکه غمگین و سرخورده شوید، خوشحال باشید که چون به عیوب خود پی بردید، سریع می توانید در صدد رفع آن برآیید. و باز هم چنان چه، بدون بهره گیری از تمام این موارد ذکر شده می خواهید از نقص هایی که در شما وجود دارد مطلع شوید، و در پی رفع آن کوشش کنید، و دقیق پی ببرید در این راه باید چه تاوانی بپردازید، می توانید به روش عقل سلیم بپیوندید. یعنی خوب به عقل خود رجوع کنید. زیرا اولین جرقه تصمیم گیری ها و حتی اولین جرقه های فکری بر اساس منطق شخصی به وجود می آید. یعنی همه چیز ابتدا از عقل سلیم تراوش می کند و به یک باره بیرون می ریزد. پس سعی کنید از عقل سلیم خود سوال نکنید بلکه دستور دهید این کار را باید بکنم تا موفق شوم. در این زمینه باید دقیقا خواسته های قبلی و آرزوی واقعی دل خود را کشف کنید و اگر به صورت مکتوب این کار را انجام دهید، باز هم بهتر به نظر می رسد و در کنار آن نیز لیستی تهیه کنید و خیلی صادقانه عیوب و نکات منفی خود را دقیق یادداشت کنید. در مرحله دوم باید نکات منفی لیست خود را تا سر حد امکان به نکات مثبت تغییر دهید و در لیست مهارت ها و استعدادها، ویژگی ها و خصلت های اخلاقی و رفتاری خود را دقیق در نظر و روی کاغذ آورید و سپس با یک ارزشیابی دقیق به گره کور زندگی خود پی می برید و به راحتی آن را باز می کنید و خواهید دید که درهای سعادت یکی پس از دیگری به روی شما گشوده خواهد شد.

4.  با خود محترمانه و جدی برخورد کنید  

چنانچه بخواهید قیمت هدف خود را به درستی تخمین بزنید، باید در کنار کسب اطلاع از نقاط ضعف و کمبودهای تان، با خود نیز جدی باشید و بسیار محترمانه برخورد کنید و با وجود نقاط ضعف، بازهم خود را همواره بزرگ بشمارید. فقط یک خطر بزرگ در کمین شماست، ممکن است پرداخت تاوان، برای رسیدن به هدف را ناگهان کم ارزش تلقی کنید و به سادگی منصرف شوید. چرا که پرداخت آن مستقیما شخصیت باطنی ما را جریحه دار می کند، آن جاست که مجبور می شویم به خود دروغ بگوییم و بلافاصله به دنبال توجیهات مختلف می گردیم و دلایلی پیدا می کنیم تا پرداخت تاوان را ناعادلانه به حساب آوریم چون احساس می کنیم که جبری است، بنابراین به آن بی اعتنایی می کنیم و این جاست که سریع مسئولیت ها را به دوش دیگران می اندازیم. چراکه این رفتار به مراتب آسان تر است تا این که خود را مقصر بدانیم و به طور مداوم آن احساس آزار دهنده تقصیر و گناه یا عذاب وجدان به سراغ مان آید و راحت مان نگذارد. بخصوص در موارد اخلاقی و یا عدم توانایی جهت پذیرش مسئولیت ها و آنچنان ماهرانه و با ظرافت تمامی تقصیرها و کوتاهی را به گردن دیگران می اندازیم تا زمانی که خیال خود را راحت کنیم. به عوض اینکه کمی به خود سختی دهیم، خود را خطاکار بشناسیم و با صراحت و جرات به نقاط ضعف و اشتباهات خود اعتراف کنیم و نکات منفی و نامناسب خود را کنار بگذاریم و رفتارهای نابه جای خود را تغییر دهیم و خلاصه از روی سایه خود بپریم و عبور کنیم. شما دقیقا از آن عیوبی که در خود می بینید، نباید فرار کنید بلــکه باید با میل بپذیرید و با شهامت به مقابله با آن بپردازید. این در واقع همان بها و تاوانی است که باید بپردازید.

این مطلب ادامه دارد ...

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

از بلندای برج دیده بانی و مراقبت به قضایا بنگریم، 

همواره باید اعتقاد داشت که سعی مان بر این باشد که همه چیز را از بالا به پایین نگاه کنیم و نه از پایین به بالا، چراکه هر قدر وارد جزئیات شویم همواره معلق و آویزان می مانیم. بنابراین باید بنیان کلی را مورد بررسی قرار دهیم. با این وسیله می توانیم همواره راه حل مناسب و راضی کننده خود را پیدا کنیم. قواعد بازی زندگی نیز از همین دیدگاه به تمامی موضوعات می نگرد. با بکارگیری این اصل، شما در مسیری قرار می گیرید که نه فقط به حوزه های شخصی خود اشراف پیدا می کنید بلکه روی هم رفته تمامی گستره های زندگی افراد را هم مورد توجه قرار خواهید داد. از این دیدگاه شما می توانید به راحتی و بدون هیچ دغدغه فکری، فقط با تکیه به آن زندگی کنید.

هر قدر زودتر دست به کار شوی، به همان نسبت جلوتری، 

این جمله کمک می کند که انجام کارهای نامطلوب را سریع پایان دهیم تا خیالمان آسوده شود. اصول زندگی شما دربر گیرنده فلسفه زندگی تان است. اغلب شما از تجربیات خود بیشتر استفاده می کنید تا از تکنیک های رفتاری تان، فرض را بر این می گذاریم که شما مایلید به فرزند خود که خیلی هم دوستش دارید، راهنمایی اش کنید. چگونه به او اطلاع رسانی می کنید و در جریان امور قرار می دهید؟ اساسا، قواعد زندگی گاهی بسیار سخت و خشن است. همانند اصول و قواعد گروه مافیا که رییس آن بدون هیچ گونه ملاحضه و رعایت حقوق دیگران بیرحمانه مقاصد خود را پیش می برد و عملی می سازد و اجرای این اصول را بدون چون و چرا به گروه خود توصیه می کند و حتی به این قوانین بها و ارزش می بخشد، هر چند که مطمئنا این ارزش یک ارزش واقعی نیست. روی هم رفته قواعد و روش زندگی تاکید بر این مطلب دارد تا فرد با بکارگیری آن، دیدگاه وسیع تری باید تا جایی که از درون بتواند خط مشی مناسسب خود را در نظر گرفته و آن را حفظ کند. در مطالب ارائه شده تئوری نامشخص ماوراء طبیعه پیشنهاد نمی شود. چون هر چند ممکن است خیلی مهیج و محرک باشد. اما این تهیج به همان سرعت که بالا می رود ناگهان هم فروکش خواهد کرد. نظر بر فعالیت های قابل اجرا و مثبت در زندگی است که ابزار موثر خودش را هم دارد و قابل استفاده نیز هست. وقتی بر اثر ارزش و اعتبارات از پیش تعیین شده، در مسیر صحیح قدم برداریم، و از تکنیک های رفتاری خود که بر اساس تجربیات استوار شده اند، بهره جویم، از آن جایی که این تجربیات قبلا امتحان شده اند، پس قابل استفاده و درست هستند.

همواره به این مطلب توجه داشته باشید که منحصرا خود شما تصمیم گیرنده نهایی هستید. 

آیا شما تا کنون این کار را کرده اید؟ 

یعنی اهداف، آرزوها و خواسته های تان را دقیقا مشخص کرده اید؟ و می دانید که واقعا چه می خواهید؟ پس لطفا دسته چک خود را بیرون بکشید و برای این هدیه کوچک (( رسیدن به مهمترین هدف )) چکی بکشید، چشم های خود را ببندید و پس از پرداختن بها، تصور کنید که به هدف رسیده اید.

1.    حالا هدف چیست؟ آیا شما نیز هدف خود را واضح و آشکار مدنظر دارید؟

بسیار خوب، زیرا در این قاعده بازی شرط بر این است که دقیق کشف شود، چه چیزی را باید به مرحله ظهور رساند و جامعه عمل پوشانید و از طریق چه فعل و انفعالاتی و با استفاده از چه ابزار خاصی می توان به هدف رسید. حال کمی هم در مورد مخارج صحبت کنیم. رسیدن به هدف، مسلما هزینه هایی در بردارد و شما بایستی هزینه آنرا بپردازید و هر کسی نیز بسیار راحت پی می برد که آن قیمت قطعی نام دارد. به عنوان مثال وقتی شما تمایل به دریافت گواهی نامه دارید، باید دوره تمرینی آن را طی کنید. ساعت های مدید وقت می گذارید، پشت رل می نشینید، تمرین می کنید، امتحان می دهید و قبول می شوید، سپس می توانید گواهی نامه رانندگی را دریافت کنید. تمامی این بایدها در واقع همان بها و تاوانی است که شما بر حسب موقعیت جدید پرداخت می کنید. اما این بها برای هرکس متغیر است و وابستگی نسبی به خود او دارد و شرایطی که او به آن وابسته است. در بیشتر موارد نیز فرد باید پیشاپیش، ابتدا خود را مورد ارزشیابی قرار دهد و بعد شرایط موجود را دریابد و در نهایت به هدف خود بیندیشید. اغلب قیمت قطعی و یا رسیدن به هدف با قیمت فردی یا شرایط شخصی و محیط فردی در هم ادغام می شوند. به عنوان مثال وقتی شما می خواهید دیپلم بگیرید، درست به مانند تمامی هم شاگردی های دیگر از خواب، خوراک و از اوقات فراغت خود تا حدی می کاهید، زحمات زیادی را متقبل می شوید، مغز خود را انباشته از محفوظات تئوریکی می کنید، هر روز مقداری از پول خود را صرف ایاب و ذهاب می کنید و ... این ها تماما قیمت های قطعی برای اخذ دیپلم به شمار می روند. اما در این میان بستگی به شما دارد که تا چه مقدار از استعدادها و توان مندی های خود استفاده کنید، چه مقدار وقت بگذارید، شرایط را چگونه بهتر کنید و... که این ها تماما به قیمت شخصی فرد باز می گردد. پاداش در اینجا دیپلمی است که دریافت می کنید. در این جا لازم به تذکر است که فرد بایستی حد و مرزهای طبیعی خود را حفظ کند، جانب احتیاط را از هر نظر رعایت کند و صرفا برای رسیدن به هدف خود، شرایط و دیگران را نابود نکند. در واقع رسیدن به هدف به قیمت قطعی خودش، نه به هر قیمتی باشد!

2.       لیستی از تمامی این مخارج تهیه کنید

چنانچه قیمت های فردی و قیمت های مقطعی برای مان مسلم شود، یکی از امتیازاتش آن است که ما می توانیم آشکارا و بدون هیچ دغدغه تصمیم بگیریم: آیا پرداختن این همه تاوان، برای رسیدن به هدف، مقرون به صرفه است یا نه؟ چنانچه شما هم بخواهید برآورد کنید؛ آیا پرداختن این قیمت برای رسیدن به هدف برای تان ارزش دارد یا نه؟ بهترین راه این است که به صورت مکتوب یادداشت روزانه بردارید. ابتدا یک ورق آماده کنید، آن را به سه قسمت عمودی تقسیم کنید، در قسمت اول عمودی خواسته، آرزو و یا هدف در قسمت دوم عمودی قیمت قطعی و بها و تاوان پرداختی و در قسمت عمودی بهای فردی یا همان شرایط خود و محیط را یادداشت کنید! مثالی می آورم فرض بر این می گیریم که شما تمایل دارید که شلوار دلخواه خود را بپوشید ولی این شلوار برای تان تنگ است، تصور می کنید که چگونه اندازه شما می شود؟ در قسمت اول عمودی، هدف واقعی، یعنی پوشیدن شلوار دلخواه در قسمت دوم می نویسید: قیمت قطعی: پنج کیلو اضافه وزن خود را باید کم کنم، یعنی بهایی باید بپردازم، این بها همان کم کردن وزن است، پس باید چربی زیادی مصرف نکنم، از خودرن شکلات و انواع نوشابه ها خودداری کنم و ... در ستون سوم عمودی یعنی قیمت فردی می نویسم: آیا با در نظر گرفتن شرایط جسمانی ام اجازه دارم، سریع وزن کم کنم؟ آیا به سلامتی من ضربه نمی زند، آیا از لحاظ روحی ضعیف نمی شوم؟ آیا این رژیم غذایی مانع فعالیت فکری و علمی من نمی شود؟ پس به خوبی باید به پیامد آن توجه کنم و در نهایت تصمیم بگیرم و درست ارزشیابی کنم که پوشیدن این شلوار دلخواه به چه قیمتی برایم تمام می شود؟ به محض این که چنین لیستی تهیه کنید متوجه خواهید شد چه مواردی از قلم افتاده است؟ طبیعی است که باید به خود یادآوری کنید، چنان چه لیست شما از هر جهت کامل شود، به این وسیله، یک مبنا و اصول خوبی برای تصمیم گیری دارید.

این مطلب ادامه دارد ...

  • گروه مهندسی مدیریت ناب