چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ق.ظ
بنام خدا
با استفاده از یک استعاره جدید، راه گریزی برای
رهایی از مشکلات، ایجاد کنید!
- دیگر چیزی در چنته ندارم
- با سر که نمی توان توی دیوار رفت
- دیگر روز و شب خود را نمی شناسم
- بر سر دوراهی قرار دارم
- زمین زیر پایم خالی شده است
- تا خرخره در مشکلات فرو رفته ام
- به بن بست رسیده ام
- مثل ماهی در آب سرخوشم
- سنگینی تمام دنیا بر دوش من است
- زندگی مثل هسته گیلاس است
وجه تشابه تمامی این اظهارات در چیست؟ این جملات،
همگی استعاری هستند. اما استعاره چه معنایی دارد؟ هنگامی که قصد دارید چیزی را
توصیف کنید و ان را به چیز دیگری تشبیه می کنید و از وجه تشابه آن دو برای روشن تر
کردن مقصود خود استفاده می کنید، در واقع از استعاره بهره گرفته اید. استعاره ها
مانند سمبل ها و نمادها، راهی بسیار سریع برای بیان مقصود گوینده هستند. انسان
همواره برای توصیف احساسات خود از استعاره ها استفاده می کنند. از قبیل (( زندگی
مبارزه یی بی امان است))، (( زندگی رویایی بسیار زیباست)). این جملات استعاره هایی
هستند با دو جهان بینی کاملا متفاوت. اگر شما زندگی را به چشم نبرد و مبارزه نگاه
کنید این دیدگاه شما چه پی آمدهایی را موجب خواهد شد؟ شما با بکاربردن این
استعاره، احساس می کنید انسان ها همواره در میدان مسابقه قصد دارند تا گوی سبقت را
از دیگران بربایند. اما وقتی می گوید: زندگی رویایی بسیار دلنشین است، احتمالا
بسیار آسان تر می توانید شادی را حس کنید و دیگر به انسان ها به چشم رقیب نگاه نمی
کنید.
تمثیل های معجزه گر
در پس از هر استعاره ای، نظامی از باورها و اعتقادات
نهفته هستند. هنگامی که برای توصیف زندگی یا شرایط خود، از تمثیل ها استفاده می
کنید، برای پشتیبانی از این تمثیل ها جملاتی را انتخاب و استفاده می کنید که ریشه
در باورهای شما دارند. از این رو، بابد توجه داشته باشید که برای خود و دیگران
دنیا را چگونه توصیف می کنید.
مارتین شین و همسرش ژانت هر دو هنرپیشه هستند و در
زندگی، از تمثیل های شایان تحسینی استفاده می کنند. به طور مثال، آن ها برای توصیف
بشریت از چنین تمثیلی استفاده می کنند: (( همگی ما انسان ها، اعضای یک خانواده
بزرگ هستیم)).
ماترین یک بار ماجرایی تکان دهنده را برای من بازگو
کرد. او برای من تعریف کرد چه گونه حادثه یی که سال ها پیش در صحنه فیلم برداری
برای فیلم (( اکنون رستاخیز)) برایش اتفاق افتاده بود، زندگی او را برای همیشه
دگرگون ساخت. او تعریف کـرد که تا آن لحظه، او زندگی را خوف ناک و وحشت آور می
دید. اما تلقی امروزه او زندگی را یک مبارزه طلبی جذاب و مسحور کننده می داند. چرا؟ چون تمثیلی که او برای
توصیف زندگی به کار می برد این است: (( زندگی یک راز است.))
تمثیل او چگونه تغییر کرد؟ پس از احساس یک
درد به غایت وحشتناک. فیلم برداری در یکی از جنگل های بسیار بسیار قدیمی فیلیپین و
تحت شرایطی انجام می گرفت که عوامل و دست اندرکاران تهیه فیلم، با کمبود وقت بسیار
غیر عادی مواجه شده یودند. پس از سپری کردن یک شب ناآرام، صبح روز بعد مارتین دچار
یک حمله قلبی بسیار شدید شد. با حضور به موقع و تلاش عوامل فیلم برداری و تعداد
زیادی از پزشکان و حتی کمک های یک خلبان بدل کار، مارتین روانه بیمارستانی ویژه
شد. زانت هم توانست خود را به بالین او برساند. مارتین، لحظه به لحظه ضعیف تر می
شد. اما ژانت نمی خواست وخامت شرایط مارتین را قبول کند او می دانست مارتین برای
آن که بتواند دوام بیاورد، احتیاج به نیرو دارد. بنابراین با خوشحالی لبخندی بر لب
آورد و به مارتین گفت: عزیزم تو داری فیلم بازی می کنی! تمامی این ها فقط یک فیلم
است!
مارتین به من گفت در آن لحظه احساس کردم که می توانم
بر این شرایط دشوار خویش غلبه کنم. با این که نمی توانست بخندد، اما لبخندی بر لب
نشاند و به تدریج حالش رو به بهبودی گذاشت.
اکنون می شنوم که می گویید: همه این حرف ها درست!
اما من اکنون احساس می کنم حصارها مرا در قید خود گرفته اند. بسیار خوب! حالا به
دنبال دروازه بگردید و آن را بگشایید! حال می گویید: اما من سنگینی بار غم همه
عالم را بر دوش خود می کشم... در این صورت، به سادگی این بار را بر زمین بگذارید و
سبک بال و آسوده خیال به راه خود ادامه دهید!
زندگی و دنیای خود را چگونه توصیف می کنید؟ آیا آن
را یک امتحان می دانید؟ آیا عقیده دارید که آن یک نبرد دایمی است؟ چه گونه است که
بجای این ها، آن را یک رقص شاد، یک بازی یا یک باغ پر از گل بدانید. اگر زندگی را
شرکت در یک رقص شاد بدانید، چه احساسی از آن خواهید داشت؟ در این صورت یک شریک رقص خواهید داشت که هماهنگ با او می خرامید. اگر زندگی را یک بازی بدانید چه؟ در آن
صورت همواره تفریح می کنید و سرخوش هستید.
بنابراین برای ساختن زندگی، آن چنان که رویای آن را
در سر می پرورانید، باید چه کنیم؟