Lean Management

مدیریت ناب

Lean Management

مدیریت ناب

مدیریت ناب یک وبلاگ آموزشی و تحلیلی درباره ارزش آفرینی در سازمان و مدیریت و راه هــــــای شناخت و دستیابی به موفقیت در زندگی کاری و فردی است. گروه مهندسی مدیریت ناب متعــهد است هر آنچه که آموخته با شما به اشـــــتراک بگذارد و در ترویج "ما می توانیم" نهایت سعی و تلاش خود را بکار گیرد.

بنام خدا

صرفه جویی واقعی چیست؟

در هر کسب و کاری، بقاء یک شرکت مستقیما منوط است به اینکه بتواند واقعا صرفه جویی کند. در سیستم تولید، صرفه جویی به معنای کاهش هزینه و کاهش نیروی انسانی است. رابطه بین این دو مولفه وقتی روشن می شود که ما به سیاست کاهش نیروی انسانی به عنوان ابزاری برای تحقق کاهش هزینه ها بنگریم، که خود مهم ترین شرط بقاء و رشد یک کسب و کار است. در سیستم تولید باید نتیجه همه ملاحظات و ایده های بهبود، کاهش هزینه باشد. به تعبیر دیگر ملاک ما برای اتخاذ هر تصمیمی آن است که آیا در اثر آن هزینه ای کاهش خواهد یافت یا نه؟ به طور معمول، وقتی به داوری درباره بهتر بودن یکی از دو گزینه ممکن می پردازیم با دشواری های چندی مواجه می شویم. اما یک شرکت مجبور است دائما در خصوص گزینه های پیشآروی خود به داوری بپردازد. اولا نباید در چنین داوری های دچار پیش داوری شوید. همچنین به هنگام داوری باید وضعیت را با خونسردی کامل بررسی کنید. و به ویژه مبادا بر اساس یک تجزیه و تحلیل تک هزینه ای به داوری بنشینید و نتیجه گیری نماید. برای مثال فـــرض کنید برای کاهش نیروی انسانی، به شما پیشنهاد شده است به جای استفاده از یک کارگر، یک ابزار کنترل 500 دلاری را در خط نصب کنید. اما اگر بررسی های عمیق تر نشان دهد که می توان یک کارگر را با تغییر توالی کاری و بدون صرف هزینه ای حذف کرد، آیا صرف 500 دلار برای چنین بهبودی، اتلاف نخواهد بود؟

صرفه جویی واقعی: حذف اتلاف

وجود کارگران، تجهیزات و تولید اضافی نه تنها هزینه ها را افزایش می دهد، بلکه منجر به بروز اتلاف های مرتبه دوم نیز می شود. برای نمونه وجود کارگران مازاد به عنوان اتلاف مرتبه اول منجر به انجام کارهای غیر ضروری می شود که به نوبه خود بر میزان مصرف انرژی و مواد خام می افزایند. اتلاف ناشی از مصرف انرژی و مواد خام اضافی، یک اتلاف مرتبه دوم محسوب می شود. از میان تمام اتلاف ها، بزرگترین اتلاف همانا موجودی اضافی است. وقتی موجودی اضافی داریم باید آنها را در کارخانه انبار کنیم و برای نگهداری آنها مجبوریم در کارخانه انبار بسازیم و کارگرانی را برای حمل کالاها به این انبار استخدام کنیم و چه بسا مجبور شویم برای هر کارگر، یک گاری حمل نیز باید تهیه شود. همچنین در چنین انباری، به افرادی برای مدیریت موجودی و جلوگیری از زنگ زدگی قطعات نیاز خواهیم داشت. بدلیل خراب شدن قطعات در انبار افراد دیگری لازم خواهند بود تا پبش از خارج کردن کالاها از انبار آنها را تعمیر کنند. همچنین کالاهای موجود در انبار باید به صورت ادواری انبارگردانی شوند. و این خود نیازمند کارکنانی دیگر است. برای جلوگیری از بروز چنین اتلاف هایی، فقط و فقط یک راه حل وجود دارد: مدیران و سرپرستان باید عمیقا درک کنند که اتلاف چیست و چرا به وجود می آید. انجام هر خطا و اشتباه، باعث بروز اتلاف می شود. هر اتلاف سودی را می بلعد که به طور معمول درصدی از درآمد حاصل از فروش است. و وقتی سود کاهش می یابد لاجرم کسب و کار ما به خطر می افتد. حذف اتلاف با هدف کاهش هزینه ها از طریق کاهش نیروی انسانی و میزان موجودی حاصل می شود. کاهش نیروی انسانی و میزان موجودی به نوبه خود امکان بهره برداری بیشتر از تاسیسات و تجهیزات تولیدی را فراهم می آورد و به تدریج اتلاف های مرتبه دوم را از بین می برد. 

طبقه بندی عملیات: اتلاف و کار

در این قسمت می خواهیم بر اهمیت درک کردن یا به تعبیر دیگر داشتن درکی درست از مفاهیم تولید و کاهش نیروی انسانی تاکید کنم. درک کردن کلمه محبوب من است. به باور من این کلمه یک معنی خاص دارد: داشتن رهیافت مثبت به یک موضوع و فهم ماهیت آن. جمله زیر نشان دهنده نوعی درک از مفهوم تولید است: 

در حال حاضر نرخ عملیاتی خط تولید بالا و نرخ عیوب نسبتا پایین است. به همبن دلیل در کل به نظر می رسد همه کارها به طور معقول در حال پیش رفتن است. به اعتقاد من با چنین درکی از مفهوم تولید، دیگر نباید هیچ امیدی به پیشرفت یا بهبود داشته باشیم. چنین جمله ای متعلق به کسی است که درکی از اتلاف ندارد. هیچ کس نمی تواند صرفا با پرسه زدن در محوطه تولید و نظارت بر کار کارگران، فرآیند ساخت را به طور کامل درک کند. اگر با دقت حرکات کارگران را تحت مشاهده قرار دهیم، آنگاه می توانیم این حرکات را به دو مقوله اتلاف و کار تقسیم نماییم.

اتلاف ـ اتلاف، حرکت ها و جابجایی های غیر لازم و تکراری

کار ـ کار را می توان به دو نوع غیر ارزش آفرین و ارزش آفرین تقسیم کرد.

با تعریفی که از اتلاف داریم می توانیم کار غیر ارزش آفرین را همان اتلاف تلقی کنیم. برای نمونه راه رفتن برای برداشتن قطعات، باز کردن بسته کالاهایی که طبق سفارش از بیرون رسیده اند، زدن دکمه ها برای روشن کردن ماشین آلات و ... نمونه هایی از کار غیر ارزش آفرین هستند. تنها مواردی هستند که تحت شرایط کاری فعلی باید انجام شوند و برای حذف آنها راهی وجود ندارد جز اینکه شرایط موجود تغییر یابند. اما کار ارزش آفرین همان عملیاتی است که مستقیما برای پردازش محصول صورت می گیرد، مانند تغییر شکل قطعه و در نهایت اینکه تنها پردازش است که واقعا ارزشی به محصول اضافه می کند. هر چه میزان کار ارزش آفرین بیشتر باشد، بازدهی عملیات نیز بیشتر خواهد شد. البته فعالیت های تولیدی ای هم وجود دارند که خارج از رویه های کار استاندارد محسوب می شوند، مانند تعمیرات جزئی تجهیزات و ابزارها و یا دوباره کاری روی محصولات معیوب که همگی باید جزء کارهای غیر ارزش آفرین محسوب شوند. هر حرکتی که نیروی کار انجام می دهد، الزاما کار محسوب نمی شود. کار فقط شامل آن عملیاتی است که فرآیندها در جهت انجام وظیفه اصلی خود، یعنی پردازش محصول، به پیش رود. این موضوعی است که باید کارگران عمیقا آن را درک کنند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

گنجشک با خدا قهر بود

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.

گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

 ما باید با شخصیت روانی خود کنار آییم. در غیر اینصورت یک نوع مبارزه با خود تلقی می شود. اغلب ما به طور آگاهانه سایه های خود را مخفی می کنیم تا دیگران ما را فردی منفی تلقی نکنند. نه تنها تصویر ما، بلکه تجربه های بد می توانند به عنوان مولفه هایی عمل کنند که خودمان را در آن مقطع زمانی محدود کنیم.  کسی که با اعتماد به نفس کم در تعامل با دیگران است، می تواند خیلی راحت، مایوس و واخورده شود.

چرا باید باز و صریح بود   

باید اذعان داشت، تلاش جهت باز بودن اغلب کم است. من می توانم درک کنم شما با داشتن صراحت خیلی چیزها را می توانستید به دست آورید. اصولا چرا باید در این جهت تلاش کنیم؟ جوابش بسیار ساده و آسان است، برای اینکه خوشبخت تر شوید. حالا تا چه اندازه مورد پذیرش شما واقع می شود، به هر حال شما یک انسان باز و اجتماعی هستید. اما تا چه اندازه آنرا رعایت می کنید، میزانش بستگی به خود شما دارد. قلبا هر انسانی می خواهد که از طرف دیگران مورد پذیرش قرار گیرد و این نقطه شروع باز بودن است، بدون این راهبرد، هیچ کس نمی داند که شما چگونه آدمی هستید. من لازم می دانم دوباره تاکید کنم که خود را با صراحت بیشتر و باز بودن نشان دادن دلیل این نیست که انسان خود را خوار و حقیر جلوه دهد، بر عکس او باید خود را با اعتماد بیشتر نشان دهد. هر چه درجه اعتماد به نفس پایین تر باشد، فرد بیشتر مخفی می شود و سعی می کند عیوب خود را ظاهر نسازد. بنابراین سعی کنید، تمرین کنید، خود را همانطور که واقعا هستید، بپذیرید. شما مثل بقیه افراد دارای مهارت هایی هستید و همچنین نقطه ضعف هایی، باید بپذیرید که در مجموع قابل احترام هستید چون طبیعتا نباید هم کامل باشید، هر کسی هم نقطه ضعف هایی دارد بنابراین نباید روی نقاط ضعف خود تکیه کنید و مانع پیشرفت خود شوید. دارای شخصیت باز بودن به این معنی نیست که شما از امروز یا فردا خود را باز احساس کنید. به طور قطع به این صورت شکست خواهید خورد. من یک راه مطمئن و آرام را به سوی شخصیت باز به شما پیشنهاد می کنم. شما می توانید درجه باز بودن را به دلخواه خود انتخاب کنید. مهم این است که شما از خود بیش از حد انتظار نداشته باشید. سعی کنید خیلی ظریف حد و مرزهای خود را کشف کنید و گاهی دست به کارهای ریسک آمیز بزنید. تا بتوانید به این وسیله حد و مرزهای خود را شناسایی کنید. سعی کنید گاهی از منطقه امن خود بیرون روید و پیش خود بگویید: هر روز نوبت یک کار ریسک آمیز کوچک است. بعد با خود تصمیم گیری کنید، از چه دیدگاهی شخصیت باز دارید. به جای آنکه در مورد نقاط ضعف خود زیاده روی کنید، کافی است فقط یک اعتراف کوچک کنید. از طریق یک شخصیت بازِ گزینش گر می توانید استقلال و حق حاکمیت و تسلط خود را در گفتار و رفتارتان پیدا کنید. در این صورت شما دیگر قربانی به حساب نمی آیید، داشتن شخصیت باز و صریح بودن این فایده را هم در بردارد شخص از آن جایی که با دیگران با صراحت رفتار می کند، در برابر خودش نیز مشکلی پدید نمی اید، بنابراین زود به آرامش می رسد. چراکه تبعات بعدی به دنبال ندارد و دیگر احتیاجی نیست، بی جهت عصبانی شوید، در پی انتقام باشید و یا خود را محکوم و محدود سازید. شما کاملا خودتان هستید.

از ویژگی های افراد دارای شخصیت های باز این است که برای شناخت دیگران وقت صرف می کنند. اگر چه برای شما مشکل است ولی سعی کنید از همین دیدارهای کوتاه و ملاقات های از پیش تعیین شده، جهت شناخت فرد مقابل خود حداکثر بهره را ببرید. شما می توانید تجارب مهمی کسب کنید و این در تجدید قوا و روحیه شما تاثیر بسزایی دارد. دروکپا ریمپوخ مرد اهل تبت می گوید: هر کسی که به تو برخورد می کند یا تو با آن ملاقات می کنی، به عنوان شخصی است که یک راز و رمزی را برای تو هدیه می آورد. شما هم راز و رمزها را وقتی که با افراد مختلف بر خورد می کنید، تجربه کنید. اینکه در ارتباط اجتماعی میان دیگران رفتاری باز داشته باشید نه تنها به سعادت شما، بلکه به موفقیت های تان و به تحقق رسیدن آمال تان سرعت می بخشد. افراد دارای موقعیت برجسته اجتماعی، نه فقط به خاطر تخصص، بلکه موفقیت آنها به دلیل پیوند ارتباطی صحیح با اشخاص مناسب بوده است. بیاد داشته باشید پیوند یک شبکه ارتباطی می تواند شما را در همه زمینه ها یاری دهد. مساله داد و ستد ارتباطات انسانی یک پدیده خودجوش و خود به خودی یا تک محور نیست بلکه باید توسط دیگر انسان ها و در تعامل با آن ها در محیط بیرونی تمرین شود و به مرحله ظهور رسد. این مساله گاهی می تواند ارتباط سالمی را به وجود آورد و گاهی هم ناسالم باشد. در این میان تمام سعی و تلاش تان بر این باشد که ارتباطات سالمی خلق کنید. بدیهی است که هیچ کس اجازه نمی دهد، مانند گاو ماده دوشیده شود. سعی کنید، روابط متعادل به وجود آورید. سعی کنید برقراری ارتباط، گام به گام و آهسته و پیوسته باشد، حتی اگر پیوند به این شبکه ارتباطی منظور و هدف خاصی نباشد، فقط جهت گسترش زندگی تان باشد. باز بودن فرد باز بودن فرد مقابل را نیز طلب می کند. اغلب ما فکر می کنیم باز بودن یک مساله یک طرفه است در صورتیکه چنین نیست. چه اتفاقی می افتد که ما خودمان باز باشیم: از طریق خون گرمی و داشتن صراحت بیان و رفتار خود باعث می شویم دیگران را به طرف خود جذب و جلب کنیم و آن ها را نیز به همین رفتار متقابل وادار کنیم. پس شما هم سعی کنید شجاعت از خود نشان دهید، آن چه هستید باشید حتی اگر شد یک مقدار کم تا کم کم به سمت یک شخصیت باز قدم بردارید. آن وقت نتیجه اش را خواهید دید. ریشه باز بودن بیشتر در قلب ماست. شما لزومی ندارد حتما عاشق تک تک افراد باشید تا آن ها را به درستی درک کنید، کافی است فقط دوست شان داشته باشید. با مهر ورزیدن آسان تر خواهد بود که دارای شخصیتی باز و آشکارا شوید. اولین شرط این رویارویی این است که ابتدا خود را دوست داشته باشید و بپرستید.

به انتقاد علیه خود، شکایت از خود، حقارت خود، پایان دهید و روی تمامی آنها خط بطلان بکشید. البته درست است که شما مانند تمامی دیگر افراد دارای اشتباهات و نقاط ضعف های فراوانی هستید اما با این همه مجاز نیستید خود را بکوبید، چرا که با تمامی این ویژگی ها منفی در خود، باز هم یک انسان هستید آن هم یک موجود بسیار جذاب و تعجب بر انگیز. افرادی که از درون با خود با سازش رسیده اند و به نوعی با خود کنار آمده اند و درون خود را صاف و مصفا ساخته اند بر انواع ترس ها غلبه می کنند و بسیار آسان با دیگران ارتباط برقرار می کنند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند. وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکندوی پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمین خود دستور میدهد با خرید بشکه های رنگ سبز تمام  خانه را  رنگ آمیزی کنند. همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میکند. پس از مدتی رنگ ماشین ، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد. بعد از مدتی مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت می نماید. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد میشود متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند. او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد از او می پرسد آیا چشم دردش تسکین یافته ؟ مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید :" بله . اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته." 

مرد راهب با تعجب به بیمارش میگوید بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان،  تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود. با این کار نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی ، بلکه با تغییر چشم اندازت میتوانی دنیا را به کام خود درآوری. تغییر دنیا کار احمقانه ای است اما تغییر چشم اندازمان ارزانترین و موثرترین روش میباشد.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

تصمیم گیری در پایین ترین سطوح سازمان

  یک سازمان کسب و کار شبیه بدن انسان است. بدن انسان، دارای اعصاب خودگردانی است که خارج از حیطه خواست و اراده او عمل می کند و همچنین دارای اعصاب حرکتی ای است که بر اساس فرامین انسان، ماهیچه های بدن را کنترل می نماید. همین دسته از اعصابند که به هنگام ورزش بر شدت ضربان قلب می افزایند تا گردش خون ما بیشتر شود. یکی از کارکردهای مشابه دیگر این اعصاب، واکنش خودکار به تغییراتی است که در بدن صورت می گیرد. این کارکردها بدون آگاهی ما و بدون دریافت فرمان از مغز صورت می گیرند. منظور از وجود اعصاب خودگردان در کارخانه تولیدی، امکان تصمیم گیری خودگردان در پایین ترین سطوح کارخانه است. تصمیماتی همچون توقف خط تولید، تعیین توالی لازم برای ساخت قطعات، یا نیاز به اضافه کاری برای تولید تعداد مورد نیاز. این تصمیمات باید توسط کارگران کارخانه و بدون مشورت با بخش های کنترل تولید یا مهندسی گرفته شود که مشابه مغز در بدن انسان هستند. کارخانه باید به مکانی تبدیل شود که در آن کارگران بتوانند چنین تصمیماتی را به طور خودگردان اتخاذ کنند. تشابه واحد کنترل تولید را با ستون فقرات در نظر بگیرید. بخش کنترل تولید برنامه های متنوعی را برای پیشبرد عملیات واقعی تدوین می کند. اما این برنامه ها باید پیوسته اصلاح شده یا تغییر یابند. هرچه ستون فقرات شما محکم تر باشد، راحت تر خم می شود و بسیار مهم است که ستون فقرات شما انعطاف پذیر باشد. اگر برنامه ای را تدوین کنید که برای برخورد با شرایط متغیر محیطی، فاقد انعطاف پذیری لازم باشد و سفت و سخت به این برنامه بچسبید، بدون تردید چنین برنامه ای با مشکل مواجه می شود و با اولین ضربات تغییرات محیطی ستون فقرات شرکت شما آسیب می بیند. 

من فکر می کنم یک کسب و کار باید دارای چنان رفلکس هایی باشند که بتوانند نرم و سریع و بدون رجوع به مغز به تغییرات کوچک برنامه پاسخ دهد. این امر شبیه رفلکس پلک زدن چشم است وقتی با گرد و غبار مواجه می شود و یا رفلکس دست است وقتی که به جسم داغی برخورد کرده و فورا پس کشیده می شود. هرچه یک کسب و کار بزرگ تر باشد، به رفلکس های بهتری نیاز دارد. اگر در شرکت شما برای اعمال تغییر کوچکی در یک برنامه، نیاز به همراهی یک فرمان مغزی باشد ( مثلا بخش کنترل تولید حتما باید برگه سفارش و تغییرات لازم را صادر کند ) باید بدانید که کسب و کار شما نخواهد توانست خود را از صدمات و آسب های دائمی در امان نگاه دارد و لاجرم فرصت های بزرگی را از دست خواهید داد. ایجاد یک سازوکار قابل تنظیم در کسب و کار، به طوری که بتوان با هر تغییری به راحتی برخورد کرد، شبیه قرار دادن یک رفلکس عصبی در درون بدن است. در این خصوص کنترل دیداری از طریق تولید بهنگام و خودگردان سازی کمک شایانی می تواند به شما انجام دهد. 

کنار آمدن با تغییرات 

همه می دانند که امور معمولا طبق برنامه پیش نمی رود. ولی در جهان هستند کسانی که بی پروا می کوشند برنامه ای را پیش برند که می دانند تحقق آن ناممکن است. گاه از این افراد می شنویم که ما باید از برنامه زمانبندی خود پیروی کنیم یا تغییر برنامه واقعا کار شرم آوری است. اما تا وقتی نمی توانیم آینده را به دقت پیش بینی کنیم، باید همگام با تغییر شرایط، عملکرد خود را تغییر دهیم. به باور من، تنظیم مناسب نه تنها نشان می دهد که برای تغییر یک برنامه باید آن را موقتا متوقف کرد یا به نحو دیگری به پیش برد، بلکه به ما امکان می دهد دریابیم چرا اساسا برنامه ای متوقف شده است و نیز چگونه می توانیم با انجام تنظیمات مناسب، این برنامه را مجددا به پیش بریم. می توانم با اطمینان کامل به شما چنین توصیه کنم: یک اشتباه را فورا و بلافاصله اصلاح کنید. شتابزدگی در برخورد با مشکلات و نگذاشتن وقت کافی برای حل ریشه ای آنها، در آینده زیان و خسران زیادی را به بار خواهد آورد و همچنین اضافه می کنم منتظر و مترصد فرصت مناسب باشید.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

زنی که رکورد تمام رقیبان خود را شکست!!!

در 4 ژوییه 1952، زن جوان 34 ساله‌ای به نام فلورانس چادویک تصمیم گرفت نخستین زنی باشد که شناکنان جزیره کاتالینا تا ساحل کالیفرنیا را بپیماید. او قبلا رکورد شنا را در مسیر مانش شکسته بود. آن روز، 15 ساعت و 55 دقیقه پس از حرکت او را به داخل قایقی کشیدند که مادرش در آن‌جا منتظر وی بود تا گرمش کند زیرا از سرما بی‌حس شده بود.

وقتی خبرنگاران از او پرسیدند چرا زمانی که آن‌قدر نزدیک به هدف بود از ادامه دادن منصرف شد، پاسخ داد که وجود مه مانع می‌شد کالیفرنیا را نبیند و این امر موجب ناامیدی و دلسردی‌اش شده است. او 33 کیلومتر را طی کرده بود و فقط 1 کیلومتر دیگر باقی مانده بود،ولی پس از مدتی، او دوباره برای این کار ناتمام آماده شد.

و این بار هم، همچنان مه بود اما او می‌دانست که هدف و مقصدش پشت آن مه غلیظ قرار دارد... و سرانجام به پیروزی رسید. نه تنها پیروز شد بلکه توانست رکورد تمام مردان شناگر قبلی را نیز بشکند.

چادویک می‌گوید: "برنده" هیچ‌گاه تسلیم نمی‌شود و "تسلیم‌شونده" هیچ‌گاه برنده.

وقتی هدفی برای خود مشخص کردید، حتی اگر مه بود پایداری کنید. وقتی که تسلیم می‌شوید ممکن است در چند قدمی موفقیت باشید. هدف خود را تصور کنید حتی اگر آن را نمی‌بینید. تجسم به شما شهامت می‌دهد تا استقامت داشته باشید و موفق شوید.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

قبل از اینکه خود را به وضوح در آینه تماشا کنید ابتدا گرد و غبار و خاک روی آینه را به دقت تمیز کنید

خوب توجه کنید که چطور شما احساسات خود را می توانید مثبت هدایت کنید. با قدرت درک عقل و فهم و شعور خود شما این امکان را در اختیار دارید که خود را به بهشت یا به جهنم بکشانید. دقت کنید که اوضاع و احوال به خودی خود سرنوشت ساز نیستند بلکه بستگی دارد به اینکه ما چگونه آن را ارزش یابی کنیم و ایده ما نسبت به آن چگونه است. متاسفانه ما به ندرت از این مرحله با موفقیت گذر می کنیم، که در هر جرقه فکری بتوانیم حالات روحی و روانی خود را جایگزین سازیم. به خصوص در موقعیت های نامطلوب بحرانی نمی توانیم این احساس را به طور صحیح هدایت کنیم.

احساس بدبختی کردن روی هم رفته از طریق یک تناقض و یک تضاد درونی ایجاد می شود. چنانچه ما موقعیت های پیش آمده را بپذیریم و قبول کنیم، آن موقعیت هرگز برای مان تکان دهنده نخواهد شد. از خودگذشتگی به آن معناست که زمان حال را با آرامش بپذیریم و آن را طوری ببینیم که هست. به جای آنکه به شدت آنرا رد و با آن مخالفت کنیم. با موقعیت موجود و اتفاقات و حوادث ناگوار از خود گذشتگی نشان دادن به هیچ عنوان به آن معنی نیست که در برابر عمل انجام شده خود را دست و پا چلفتی نشان دهید. به این سخنان پندآموز دیل کارنگی توجه کنید:

- آه خدایا، به من صبری عطا کن، تا بتوانم آنچه تغییر ناپذیر است، تحمل کنم.

- جراتی ببخش تا آنچه تغییر پذیر است تغییر دهم و دانش و فهمی ده تا میان این دو تمایز قایل شوم

در هر اتفاق تاثیرگذاری که شما را آشفته می کند از خودگذشتگی به شما این کمک را می کند که به یک آرامش و صلح درونی برسید. پائول فرینی نویسنده مشهور آمریکایی اعتقاد دارد که پیدایش هر حادثه ای شروع تکامل انسان است برای کسانی که به آن معتقدند. حوادث برای انسان های باایمان گذر تکامل است که می توانند از آن درس بگیرند. در موقعیت های بحرانی با جد و جهد کردن و خود را به آب و آتش زدن و از خدا کمک طلبیدن بدین معنی نیست که شما از خدا فاصله گرفته اید و حالا باید به سوی او بشتابید بلکه با کمال اطمینان در کنار شماست و حتی در لحظه آرامش کنونی هم همواره باید خدا را در کنار خود احساس کنید. شکرگذاری نه تنها روحیه شما را بهتر می سازد بلکه اعتماد به نفس بیشتری به شما می بخشد چراکه زندگی را سرشار از شادی می کند . از این نقطه نظر این ارزش را دارد که افکارمان را روی سپاس گذاری و شکرگذاری متمرکز می کنیم. پس خیلی با ارزش است که شکرگذاری را به عنوان مهمترین اصل در برنامه های روزانه خود قرار دهیم.

 

دعای خیر در حق دیگران باعث تقویت روحیه شما و زمینه پیشرفت شما را در زندگی فراهم می کند

فکر شما کنترل کننده اعمال شماست. وقتی فکرتان مثبت باشد، احساس شما تحت تاثیر قرار می گیرد. پس احساس خوبی پیدا می کنید و در موقعیت خوبی قرار می گیرید تا فکر و رفتارتان را بتوانید بهتر با یکدیگر پیوند دهید. فکر و عمل باید مثل چرخ دنده ها به یکدیگر متصل باشند. چون تفکر بدون عمل فقط در قالب آرزو می گنجد. سعی کنید عمل خود را با فکر دقیق انجام دهید.

فقط روی نتیجه کار حساب کردن، بازی قمار است، یعنی همه چیز و یا هیچ چیز. امکان دارد در این میان برنده باشید ولی بدانید در نهایت بازنده خواهید شد. به جای اینکه مدام به نتیجه و حاصل کار خود فکر کنید سعی کنید خود را با فعالیت هایی مشغول کنید که شما را به هدف نزدیک تر می کند که اصطلاحا به آن افکار جهت یابی شده می گویند. سعی کنید با تمرکز کار خود را به نحو احسن انجام دهید. تاکید بر این است که فرد خود را از لحاظ فکری روی اقداماتی که جهت رسیدن به هدف، قصد انجامش را دارد متمرکز کند. تعامل در افکار و عمل می تواند شما را به هدفی که می خواستید برساند. وقتی که شما جهت یابی شده فکر کنید و یا دست به عمل یا اقدامی بزنید، اگرچه در برابر نتیجه مورد ستایش واقع نمی شوید اما هم چنان در میانه راه کارهای تان به سوی هدف، خشنود و راضی هستید. بنابراین به این نتیجه خواهید رسید که خود راه، هدف است. لذتی که در این راه به دست می آورید، هیچکس نمی تواند برداشت کند، جز خود شما که از این بابت خوشحال هستید، اما توجه کنید که به آن وابسته نشوید. این احساس رضایت آخر راه و هدف نیست.

افکار شما مقدمه ای برای شاد زیستن و انواع شانس ها و موفقیت های شما به حساب می آیند. سعی کنید انرژی خود را بیهوده صرف افکار غیر تولیدی نکنید و از موقعیت ها حداکثر بهره را ببرید، چون افکار مثبت شما این زمینه ها را به راحتی برای تان فراهم می کنند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

 انتخاب وزیر

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند... 

چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند. 

آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: "در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید"... 

پادشاه بیرون رفت و در را بست...

سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند. 

نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود! 

آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،باز شد و بیرون رفت!!! 

و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته! 
وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: "کار را بس کنید. آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم". 
آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: "چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟" 

مرد گفت: "مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظهای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟ 
نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسألهای وجود دارد، چگونه میتوان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛  هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است". 

پادشاه گفت: "آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد".

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

مرد جوان و کشاورز

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد.

در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.

سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد...
اما.........گاو دم نداشت!!!!

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

افکار مولد و سازنده

اغلب بر ما مشخص نیست، که چقدر زیاد زندگی از طریق افکارمان برنامه ریزی می شود. جای هیچ تعجبی نیست، زیرا به قدری افکار به ما اعتماد دارند که نفس کشیدن ما به ما. اگر یکبار به درستی بنگرید، برای تان مسلم خواهد شد که شما همواره به طور ماهرانه ای طبق گفتار درونی خود عمل می کنید بدون اینکه خود متوجه باشید. آنچه شما می اندیشید، بر رفتار و اعمال شما تاثیر گذار می شود همانطور که احساس می کنند و به این وسیله هم آنچه برای شما اتفاق می افتد به مرحله ظهور می رسد. اگر شما طوری اندیشه کنید که دنیا پر از خطر است، جرات پیدا نمی کنید افکار خلاقانه ای داشته باشید، چیزی را خلق کنید و طوری رفتار کنید که حداکثر به یک اعتماد و اطمینان و امنیت خاطر برسید. یعنی دست به یک کار محتاطانه می زنید و قدم در جای امنی می گذارید که دیگران با اطمینان آنرا طی کرده اند و جرات نمی کنید حتی قدم در سرزمین ناشناخته بگذارید و چیز جدیدی کشف کنید. چنانچه دنیا خود را بر ضد خود ببینید، اغلب ترس سراسر وجودتان را فرا می گیرد، همانطور که انتظارش را داشتید. از این طریق شما ترجیح می دهید که قدم به یک جای مطمئن بگذارید و پس از آن چیزهایی را تجربه کنید که دقیقا طبق نسخه پیچیده شده از طرف دیگران بوده است.

واجب است که شما با الگوی فکری خلاقیت خود و با آموخته های خود درک کنید. هر دوی اینها مشخص کننده این مطلب است که شما چگونه دنیا را می نگرید و به این وسیله بخشی از آن را هم خلق می کنید. بسیار مهم است که شما طبیعت، ذات و فطرت گره خورده خود را با الگو و طرز تفکرتان به درستی بشناسید و قبول کنید.

با داشتن یک حس کامل خود ارزشی می توانید حساب کنید که در هر کاری موفق خواهید شد. شکست های تان را هم به پای یک مساله می گذارید که چیز مهمی نیست و با خود می گویید: دفعه بعد حتما موفق خواهیم شد. این حس به خصوص اگر از دوران کودکی ایجاد شده باشد بسیار تاثیرگذار است. اگر در دوران کودکی از احساس ارزشمندی و عزت نفس به اندازه کافی برخوردار شده باشید، در رشد افکار شما هم تاثیر گذار می شود. وقتی دست به کاری می زنید، چون انتظار شکست دارید، قطعا شکست به سراغ تان خواهد آمد و در نهایت هم شکست خواهید خورد و به این طریق، شما در ذهن خود از طریق افکار آموخته شده و شرطی شده منفی در زمان حال مانع از آن می شوید که تجربیات مثبت به دست آورید.

توجه داشته باشید که در افکار خود عالمانه کنکاش کنید

هر اتفاقی که برای تان رخ می دهد، دو جهت دارد. هیچ روشنایی ای وجود ندارد که درکنارش سایه نباشد. این روش که افکار منفی را نام دیگری بگذاریم از این جهت به درد می خورد که شما با دقت تمام به جای اینکه جنبه منفی آنرا بنگرید به جهت مثبت آن فکر کنید و ذهن تان را به سمت آن سوق دهید و هدایت کنید. حتی برای احساس ارزشمندی خود می توانید نام گذاری کنید. دقت کنید به این مساله که حتی زمانیکه که یک کار غلط انجام می دهید، بازهم در مورد خود، خوب فکر کنید و هرگز خود را از ارزش نیاندازید. بیاد داشته باشید کسیکه از روی افکار خود همه چیز را منفی تلقی می کند، ضرورتـا بایستی شکست بخورد. هرگز سعی نکنید که منحصرا مثبت نگر باشید. هیچ وقت خود را جزو افرادی به حساب نیاورید که مطلقا زیبا اندیش و زیبانگر هستند و اعتقاد دارند که هر طور شده باید دنیا را بسازند. یک تغییر مثبت در افکار، به آن معنی نیست که شما به آنچه می خواهید سریع برسید. با افکار جادویی و آرزوی مطلق اینکار میسر نخواهد شد. حاصل افکار مثبت گاهی فریبکارانه است.

این مطلب ادامه دارد ... 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب