قاعده اول از موفقیت در زندگی: بهای هدف
بنام خدا
5. هنگام تخمین و برآورد بهای پرداختی از قدرت تجسم خود یاری بگیرید
همه ما خوب می دانیم که چه چیزهایی برای مان خوب و مفید است و نیک می دانیم که از چه کانال هایی می توانیم آن را دریافت کنیم. این شناخت فقط از حس خواستن آگاهانه ما نشات می گیرد. اغلب ما بر اساس نیروی تصور و تجسم و با آن قدرت شگرف تخیل طی طریق کردن و به دست آوردن موضوعی برای مان میسرتر است، تا از طریق قدرت تفکر محض.
6. چرا ما با بی میلی تاوان ها را می پردازیم؟
اساسا چنانچه بخواهیم در معیار وسیع تر به این قضیه نگاه کنیم، در می یابیم که یکی از تیپ های شخصیتی و نمونه های بارز خصوصیات و صفات انسانی این است که آدمی همواره مشتاقانه دوست دارد به همه چیز دست یابد، بدون اینکه به خود واقعا زحمت دهد، یعنی دوست دارد همه چیز را مفت و مجانی در اختیارش بگذارند. درست به مثابه انگیزه قماربازان که با گذاشتن چندین سکه بی ارزش در دستگاه، آرزو می کنند میلیونر شوند. با وجودی که عقل سلیم می گوید: فرد باید برای انجام یک منظور و رسیدن به هدف از خود و از وقت و سرمایه اش مایه بگذارد تا بتواند به درستی به هدف دل خواه برسد. چرا که از هیچ، هیچ در نمی آید. ولی باز هم ما همیشه شعار می دهیم و پای عمل که می رسد، جا می زنیم. ما هر آنچه را که آرزو می کنیم، می خواهیم بدون زحمت و مشقت در واقع مفت و مجانی صاحب شویم. بخشی از الگو یا همان منیت ما، دوست دارد که واقعا با کمال میل به هدف برسد، اما در مفهوم واقعی، ما چند جانبه هستیم. بخشی دیگر از شخصیت درون ما حقوق مان را طلب می کند. شما برای کسب آرامش، امنیت، آزادی، لذت و رهایی از فشارها می جنگید و سرسختانه مبارزه می کنید و به این وسیله، آن ها خود را به عنوان عاملان خرابکار درونی برای رسیدن به هدف آشکار می کنند. خصوصا درست وقتی که هدفِ مدنظرمان خیلی مهم و با ارزش تر باشد، این عاملان خرابکار زودتر دست به کار می شوند و موانع خود را ظاهر می کنند. یکی از این عوامل، تنبلی و کاهلی است که در لیست عوامل خرابکارانه قرار دارند، و باعث می شود که ما از پرداختن تاوان برای رسیدن به هدف اجتناب کنیم. آن هم درست در راس هر گونه اقدام مثبتی پیشاپیش نمایانگر می شود. عامل دیگر ترس است که مانع و بازدارنده ای بر سر راه رسیدن به هدف می شود. اینکه ترس بجا یا نابجا باشد قضیه فرق می کند. زیرا در ابتدا برای اولین بار ترس، نتایج نامطلوبی و نامطبوعی را به بار می آورد. چون به درستی نمی دانیم، چه پیش آمدی برای مان در شرف وقوع است، و به این خاطر تلاش را، در ابتدای کار حذف می کنیم و حتی بعد از آن هم در مورد خواسته واقعی خود کنکاش نمی کنیم. پس دست روی دست گذاشتن و منتظر نشستن، تا ترس خود به خود از بین رود و به احساس امنیت کامل رسیدن، راهی بس بیهوده و خطاست. در انواع بحران ها باید با ترس، مقابله جدی کرد.
ترس را داشته باش و با این وجود کارت را هم انجام بده
مفهوم این جمله چنین است، ترس خود را کتمان نکنید، قبول کنید که ترس دارید، در کنار آن دل و جرات نشان داده و کار خود را انجام دهید. گاهی ریسک کنید و دل به دریا بزنید و قبول کنید که هیچ کس به شما تضمین نمی دهد، همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. شاید در نهایت شغل و حرفه خود را از دست بدهید، شاید هم به شغل بهتری دست یابید و جایگاه بهتری نصیب تان شود. ایستادن روی سکو دو حالت دارد: یا سکو شما را به هوا پرتاب می کند، یا می شکند و به پایین سقوط می کنید. این درصد، همواره پنجاه، پنجاه است. این درصد متغیر به کدام طرف سنگینی می کند؟ بستگی به شناخت شما در مورد برآوردهای تان دارد. بنابراین باید با چشم های باز و موشکافانه به رویارویی با ترس درون خود بروید و دقیقا همان کاری را انجام دهید که از انجامش وحشت دارید و سرباز می زنید. تا به شما ثابت شود، آیا استحقاق رسیدن به هدف را دارید یا خیر؟ طبق تجربیات عینی ثابت شده است که باقیمانده قضایا حل است و بزرگترین مانع همان ترس ذهنی است. چنین رویارویی با ترس از هر چیز، پدیده جدیدی هم خلق نمی کند، اما همین قدر که تجربه کنید و چیزی را تغییر دهید، کفایت می کند. چرا که در نهایت بازهم نتیجه مثبت عاید خواهد شد و به نوعی پیروزی محسوب می شود. شکستی که به دقت ارزیابی شود و از آن نتیجه مورد انتظار بیرون آید به نوبه خود پیروزی به حساب می آید و شما را یک قدم به جلو می برد. چرا که به معنای عام هر شکستی به درستی مقدمه یک پیروزی حتمی است. خود را در برابر ترس از ناامیدی، دل سردی و بی کفایتی واکسینه کنید. آن هم با استفاده از عقل سلیم و احساسات مثبت در مورد خود حتی در بدترین شرایط ممکن.
روان ـ درمان گران آمریکایی توصیه می کنند که همواره خود را در بدترین شرایط تجسم کنید و بدترین شرایط ممکن هر چیز را ابتدا در ذهن خود تصور کنید. مثلا پیش خود بگویید: در نهایت مگر چه اتفاقی خواهد افتاد ... حداکثرش این است که ... و بعد از خود سوال کنید: آیا دنیا به آخر خواهد رسید؟ آیا به شهرت، اعتبار و آبروی من لطمه جدی خواهد خورد؟ خانه خراب خواهم شد؟ سلامتی ام مورد تهدید قرار خواهد گرفت؟ کسی مرا از کار اخراج خواهد کرد؟ گرسنه تر خواهم شد؟ و یا هیچ سقفی بالای سرم نخواهم داشت؟ یا تن پوشی که مرا در برابر گرما و سرما حفظ کند، برایم باقی نخواهد ماند؟
مطمئن باشید تمامی ذهنیات بیشتر مربوط به عالم تخیلات است و در عالم واقع کمتر به جنبه عینی می رسد و یا اصلا به وقوع نمی پیوندد. معمولا در انواع ترس ها موجبات، مقدمات و شروطی نهفته است که عقل سلیم را در ورای مختلف تعابیر و تفاسیر دیگر دست به توجیه می زند. در چنین مواردی پرداخت آن بها برای مان بسیار سنگین می آید حداکثر این است که ما را به فکر می اندازد و آن زمان که به صرافت می افتیم، گویی تمامی اعضا و جوارح بدنمان را می کِشند و مدام با خود کلنجار می رویم.
این تاوان های سنگین را ما به همین راحتی نمی پردازیم، می دانیم که تا مدتی به نوک شاغول متصل هستیم و در نوسان باقی خواهیم ماند. از یک سو میان راحتی و آسایش و از سوی دیگر میان احساس گناه و عذاب و وجدان و احساس سرشکستگی و بدبختی و نابودی. از این رو در این گونه مواقع باید به گفت و گو با اطرافیان مورد اعتماد بنشینیم، آن هم کسانی که قبلا این مسیر را طی کرده اند و چنین جرات هایی را از خود نشان داده اند و این تاثیر بسزایی در روحیه ما خواهد گذاشت و در ادامه مسیر زندگی به ما قوت، توان و انرژی خواهد داد.
تجربه نشان داده است، جرات و شهامت در تصمیم گیری ها، راه پیدا کردن حلِ مشکلات را برای مان هموارتر می کند، تا بتوانیم درست تصمیم بگیریم، تصمیمی که هیچ کس نتواند از اتخاذ آن ممانعت کند. اغلب ما خود را در آن حد نمی بینیم که گاهی در زندگی، تصمیمات قطعی و سرنوشت سازی بگیریم. حداکثرش این است که تا مدتی به فکر فرو می بریم و با خود کلنجار می رویم و بعد از مدتی به دست فراموشی می سپاریم و اوضاع برای مان مثل سابق می شود و همه چیز به روال عادی و همیشگی خود باز خواهد گشت و مدام هم شکایت از زمانه می کنیم و سرنوشت را مقصر می دانیم، دیگران را نیز در صورتی که مقصر اصلی در بروز پدیده ها هستند. خود ما هستیم که نمی توانیم تصمیم قطعی و سرنوشت سازی بگیریم. با تصمیمات ما موقعیت ها تغییر می کند و خواه یا ناخواه موقعیت جدیدی پیش می آید که به مراتب از موقعیت قبلی بهتر خواهد بود. ولی باید در نظر داشته باشیم، زمانی بهتر از قبل می شود که در تصمیم گیری عجولانه و نسنجیده عمل نکرده، و خوب به عواقب و تبعات آن فکر کرده و از خود گذشتگی نشان داده و خود را انعطاف پذیر کرده باشیم و روی هم رفته تصمیمی عقلایی گرفته باشیم و نه عجولانه و از روی هوس. این جاست که تمایز میان یک تصمیم درست یا غلط ما را به تردید می اندازد که از ادامه راه منصرف می شویم چشم های خود بر روی موقعیت های جدید می بندیم و امکانات جدید را بر خود حرام می دانیم و از قبول هرگونه پیشنهادی امتناع می ورزیم و در نـهایت روز به روز فرسوده تر از روز قبل می شویم. گاهی اوقات متوجه می شویم برای رسیدن به هدف، راه هایی پیش روی مان قرار می گیرد که نه تنها ما را به هدف نمی رساند، بلکه دورتر می کند و حتی ما را از لحاظ شخصیتی به انحطاط می افکند. گاهی سوال سرنوشت سازی در ذهن متبادر می شود:
(( چگونه می توانم به هدف برسم، به طوری که در جهت مخالف ذات، فطرت و یا دلایل مستدل و بنیادین اعتقادی ام رفتار نکنم؟ ))خوشبختانه همواره چندین راه برای رسیدن به هدف وجود دارد و هم چنین یک تاوان منحصر به فرد که مربوط به خود شخص است. از راهی باید وارد شد که ضربه ای به روحیات، اعتقادات و باورهای او نخورد. آن راه را از ذهن خود بیرون بکشید، همان راهی که مطابق و هماهنگ با روحیات و باورهای شماست.
این مطلب ادامه دارد ...
سلام
شما می توانید با ما تبادل لینک کنید و لینک وب خودتونو به راحتی تو سایت ما قرار بدین
البته قبلش باید سایت:
) Ontlent مسابقه بزرگ خوانندگی(
ontalent.mihanblog.comبه آدرس:
را لینک کنید
این شکلی مطمئنا بازدید وبت بالا میره
راستی خود تو هم میتونی جز شرکت کنندگان مسابقه بزرگ خوانندگی باشی پس اگه استعداد دای این شانس بزرگ رو از دست نده و بیا...
منتظرتیم...
توجه*: شرکت در مسابقه کاملا رایگان است ولی جایزه دارد.
*امیدوارم واسه دادن جواب سلامم که شده به سایت ما بیای*