Lean Management

مدیریت ناب

Lean Management

مدیریت ناب

مدیریت ناب یک وبلاگ آموزشی و تحلیلی درباره ارزش آفرینی در سازمان و مدیریت و راه هــــــای شناخت و دستیابی به موفقیت در زندگی کاری و فردی است. گروه مهندسی مدیریت ناب متعــهد است هر آنچه که آموخته با شما به اشـــــتراک بگذارد و در ترویج "ما می توانیم" نهایت سعی و تلاش خود را بکار گیرد.

۳۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بنام خدا

سال ها پیش، مردی با این آرزو که روزی نوازنده یی مشهور شود، درس و تحصیل را رها کرد و روانه شهر شد. برای او که دبیرستان را رها کرده بود و در هیچ زمینه یی تجربه نداشت، پیدا کردن کار کمی دشوار به نظر می رسید. او در بارهایی که ساختمانی کهنه و قدیمی و محیط ناسالم داشت پیانو می نواخت، آواز می خواند و هنر موسیقی خود که تمام دارایی او به شمار می رفت برای کسانی عرضه می کرد که از بس نوشیده بودند، کوچک ترین توجهی به حضور او نداشتند. می توانید تصور کنید که او چه اندازه خود را دلسرد و ناامید و تحقیر شده احساس می کرد؟ دیگر به کلی خسته، افسرده و درمانده شده بود. شب ها، در اتاقک های ماشین های لباس شویی خودکار می خوابید، چراکه هیچ پولی در بساط نداشت با این همه تنها چیزی که او را سرپا نگه داشت، عشق به دختری بود که او را زیباترین زن جهان می دانست. روزی سرانجام، دوست دخترش هم او را ترک کرد و در این شرایط او احساس کرده که زنده بودن دیگر برایش معنایی ندارد و تصمیم به خودکشی گرفت. اما پیش از آن، آخرین تلاش خود را برای خلاصی از شرایطی که در آن گرفتار شده بود انجام داد و برای آخرین بار کوشید به خود کمک کند. با این فکر، روانه یک کلینیک اعصاب و روان شد و در همین کلینیک بود که زندگی اش به کلی دگرگون شد. نه به این جهت که آن جا شفا یافته بود، بلکه به جهت دیدن وضع رقت آور انسان هایی که در آن جا به سر می بردند و با وجود آنکه در مقایسه با او شرایط بسیار بدتری داشتند، اما با این وجود هنوز به زندگی ادامه می دادند! او در آنجا دریافت که به واقع، هیچ مشکل حادی در پیش روی او نیست و همان روز قسم خورد که هرگز برای بار دوم به چنین وضعی دچار نشود. او به سختی کار کرد و برای رسیدن به هدفش به میزانی که لازم بود وقت گذاشت و از آن جا که ایمان داشت از استعداد و توانایی لازم برای نوازندگی برخوردار است، سرانجام، موفقیت را از آن خود ساخت.

زندگی همیشه ارزش آن را دارد که برای آن زنده بمانیم و همواره موهبت های بسیاری در زندگی وجود دارند که به جهت برخوردار بودن از آن ها می توانیم شاکر و سپاس گزار باشیم. این گونه بود که او تسلیم نشد و به عوض آن، راهی را که انتخاب کرده بود را ادامه داد. حقیقت این است که موفقیت ها یک شبه به دست نمی آید، اما سرانجام روزی از راه می رسد. امروزه همه در سراسر دنیا، این نوازنده بزرگ را می شناسند. نام او بیلی جول است. 


  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

هنگامی که راه های جدید را برای رسیدن به آن چه می خواهیم، می آزماییم، بهترین خواسته های خود را برای حصول به هدف از دست می دهیم و با وجود این به هدف خود نمی رسیم و در پایان اغلب از این که دوباره تلاش خود را از سر بگیریم، هراس داریم. وقتی به مرحله یی می رسید که مایل نیستید بار دیگر شانس خود را بیازمایید، در حقیقت به نوعی درماندگی اکتسابی دچار شده اید و در پی آن، آرام آرام، خواسته یا ناخواسته این احساس در شما شکل می گیرد که انسانی بی چاره و درمانده هستید. اما خوشبختانه باید بگویم در اشتباه هستید. تنها و تنها اگر شیوه تفکر و احساسات خود را عوض کنید، همین امروز هم می توانید تغییری بنیادین در زندگی خود ایجاد کنید. و این جمله ادیسون را به یاد داشته باشید که "دل گرمی و شهامت خود را از دست نمی دهم، چراکه هر شکستی، یک گام به سوی پیروزی است".

نخستین گام برای تغییر در نوع زندگی این است که پیش از هر کاری، خود را از قید این عقاید منفی و تصورات باطل که دیگر هیچ کاری از دست شما ساخته نیست رها کنید. اما چگونه می توان به این هدف دست یافت؟

1.        درک این واقعیت که گذشته، آینده شما نیست.

مهم نیست که شما دیروز چه کرده اید، مهم این است که هم اکنون در این لحظه چه می کنید. چه بسیار انسان هایی که در حالی که از آیینه عقب اتومبیل خود را به سوی آینده به پیش برانند و یقینا این امر پی آمدی جز تصادف به دنبال نخواهد داشت. همهنیروهای خود را بر آن چه امروز برای بهبود شرایط زندگی خود قادر به انجام آن هستید متمرکز کنید.

2.      پشتکار و سماجت در راه رسیدن به هدف ارزش مند است.

اغلب انسان ها می کوشند با استفاده از هشت، نه یا ده روش به نتیجه دلخواه خود برسند و وقتی هیچ یک از آن روش ها موفقیتی به همراه نداشت، دست از تلاش برمی دارند و تسلیم می شوند.کلید موفقیت در این است که در زندگی و با حضور و وجود شرایط کنونی تصمیم بگیریم چه چیز برای ما در اولویت نخست قرار دارد و آن گاه روز به روز مصمم تر روی آن کار کنیم، حتی اگر تلاش های مان در ابتدا موفقیتی با خود به همراه نداشته باشند.

 همواره باید به خود یادآور شویم:

من قادر هستم بر هر مشکلی غلبه کنم، تنها اگر عملکردی مصمم، مثبت، صحیح و هدفمند داشته باشم. پیام من به شما یک پیام سهل و آسان است که شما در اعماق قلبتان به حقیقت آن اذعان دارید: اگر استوار، راسخ و با پشتکار، برای رسیدن به اهداف خود تلاش کنید و علاوه بر آن، در این راه انعطاف پذیری لازم را داشته باشید، سرانجام خواهید توانست به آنچه می خواهید دست یابید. به شرط آن که این تصور را که راه چاریی برای شما وجود ندارد، از خود دور کنید. آیا عاقلانه نیست از این دستور تبلیغ "نایک" پیروی کنیم که می گوید: تنها در پی انجام کار باش؟ می دانید چرا بسیاری از انسان ها از انجام کار سر باز می زنند؟ چون آدم ها می ترسند از عهده انجام کار برنیایند.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد، نشد که نشد. او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند به دنبال بز همان. عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون بز نتواند از آن بگذرد... نه چوبی که برتن و بدن بز می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته. پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت من چاره کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد. بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید.
چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می‌دید گفت:
تعجبی ندارد تا خودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد آب را که گل آلود کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.
و من فهمیدم این که حیوانی بیش نیست پا بر سر خویش نمی‌گذارد و خود را نمی‌شکند چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد.  
  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

جایگزینی یا نگهداری تجهیزات

از ارزش ماشینی که در دهه 1920 خریده شده است، ذره ای کاسته نخواهد شد اگر و فقط اگر از آن در سطح بالایی نگهداری شود، و هنوز بتواند یک نرخ عملیات پذیری نزدیک به 100 درصد را تضمین کند و بار سنگین تولیدی را که برایش مقرر شده است، تحمل نماید. از سوی دیگر، درباره ماشینی که در سال قبل، خریداری و از آن به نحو بد و ضعیفی نگهداری شده است و نرخ عملیات پذیری کنونی آن نیز فقط 50 درصد است، باید بدانید که 50 درصد از ارزش آن کاهش یافته است. ارزش یک ماشین از روی سال هایی که کار کرده و یا از روی سن آن تعیین نمی شود، بلکه از روی قدرت درآمدزایی کنونی آن تعیین می شود. برای ارزیابی اقتصادی جایگزینی ماشین آلات قدیمی می توان از روش های مختلفی استفاده کرد، روش های چون مقایسه تجزیه و تحلیل هزینه ها یا مقایسه سود سرمایه گذاری هر یک از گزینه ها. اما آیا این روش ها که چنین منطقی هم به نظر می رسند، واقعا در کارخانه هم قابل استفاده اند؟ ما نباید این واقعیت را فراموش کنیم که این روش ها همگی بر مفروضاتی مبتنی هستند. خیلی ها در مواجهه با ماشین خرابی که بد نگاهداری شده است، از این روش های ارزیابی اقتصادی استفاده می کنند و نتیجه می گیرندکه انتخاب برتر همان تعویض چنین ماشینی است. اما من معتقدم این رویه، کاملا نامعقول است. نظر من این است که اگر سطح نگهداری و تعمیرات شرکت کافی باشد، تعویض یک ماشین نو با یک ماشین قدیمی به هیچ وجه اقتصادی تر و ارزان تر تمام نمی شود، حتی اگر نگهداری ماشین قدیمی متضمن صرف هزینه باشد. اما به هر حال، چه ماشین ها را تعمیر و چه ماشین نو بخریم، مهم آن است که اگر از آنها به خوبی نگهداری نکنیم و آنها را به سوی از کارافتادگی برانیم، در نهایت مجبور خواهیم شد برای تعویض ماشین آلات، هزینه بسیار گزافی را متحمل شویم. هر چند برای تصمیم گیری درست در مورد جایگزینی ماشین آلات باید موضوع را مورد به مورد بررسی کنیم، اما به تجربه بر ما معلوم شده است که وقتی در کارخانه ای، سیستم نگهداری و تعمیرات بهره ور فراگیر پیاده شود آنگاه در اغلب موارد، حفظ ماشین های قدیمی اقتصادی تر از جایگزینی آنها با ماشین های جدید خواهد بود.

تحولات اقتصادی و تولید بهنگام 

مدیریت کسب و کار باید بسیار واقع بینانه باشد. البته آینده نگر بودن خوب است، اما به شرط آنکه با واقع بینی توام باشد. در دوران کنونی، چه بسا ندیدن واقعیت ها و تغییرات بی وقفه آنها، باعث سقوط سریع کسب و کار شود. در واقع محیط پیرامون ما بسیار بی رحم است. در دوره رشد بالای اقتصادی، وقتی شرکتی تولید خود را افزایش می دهد و تا زمانیکه از لحاظ مقدار تولید بر رقبا پیش نمی گرفت، احساس آرامش نمی کنند. بدین سان بدون توجه به بازدهی، بر تعداد ماشین آلات و نیروی انسانی افروده می شد. و در نتیجه سود متناسب با فروش افزایش نمی یافت. اما اکنون باید بگویم کسانی که چنین ذهنیت واکنشی ماقبل مدیریتی ایشان را راضی می کند، در جهان امروز دیگر جایی ندارند، در این جهانی که هر کسب و کاری برای بقاء، نیازمند تلاش و توجه بی وقفه است. شرکتی که واقعا در جستجوی یک بهینه سازی درست است، ممکن است در دوران رشد بالای اقتصادی، بی آنکه بر میزان تجهیزات و کارگران خود بیافزآید، صرفا به یک رشد 5 درصدی در فروش اکتفاء کند. در مقابل، دیگر شرکت ها ممکن است به راحتی 10 درصد بر میزان فروش خود بیافزآیند به این امید که این افزایش فروش، سود آنها را افزایش داده و آنها خواهند توانست وام های خود را بپردازند و شرکت خود را گسترش دهند. چنین کارهایی در نهایت فقط باعث کاهش ارزش محصولات شرکت، تولید اتلاف و عدم توانایی در پاسخ به تغییرات محیطی و به ویژه شرایط رکودی خواهد شد.

ادامه حیات در دوران رشد پایین اقتصادی

اکنون باید نرخ رشد کلان اقتصادی بالای 5 درصد را رونق و نرخ رشد 3 تا 5 درصدی را یک نرخ رشد معمولی و طبیعی تلقی کنیم، چراکه نرخ رشد آتی ممکن است صفر یا حتی منفی باشد. باید از هم اکنون آماده باشیم. در یک رکود مزمن یا رشد پایین اقتصادی، بنگاه های خصوصی باید با قدرت تمام بکوشند تغییرات لازم را به وجود آورند. در سیستم تولید ناب همچنان باید هر گونه اتلاف، عدم توازن و اضافه بار از تمامی فعالیت های تولیدی حذف شود. و این اقدامات، هیچ یک واکنش هایی منفعلانه یا تدافعی در مقابل وضعیت کنونی نیستند، بلکه همگی جزئی از سیستم مدیریتی تویوتا محسوب می شوند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

کلنل ساندرس در سن شصت و پنج سالگی توانست رویاهایش را محقق سازد. ساندرس مردی بسیار تنها بود. او برای اولین بار در زندگی یک چک تامین اجتماعی به مبلغ صدوپنجاه دلار دریافت کرد که این مبلغ ناچیز او را بسیار شگفت شده کرد. او به جای آن که جامعه را مسئول تامین آتیه خود بداند از خود پرسید: من چه کاری می توانم انجام دهم که برای دیگران باارزش باشد و با استقبال آنان روبرو شود؟ من چه چیز برای عرضه کردن به مردم دارم؟ نخستین ایده یی که به ذهنش رسید فروش دستور ابداعی اش برای طبخ مرغ بود. او فکر می کرد مردم حتما از این دستور طبخ مرغ استقبال خواهند کرد. اما بلافاصله این فکر به نظرش مضحک آمد و با خود اندیشید با فروش این دستورالعمل حتی قادر به پرداخت اجاره خانه اش نیز نخواهد بود. آن گاه طرحی نو و اندیشه یی جدیدی به ذهنش خطور کرد و آن این بود که در کنار فروش این دستور، روش طبخ و آماده کردن مرغ را نیز به آن ها نشان دهد. انسان هایی که طرح و اندیشه های فوق العاده یی در سر دارند کم نیستند. اما کلنل ساندرس با همه فرق داشت. او ایده هایش را به مرحله اجرا گذاشت. او از رستورانی به رستوران دیگر رفت و طرح خود را با صاحبان رستوران ها در میان گذاشت. اما کم نبودند انسان هایی که او را به باد تمسخر می گرفتند و می گفتند: خوب گوش هایت را باز کن، پیرمرد راهت را بکش و برو. فکر می کنید کلنل ساندرس تسلیم شد؟ مطلقا نه. او کلید طلایی موفقیت را در اختیار داشت که من نام آن را نیروی ویژه درونی گذاشته ام. نیروی ویژه درونی یعنی با سماجت و پشتکار عمل کردن. شما هر بار که کاری را انجام می دهید، از آن تجربه تازه یی کسب می کنید و راهی پیدا می کنید که برای بار دیگر آن کار را با کیفیتی مطلوب تر و بهتر انجام دهید. کلنل ساندرس به جای آن که در پی شنیدن پاسخ منفی از رستوران ها خود را ببازد، نیروی خود را متمرکز کرد تا بار دیگر، خواسته های خود را به گونیی مطرح کند که در مراجعه به رستوران های بعدی به نتیجه مورد انتظارش دست یابد. فکر می کنید کلنل ساندرس چندبار پاسخ رد شنید تا این که سرانجام، پاسخ دل خواهش را به دست آورد؟ 1009 بار. او دو سال آزگار با اتومبیل کهنه و تصادفی خود، به شهرهای مختلف آمریکا سفر کرد. با کت و شلوار بلند و چروکین و سفید رنگ خود روی صندلی عقب اتومبیل خود خوابید و با این حال هر روز از نو برای عرضه ایده یی که در سر داشت، عزم خود را جزم کرد. شما در چه موقعیتی قرار دارید؟ فکر می کنید چند نفر وجود دارند که 1009 بار پاسخ منفی می گیرند و باز هم دست از تلاش بر نمی دارند؟ به گمان من بسیاری از مردم پس از بیست بار نه شندیدن تسلیم می شوند و این تعداد دفعات به صد یا هزار بار نمی رسد و اغلب اوقات همین سماجت و پشت کار، لازمه موفقیت است. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

روان مربوط به قاعده هفت بازی می شود یعنی آنچه را که وجود شما می خواهد و می طلبد انجام دهید. امیدوارم که با این جمله  متوجه روان شده باشید. و یا به عبارت دینی: روان قدرتی است که موجودیت تغییر ناپذیر شما را مشخص می کند. برای اینکه از روان خود آگاهانه پیروی کنید باید ابتدا یک دید مثبت نسبت به خود داشته باشید. تا زمانیکه خود را تسلیم جبر کرده اید و خود را در این درجه کم ارزشمندی احساس می کنید، مشکل است که زندگی خود را مطابق این قاعده شکل دهید. روان ما، ما را به سوی تحقق بخش های مختلف هدایت می کند.

روان شما، شما را همیشه در جستجوی یافتن بهترین شرایط کمک می کند. برای حصول به قابلیت های بخصوص شما. و در این مورد هم روش مخصوص خود را دارد: برای بعضی انسان ها به این صورت است که گویی ندایی درونی به آن ها دستوراتی می دهد تا آن ها را در واقع مشاوره کند، که چه باید انجام دهند. یک مثال معروف در این مورد، فیلسوف یونانی سقراط است. الهام درونی او به قدری قدرتمند و واضح بود که او فکر می کرد یک موجود درونی او را هدایت می کند. او آن را به عنوان دیامون نامید. حتی وقتی که شما جمله ای نمی نشوید که چه برای شما خوب است، یک نوع الهام دریافت می کنید، وقتی که کار شما با خواست درونی شما مطابقت دارد حس رضایتمندی به عنوان ابزاری است که با آن روان تان، شما را به سوی مسئولیت تان هدایت می کند. همین که این احساس را پیدا کردید بدانید مسلما در موضع درستی قرار گرفته اید. وقتی شما از روان خود تبعیت می کنید، به زندگی خود مفهوم می بخشید. روان شما، شما را به فعالیتی وا می دارد که دوست دارید. فرقی نمی کند که چه وظایفی بر عهده دارید. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند. بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود.
جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند. 
این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.ولی دیگرجریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.
  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

برای افزایش میزان کار ارزش آفرین، باید حرکت های غیر ارزش آفرین نیروی کار را از بین ببریم و این یعنی حذف کامل اتلاف. برای تحقق این هدف باید به بازتوزیع کار مبادرت ورزیم. اگر در یک تیم کاری کسی را ببینیم که منتظر مانده است و یا حرکت های نالازم انجام می دهد، به سادگی می توانیم این اتلاف را از بین ببریم و بار کاری را دوباره بین افراد توزیع کرده و از نیروی انسانی موجود بکاهیم. در خیلی از خطوط تولید، شما می توانید افرادی را ببینید که کار خود را پیشاپیش انجام می دهند. در چنین حالتی، آنها در واقع به جای انتظار کشیدن، ترجیح می دهند کار بعدی خود را انجام دهند یا به اصطلاح جلو بیاندازند. به همین دلیل اتلاف انتظار نیروی کار از نظر پنهان می ماند. اگر انجام پیشاپیش کارها تکرار شود، در پایان خط یا بین خطوط، انواع موجودی ها روی هم تلنبار می شود. حال اگر ما این فعالیت ها را کار تلقی کنیم، دیگر نخواهیم توانست کار واقعی را از اتلاف بازشناسیم. در سیستم تولید تویوتا به این پدیده، مودای اضافه تولید می گوییم. مهم ترین گام در راستای حذف اتلاف، کاهش نیروی انسانی است که خود با از بین بردن اتلاف اضافه تولید و تدوین معیارهای کنترلی مناسب مقدور خواهد شد. یکی از معیارهای کنترلی مورد زیر است:

فرض کنید در یک فرآیند تولید با یک ماشین خودکار، موجودی استاندارد باید 5 قطعه باشد. در سیستم کار کامل، اگر موجودی واقعی این فرآیند به 3 قطعه کاهش یابد، فرآیند قبلی به طور خودکار، قطعاتی را برای تکمیل موجودی آن تولید می کند و وقتی موجودی به تعداد استاندارد 5 عدد رسید، فرآیند قبلی تولید خود را متوقف می نماید. حال اگر از موجودی استاندارد فرآیند مورد بحث، یک قطعه کم شود، باز فرآیند قبلی تولید خود را شروع کرده و آن یک قطعه را برای فرآیند بعدی، تولید کرده و به آن می رساند. باز هم وقتی که موجودی فرآیند بعدی به تعداد استاندارد 5 عدد رسید، فرآیند قبلی تولید خود را متوقف می کند. به این ترتیب در این سیستم، موجودی های استاندارد معمولا ثابت می مانند و برای جلوگیری از اضافه تولید، ماشین های هر فرآیند هماهنگ با یکدیگر کار می کنند. ما این رویه را سیستم کار کامل می نامیم. برای رسیدن به این سیستم باید قبل از هر چیزی به درک درستی از اتلاف دست یابید.

زمان تکت: افزایش بازدهی و کاهش هزینه ها

فرض کنید در یک خط تولید روزانه 10 کارگر مشغول تولید 100 واحد محصول هستند. با افزایش بازدهی تولید روزانه تا 120 واحد افزایش می یابد. یعنی این خط 20% افزایش بازدهی داشته است. به این بازدهی افزایش ظاهری بازدهی یا افزایش محاسباتی گفته می شود. افزایش واقعی بازدهی اینگونه است که چنانچه میزان تقاضا 100 واحد است، باید با 8 کارگر این میزان را تولید کرد و چنانچه میزان تقاضا از 100 واحد به 90 واحد کاهش یابد، فقط 7 کارگر باید روزانه 90 واحد تولید کند. این امر بازدهی واقعی است و در سیستم تولید ناب بسیار مهم است که دقیقا مطابق با مقدار تقاضا یا تعداد مورد نیاز تولید کنیم.

بنابراین برای افزایش بازدهی دو راه وجود دارد: 1. افزایش حجم تولید یا 2. کاهش تعداد کارگران. در نگاه اول افزایش حجم تولید می تواند به عنوان ملاک افزایش بازدهی تشخیص داده شود. اما به یاد داشته باشید در صورت سقوط تقاضا، عدم کاهش تعداد کارگران، کاری غیر واقع بینانه خواهد بود. باید هدف هر بهبودی، کاهش هزینه باشد. برای حذف اضافه تولید و در نتیجه کاهش هزینه ها، باید حجم تولید، دقیقا برابر با تعداد مورد نیاز باشد. افزایش بازدهی از طریق کاهش نیروی انسانی تنها از طریق حذف اتلاف و با توجه به زمان تکت میسر می شود. به یاد داشته باشید از نیروی کار کاسته شده می توان برای انجام عملیات تولیدی در جای دیگر استفاده کرد.   وقتی به اضافه تولید فکر می کنم غالبا به یاد داستان لاک پشت و خرگوش می افتم. کارخانه ای که در آن تولید، واقعا بر اساس تعداد مورد نیاز صورت می گیرد، همچون لاک پشتی است که چون آهسته و پیوسته حرکت می کند، باعث بروز اتلاف کمتری می شود و بر خرگوش سریعی پیشی می گیرد که در مسابقه دو پیشتاز است، چون گاهی مجبور می شود برای چرت زدن و استراحت بایستد و سرانجام عقب می ماند. به یاد داشته باشید که فقط وقتی می توانید سیستم تولید ناب را متحقق کنید که همه در کارخانه همچون لاک پشت عمل کنند: آهسته و پیوسته. در مورد ماشین های سریع که خیلی ها فکر می کنند لزوما بسیار بهره ور هم هستند البته اگر و فقط اگر بتوانیم سرعت تولید را بالا ببریم، بدون آنکه از نرخ عملیات پذیری یا عمر تجهیزات بکاهیم، و نیز اگر سرعت بالاتر منجر به افزایش نیروی انسانی مورد نیاز نشود و یا حجم تولیدی را به ما تحمیل نکند که از میزان فروش بالا می زند، انگاه می توانیم بگوییم سرعت بالا به معنای بهره وری بالا خواهد بود. چگونه می توانیم با کارگران کم تر، تولید بیش تری داشته باشیم؟ اشتباه است که به این پرســش در چارچوب شاخص تعداد روز ـ کارگر پاسخ دهیم. پاسخ این پرسش باید در چارچوب شاخص تعداد کارگران داده شود. به این دلیل که حتی اگر تعداد روز ـ کارگر به اندازه 0.9 کم شود بازهم از تعداد کارگران کاسته نخواهد شد. نخست و پیش از هر چیز باید بهبود عملیات و تجهیزات در کانون توجه قرار گیرد. بهبود عملیات به تنهایی می تواند هزینه نهایی را به اندازه نصف یا یک سوم کاهش دهد. سپس، این خودگردان سازی یا بهبود تجهیزات است که باید مورد توجه قرار گیرد. مبادا مسیر بر عکس طی شود و بهبود تجهیزات قبل از بهبود عملیات صورت گیرد، زیرا در این صورت نه تنها هزینه ها کاهش نمی یابند به احتمال قوی افزایش نیز خواهد یافت. اما پس از صرفه جویی در کارگر ما به مفهوم کاهش تعداد کارگران رسیدیم. استفاده از کارگران کم تر، علاوه بر اینکه به موضوع ضرورت کاهش تعداد کارگران اشاره دارد، نشان می دهد که بسیار بهتر است ما از همان آغاز، عملیات را با تعداد کارگران کم تری شروع کنیم تا اینکه بعدا مجبور نشویم از تعداد کارگران کم کنیم.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

عقاب وقتی می‌خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه‌ی یک صخره، به انتظار یک اتفاق می‌نشیند!

می‌دانید اتفاق چیست؟ گردبادی که از رو‌به‌رو بیاید!

عقاب به محض این‌که ‌آمدن گردباد را حس‌کرد، بال‌های خود را می‌گشاید و اجازه می‌دهد ‌باد، او را با خود بلند کند.

به محض این‌ که طوفان قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرنده‌ی بلند‌پرواز، سر خود را به‌سوی آسمان بلند می‌کند و عمود بر طوفان می‌ایستد و مانند گلوله‌ی توپی، به سمت بالا پرتاب ‌می‌شود. او آنقدر با کمک باد مخالف، اوج ‌می‌گیرد تا به ارتفاع موردنظر برسد و آنگاه با چرخش خود به ‌سوی قله‌ی موردنظر، در بالاترین نقطه‌ی کوهستان، مأوا می‌گزیند.

خوب به شیوه‌ی عقاب برای بالارفتن دقت کنید. او منتظر حادثه می‌ماند، حادثه‌ای که برای مرغ‌های زمینی، یک مصیبت و بلاست. او منتظر طوفان می‌نشیند تا از انرژی پنهان در گردباد، به نفع خود استفاده کند.

وقتی طوفان از راه می‌رسد، عقاب به‌جای زانوی غم بغل‌گرفتن و در کنج سنگ‌ها پناه‌گرفتن، جشن می‌گیرد و خود را به بالاترین نقطه‌ی وزش باد می‌رساند و از آن‌جا، سنگین‌ترین ضربه‌های گردباد را به نفع خود به‌کار می‌گیرد؛ عقاب از نیروی مهاجم، به نفع خویش استفاده می‌کند.

او نه‌ تنها از نیروی مخالف نمی‌هراسد، بلکه منتظر آن نیز می‌نشیند‌ چرا که می‌داند این انرژی پنهان در نیروی مخالف است که می‌تواند او را به فضای بالاتر پرتاب کند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

مسئولیت پذیری یک قدرت مادرزادی است. شما باید مسئولیت پذیر باشید، یعنی هیچ وقت تقصیرات را به گردن دیگران نیندازید و همیشه مقصر را فقط خود بدانید. آیا اصرار دارید بگویید نمی توانید موقعیت فعلی خود را عوض کنید؟ یا اینکه اصرار دارید عوض کنید؟ وقتی که بر اثر عملکرد شما اتفاقی حادث می شود، دقیقا مقصر اصلی خود شما هستید و در اینگونه عوامل دیگری مقصر نیست. هر تصمیم که شما در زمان حال می گیرید، بزرگ یا کوچک، در واقع مبنایی برای آینده شما به حساب می آید. مسلما همه آن ها مهم نیستند اما در مجموع موثر واقع می شوند. و حالا کاملا دقت کنید، از این به بعد مساله مسئوولیت پذیری جدی تر خواهد شد. شما در بلند مدت می توانید به آرزوهایتان دست یابید، چنانچه همیشه مطابق هدف تان تصمیم بگیرید. سعی کنید از این لحظه به بعد آگاهانه و هوشیارانه انتخابی را در پیش بگیرید که شما را به جایی برساند. هدف های خود را، ابزار کار خود قرار دهید. برای هر تصمیمی که می گیرید، انتخاب شما می تواند در سطوح مختلفی انجام پذیرد.


·        افکار خود را انتخاب کنید: چطور باید فکر کنم تا به هدفم برسم؟

·        طرز تفکر خود را اصلاح کنید: چه طرز تفکری باید انتخاب کنم تا به هدفم نزدیک تر شوم.

·        رفتار خود را انتخاب کنید: چه کاری باید انجام بدهم که در راه راست قدم بردارم؟

·        کلمات و جملات خود را انتخاب کنید: چطور می توانم آرزوها را سریع تر و بهتر عملی سازم؟

وقتی که مسئوولیتی برای رسیدن به هدف ها و آرزو های تان متقبل شوید، شانس شما برای رسیدن به آن بیشتر می شود. به جای اینکه غیر فعال فقط امید داشته باشید، تلاش کنید، مسلما بهترین راه برای رسیدن به اهداف است. اما ضمانتی وجود ندارد. در درون شما نیروهای فراوانی وجود دارند: قدرت فکر کردن و خواستن و انتقال آن ها، که از طریق آن ها می توانید به امکانات گوناگونی دسترسی پیدا کنید.

نگاه برجنبه های منفی و مثبت در زندگی نباید شما را از مسئولیت پذیری باز دارد. بلکه باید به شما کمک کند تا هدف خود را ناامیدانه دنبال نکنید. شما خیلی چیزها در دست دارید اما نه همه چیز را. به علاوه اعتقاد نداشته باشد، که حس مسئولیت پذیری فقط برای روزهای خوب زندگی است، در روزهای بد در آن آزادانه تصمیم بگیرید و با قدرت روحی و جسمی چیزی را تغییر دهید. مسئولیت پذیری در هر حال امکان پذیر است. در موقعیت های بخصوص مسئولیت شخصی تنها امکانی است که شخصیت انسانی را حفظ می کند. اگر آزادی بیرونی وجود ندارد، می توان توسط مسئولیت پذیری، درها را به سوی آزادی درونی باز کرد. به هر حال احتیاج به آگاهی و جرات دارد. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب