Lean Management

مدیریت ناب

Lean Management

مدیریت ناب

مدیریت ناب یک وبلاگ آموزشی و تحلیلی درباره ارزش آفرینی در سازمان و مدیریت و راه هــــــای شناخت و دستیابی به موفقیت در زندگی کاری و فردی است. گروه مهندسی مدیریت ناب متعــهد است هر آنچه که آموخته با شما به اشـــــتراک بگذارد و در ترویج "ما می توانیم" نهایت سعی و تلاش خود را بکار گیرد.

۲۲ مطلب با موضوع «مدیریت و ایجاد ارزش آفرینی :: موفقیت در کار» ثبت شده است

بنام خدا

یکی از افراد فوق موفق که همه ما با او آشنا هستیم کسی نیست جز والت دیزنی. او خالق میکی موس و موسس دیزنی لند می‌باشد. انیمیشن‌های او جوایز متعدد جهانی را از ان خود کرده است. والت دیزنی موفق به دنیا نیامد. بلکه خودش سازنده موفقیتش بود. در اینجا ۵ نکته از یکی از موفق‌ترین افراد دنیا برای شما آماده کرده‌ایم.

1- کاری کنید که آن را دوست داشته باشید.

اولین نکته ای که به عنوان یک کارآفرین از والت دیزنی می‌توانیم یاد بگیریم این است، او عاشق نقاشی بود و تمام وقت فراغت خود را مشغول این کار می‌کرد. حتی وقتی به عنوان بازیگر مشغول کار بود نیز این‌گونه بود. او حاضر بود برای درامد کار های دیگر را نیز انجام دهد. تصور کنید چقدر کارش را دوست داشت که هر روز صبح زود به استودیو خود می‌رفت و کاری را می‌کرد که دوستش داشت. این نکته بسیار جذابی است به خصوص برای افرادی که هر روز صبح به سر شغلی می‌روند که دوستش ندارند. دیزنی یک سری کار های عجیب و غریب هم انجام داده است. حتی او در جنگ جهانی اول به همراه ری کورک رانندهٔ آمبولانس بود (ری کورک خالق فست فود مک‌دونالد) و در طول این سفرها بود که عشق خود را طراحی نمود.

2- کاری کنید که آن را جدی می‌گیرید.

هرگاه والت دیزنی شخصیت‌های کارتونی خود را خلق می‌کرد بسیار روی کار خود تمرکز می‌کرد. مانند شیری که می‌خواهد به طعمه حمله کند! همیشه جزئیات برایش بسیار مهم بود. شما هرگز والت دیزنی را در استودیوی خود نمی‌دیدید که بیکار باشد و وقت تلف کند. او همواره مدیریت زمان خود را بدست داشت و با شور و شوق کاری که دوست داشت را انجام می‌داد. او هرگز افسوس گذشته را نمی‌خورد. 

3 - آن کار را برای دیگران انجام دهید.

هرگاه والت دیزنی یک انیمیشن می‌ساخت، فقط برای خودش این کار را انجام نمی‌داد. او هرگز خلاقیتش را از دیگران پنهان نمی‌کرد. در عوض او همیشه در فکر راهی بود که بتواند افکار خود را با دیگران به اشتراک بگذارد.او تا به حال کمیک‌های بسیاری را خلق کرده است و همیشه راهی برای اشتراک آن با مردم پیدا می‌کرد. او در دوران دبیرستان به عنوان نویسندهٔ کمیک در روزنامهٔ مدرسه مشارکت می‌کرد. حتی بعد از آن در یک روزنامه کمیک می‌نوشت.کار های والت دیزنی به ما مطالب بسیاری را آموخت. مانند ارزش دوستان، خانواده، امیدواری و مهم‌ترین درس او :خوبی همیشه بر شر پیروز است.

4 - با اولین موفقیت خود کنار نکشید.

یک چیز که ممکن است در مورد والت دیزنی بدانید این است که او به محض اینکه یک پروژه به اتمام می‌رساند بلافاصله پروژهٔ بعدی را شروع می‌کرد. پس از اتمام انیمیشن افسانه ای سفید برفی و هفت کوتوله او به سراغ فیلم‌های دیگری از جمله بامبی و فانتازیا و بسیاری دیگر رفتپس از خلق میکی موس او کارش را متوقف نساخت. او به سراغ ساخت فیلم‌های دیگر رفت ازجمله مینی موس، اردک دنالد و پلوتون و کمیک‌های دیگر که حتی امروزه از آن‌ها استفاده می‌شود. او هرگز خود را مشغول کار های گذشته ای که انجام داده بود نمی‌کرد چون او همیشه به دنبال موقعیت‌های جدید و بیشتری بود و می‌خواست رویاهای بیشتری را به تحقق برساند. او هرگز طراحی میکی موس خود را متوقف نکرد و چندین بار آن را طراحی کرد.

5 - نگذارید موانع شما را متوقف سازند.

هنگامی که والت دیزنی برای اولین بار شروع به کار روی سفید برفی کرد همسر و برادرش تمام سعی خود را کردند تا او را منصرف کنند. پروژهٔ سفید برفی حتی با نام جنون دیزنی نامیده شد و همچنین در میان راه، پول تولید آن تمام شد. بسیاری از مردم در چنین شرایطی کار را متوقف کرده و سعی می‌کنند تا راه دیگری بروند اما برای دیزنی این اتفاق موجب استقامت بیش‌ترش شد. او تصمیم گرفت تا سفر کند و به کارگردانان ویدئویی از آن را نمایش دهد تا شاید آن‌ها با او همکاری کنند. در نهایت این تلاش او موجب شد تا هم استودیو پا برجا بماند و هم سفید برفی اکران شود. پس از عرضه سفید برفی واقعا مورد توجه مردم واقع شد. موفقیت این فیلم دیزنی را در دوران طلایی موفقیت انیمیشن قرار داد و به او کمک کرد تا دیگر فیلم‌های خود را بسازد. او می‌توانست پول این فیلم را بگیرد و از انیمیشن جدا شود اما او با قدرت بیشتری در این راه ماند.

تعدادی از جملات تاثیر گذار از والت دیزنی:

تمام رویا های ما محقق می‌شوند اگر ما شجاعت دنبال کردن و ادامه آن‌ها را داشته باشیم.

وقتی به چیزی اعتقاد دارید، با تمام وجود به آن معتقد باشید.

اگر شما بتوانید چیزی را تصور کنید، می‌توانید آن را انجام دهید. همیشه یادتان باشد که همه چیز با یک رویا و یک موش شروع شد.

کار جذابی ست که غیر ممکن‌ها را انجام دهید.

راهی برای شروع این است که، بجای صحبت کردن کاری انجام دهید.                                                   

  • گروه مهندسی مدیریت ناب

بنام خدا

می گویند سلطان محمود غزنوی غلامی به نام ایاز داشت که خیلی برایش احترام قائل بود و در بسیاری از امور مهم نظر او را هم می پرسید و این کار سلطان به مزاق درباریان و خصوصاً وزیران او خوش نمی آمد و دنبال فرصتی می گشتند تا از سلطان گلایه کنند تا اینکه روزی که همه وزیران و درباریان با سلطان به شکار رفته بودند، وزیر اعظم به نمایندگی از بقیه، پیش سلطان محمود رفت و گفت: «چرا شما ایاز را با وزیران خود در یک مرتبه قرار می دهید و از او در امور بسیار مهم مشورت می طلبید و اسرار حکومتی را به او می گویید؟»

سلطان گفت: «آیا واقعاً می خواهید دلیلش را بدانید؟»

وزیر جواب داد: «بله»

سلطان محمود هم گفت: «پس تماشا کن.»

سپس ایاز را صدا زد و گفت: «شمشیرت را بردار و برو شاخه های آن درخت را که با اینجا فاصله دارد ببر و تا صدایت نکرده ام سرت را هم بر نگردان» و ایاز اطاعت کرد.

سپس سلطان رو به وزیر اولش کرد و گفت: «آیا آن کاروان را می بینی که دارد از جاده عبور می کند. برو و از آنها بپرس که از کجا می آیند و به کجا می روند.»

وزیر رفت و برگشت و گفت: «کاروان از مرو می آید و عازم ری است.»

سلطان محمود گفت: «آیا پرسیدی چند روز است که از مرو راه افتاده اند.»

وزیر گفت: «نه»

سلطان به وزیر دومش گفت: «برو بپرس.»

وزیر دوم رفت و پس از بازگشت گفت: «یک هفته است که از مرو حرکت کرده اند.»

سلطان محمود گفت: «آیا پرسیدی بارشان چیست؟»

وزیر گفت: «نه»

سلطان به وزیر سوم گفت: «برو بپرس.»

وزیر سوم رفت و پس از بازگشت گفت: «پارچه و ادویه جات هندی به ری می برند.»

سلطان محمود گفت: «آیا پرسیدی چند نفرند؟» و ... به همین ترتیب سلطان محمود کلیه وزیران به نزد کاروان فرستاد تا از کاروان اطلاعات جمع کند.

سپس گفت: «حال ایاز را صدا بزنید تا بیاید.» و ایاز که بی خبر از همه جا مشغول بریدن درخت و شاخه هایش بود آمد.

سلطان رو به ایاز کرد و گفت: «آیا آن کاروان را می بینی که دارد از جاده عبور می کند برو و از آنها بپرس که از کجا می آیند و به کجا می روند.؟»

ایاز رفت و برگشت و گفت: «کاروان از مرو می آید و عازم ری است.»

سلطان محمود گفت: «آیا پرسیدی چند روز است که از مرو راه افتاده اند؟»

ایاز گفت: «آری پرسیدم. یک هفته است که حرکت کرده اند.»

سلطان گفت: «آیا پرسیدی بارشان چه بود؟»

ایاز گفت: «آری پرسیدم. پارچه و ادویه جات هندی به ری می برند» و بدین ترتیب ایاز جواب تمام سؤالات سلطان محمود را بدون اینکه دوباره نزد کاروان برود جواب داد و در پایان سلطان محمود به وزیرانش گفت: «حال فهمیدید چرا ایاز را دوست می دارم؟» 

نتیجه گیری:

همیشه مدیران از کارکنانی که به تمام جزئیات کاری اشراف داشته و اطلاعات جامع و معتبری در خصوص موارد مطرح شده ارائه دهند علاقه دارند و معمولا این دسته از کارکنان از محبوبیت خاصی نسبت به دیگران برخوردار هستند. 

  • گروه مهندسی مدیریت ناب